خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

سه باور اشتباه انگیزشی

سه باور اشتباه انگیزشی

سه باور اشتباه انگیزشی!

 

سخنران‌ها و نویسندگان انگیزشی و موفقیت اغلب نیت خوبی برای کمک به افراد برای موفق شدن و بهره‌وری در کارشان دارند اما گاه به دلیل نداشتن دانش کافی، تصورات نادرستی را در مورد انگیزه‌مندی افراد تقویت می‌کنند.

در اینجا سه مورد از این تصورات نادرست را برایتان آورده‌ایم.

 

۱.کافیه اهدافت رو بنویسی تا بهش برسی!

کاش به این سادگی بود! اگر منصف باشیم، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مشخص کردن چیزی که می‌خواهید به آن برسید واقعا مهم است. اما تضمینی برای رسیدن به موفقیتی افسانه ای نیست، به عبارت دیگر، ویژگی ضروری است، اما تقریباً کافی نیست. نوشتن اهداف در واقع نمی‌تواند آسیبی به همراه داشته باشد، اما هیچ شواهد محکمی نیز وجود ندارد که نشان دهد نوشتن به خودی خود کمکی می‌کند.

 

۲.فقط تلاش کن بهترین کار رو انجام بدی!

این ایده بیشتر باعث عملکرد متوسط می‌شود.  شواهد نشان می دهد  افرادی که بر اهداف مشخص و سخت تمرکز می‌کنند عملکرد بسیار بهتری نسبت به افرادی دارند که تلاش برای انجام "بهترین عملکرد در اهداف معمولی" دارند. این به این دلیل است که اهداف دشوارتر باعث می‌شوند اغلب به طور ناخودآگاه تلاش، تمرکز و تعهد خود را نسبت به هدف افزایش دهید، برای مدت طولانی‌تری ادامه دهید و از موثرترین استراتژی‌ها بهتر استفاده کنید.

 

۳. فقط موفقیت را تجسم کن!

 

این ایده محبوب طرفداران "مثبت اندیشی" است در راستای ایده موفقیت بدون تلاش. تجسم موفقیت، به ویژه موفقیت بدون زحمت، نه تنها مفید نیست، بلکه راهی برای آماده کردن خود برای شکست است. خوش‌بین‌های واقع‌بین معتقدند که موفق خواهند شد، اما همچنین معتقدند که باید موفقیت را از طریق تلاش، برنامه‌ریزی دقیق، پشتکار و انتخاب استراتژی‌های مناسب محقق کنند. آنها از فکر کردن به افکار "منفی" ابایی ندارند، مثلاً با چه موانعی روبرو خواهم شد؟ و چگونه با آنها برخورد خواهم کرد؟

از سوی دیگر، خوش‌بینان غیرواقع‌بین معتقدند که اگر تصویر‌سازی را انجام دهند، موفقیت برای آنها اتفاق خواهد افتاد. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که زمان زیادی را صرف خیال پردازی درباره آینده شگفت‌انگیزشان می‌کنند انرژی کافی برای رسیدن به مقصد را ندارند. موفقیت را تجسم نکنید بلکه قدم‌های لازم برای رسیدن به آن موفقیت را تصور و سپس عملی کنید

 

 

نیمه تاریک والد بودن

نیمه تاریک والد بودن

"نیمه تاریک والد بودن"

اولین باری که متوجه شدید در شرف مادر یا پدر شدن هستید را به خاطر دارید؟
چه احساسی به این اتفاق داشتید؟
خوشحالی؟ سرزندگی؟ هیجان‌زدگی؟ ترس؟ ...؟

حالا که مدتی از تولد فرزندتان می‌گذرد این احساسات چقدر تغییر کرده‌اند؟ حالا نسبت به مادر و پدر بودن چه حسی دارید؟
عشق؟ آرامش؟ لذت؟ خستگی؟ نگرانی؟ خشم؟ شاید حتی پشیمانی ...؟

شاید اعتراف به برخی از این احساسات کمی سخت یا خجالت‌آور به نظر برسد. اما این یک حقیقت است که در فرایند فرزندپروری، هر پدر و مادری گاهی درگیر این احساسات متناقض می‌شوند.

بسیاری از اوقات والدین به خاطر احساسات منفی که نسبت به فرزندشان دارند، احساس شرم می‌کنند، درگیر سرزنش خود می‌شوند و حتی گاهی برای کم کردن حس گناه خود، بیش از اندازه درگیر فداکاری برای فرزند خود می‌شوند.

اما آنچه در حقیقت لازم است، این است که بپذیرید مادر یا پدر بودن کار ساده‌ای نیست و بخش زیادی از انرژی شما را درگیر می‌کند. در چنین شرایطی احساس خستگی، خشم یا حتی نفرت، چیز عجیب و غیرعادی نیست.

پذیرش این احساسات منفی به شما فرصت می‌دهد که به فکر ترمیم انرژی از دست رفته خود باشید،‌ احساس گناه کمتری را تجربه کنید و درگیر جبران و فداکاری‌های افراطی یا دوری کردن‌های ناگهانی نشوید.

از طرفی، وقتی شما نسبت به احساسات منفی خود باز و پذیرا هستید، احتمالا در پذیرش هیجانات ناخوشایند فرزندتان هم موفق‌تر عمل خواهید کرد.

احساس حسادت می‌کنم...

احساس حسادت می‌کنم...

تا بحال شده احساس حسادت کنید و سپس به خاطرش حس گناه داشته باشید؟

اغلب حسادت را به عنوان یک حس زشت و ناپسند می‌شناسیم، اما به جای برچسب خوب و بد روی آن می‌توانیم به دنبال ریشه آن باشیم.

حسادت می‌تواند جلوه‌ای از ترس درونمان باشد از اینکه به اندازه کافی زیبا نیستیم، یا به اندازه کافی برای دیگران جذاب و خوشایند نیستیم، هیچ‌وقت انتخاب نمی‌شویم، اینکه دیگری برای شریک عاطفی‌مان مهم‌تر از ماست و چیزهایی از این دست.

  • کمی روی خود و موقعیتی که در آن احساس حسادت نسبت به کسی به شما دست داده تأمل کنید. آیا می‌توانید تشخیص دهید این حس ناامنی چرا به یکباره سراغتان آمده؟ آیا به حس نقصی درونتان برمی‌گردد یا از اینکه رابطه طولانی‌تان از دست رود نگران شدید؟

تشخیص اینکه چرا این حس به یکباره به سراغتان آمده برای کنار آمدن و غلبه بر آن اهمیت زیادی دارد.

 

  • به خود اجازه دهید احساسات انسانی را تجربه کنید، هرچند برایتان خوشایند نیست. به این معنی که حس کردن چیزهایی که دلمان نمی‌خواهد احساس کنیم یا فکر کردن به چیزهایی که ناخواسته به درون ذهنمان راه می‌یابند.

احساس حسادت شما را به انسان بدی تبدیل نمی‌کند اما اگر آن را مدام و در موقعیت‌های متفاوت تجربه می‌کنید زمان آن رسیده که ترس‌ها و نگرانی‌هایتان را به رسمیت بشناسید. یک روان‌درمانگر خوب می‌تواند در شناخت این آسیب‌پذیری‌ها به شما کمک کند.

 

سفر به سرزمین عجایب

سفر به سرزمین عجایب

"سفر به سرزمین عجایب"

کودکان در سال‌های ابتدایی زندگی خود تا حد زیادی به تجربیات واقعی و فیزیکی که در اطراف آن‌ها رخ می‌دهد متمرکز هستند. اما در حدود ۴ سالگی، به توانایی جدیدی مجهز می‌شوند که معادلات دنیای واقعی را به هم می‌زند. کودکان کم کم می‌توانند چیزهایی را تصور کنند که فراتر از زندگی روزمره آن‌هاست.

این تصورات و ماجراجویی‌های خیالی از بسیاری جهات به رشد مهارت‌های شناختی و اجتماعی او کمک می‌کند:

۱. تنظیم هیجان
بسیاری از اوقات وارد شدن به داستان‌های خیالی روشی است که کودکان از آن استفاده می‌کنند تا از احساسات منفی که در زندگی واقعی خود با آن مواجه هستند، دور شوند و برای مدتی احساس سرزنده بودن و شکست‌ناپذیر بودن کنند و در تصورات خود بر ترس‌ها و مشکلات پیروز شوند.

۲. حل مسئله
عمل کردن در دنیای خیالی، پیامدهای خیالی هم دارد. بنابراین محلی مناسب است تا بچه‌ها بتوانند سناریوهای رفتاری و احتمالی مختلف را در ذهن پرورش دهند، به عواقب و پیامدهای هر یک فکر کنند و پایه‌های مهارت حل مسئله را در خود تقویت کنند.

۳. بالا رفتن انگیزه و امید
وقتی فرزند شما می‌گوید که می‌خواهد یک پلیس بشود، مشغول رویاپردازی درمورد آینده است. این رویا اگرچه به تدریج ممکن است تغییر کند، اما پایه‌ای برای هدف‌گذاری، ایجاد انگیزه و امیدواری به آینده است.

مهم است که والدین گه‌گاهی در کنار فرزند خود پا به این دنیای خیالی بگذارند، با او همراه شوند، قواعد بعضاً غیرمنطقی این دنیا را تا حدی بپذیرند، و کودک را به تشریح و توضیح این تخیلات ترغیب کنند.
این همراهی اولیه به شما و فرزندتان این فرصت را می‌دهد که بدون از بین بردن قوه خلاقیت و تصورات او، بین دنیای خیالی و واقعی پل بزنید. و به تعبیری، با قدم زدن در سرزمین عجایب، کودک را برای گام برداشتن در دنیای واقعی آماده کنید!

چطور رابطه را به بهترین شکل به پایان برسانیم؟

چطور رابطه را به بهترین شکل به پایان برسانیم؟

چطور رابطه را به بهترین شکل به پایان برسانیم؟

به پایان رساندن یک رابطه تلخ است، چه پایان یک ازدواج طولانی‌مدت باشد و یا حتی یک رابطه کوتاه‌مدت پرفراز و نشیب. آیا می‌توان این تلخی را کمتر کرد و آسیب کمتری از اتمام آن دید؟

 

  • تا جایی که می‌توانید آن را با هم انجام دهید

شما به هردلیلی نتوانستید یکدیگر را خوشحال کنید، تفاوت‌های بسیاری بین شما وجود داشت و از جایی به بعد نتوانستید آرامش را در رابطه تجربه کنید، با این وجود شما زمان معناداری را در کنار یکدیگر گذراندید، به هم کمک کردید و در غم همدیگر شریک بودید. برای پاس داشتن آن زمان‌ها می‌توانید این قدم را هم با هم بردارید تا بتوانید آسان‌ترش کنید.

 

  • در مورد دلایل جدایی خود شفاف و صادق باشید

از ابهام دوری کنید. اجتناب از گفتن دلایل جدایی هرچند راه ساده‌‌تری به نظر می‌رسد اما بیشتر می‌تواند به شریک عاطفی‌تان آسیب بزند و ذهن او را گنگ و مبهم کند.

 

  • مسئولیت تصمیم خود را به عهده بگیرید

اگر این چیزی است که می‌خواهید آن را بپذیرید، به جای آنکه آن شرایط، موقعیت زمانی و یا هرچیز دیگری را دلیل این جدایی بدانید.

 

  • بدون اینکه از خود دفاع کنید به صحبت‌های طرف مقابل گوش دهید

نگرانی‌ها و ترس‌هایش را از این تصمیم بشنوید و تا جایی که می‌توانید صادقانه به پرسش‌هایش پاسخ دهید.

 

  • امید واهی ندهید

اگر مطمئن هستید که باید از هم جدا شوید بهتر است رابطه را بدون پایان رها نکنید. این امید کار را هم برای شما و هم برای طرف مقابل دشوار می‌کند و موقعیت‌های آینده را از دو طرف می‌گیرد.

 

 

  • روابط عاشقانه را به دوستی تقلیل ندهید.

این ممکن است راهی برای کاهش آسیب و درد جدایی به نظر برسد، اما در واقع باعث عدم اطمینان می ‌شود و آسیب احساسی بیشتری را به دنبال دارد.

 

آیا رابطه می تواند به شناخت واقعی خود ما کمک کند؟

آیا رابطه می تواند به شناخت واقعی خود ما کمک کند؟

"آیا رابطه می‌تواند به شناخت خود واقعی ما کمک کند؟"

 

یکی از دلایل ارزشمندی رابطه این است که به ما کمک می‌کند خود را بهتر بشناسیم و بهتر بفهمیم چه کسی هستیم.

شریک عاطفی ما ممکن است چیزی را در ما ببیند که خودمان قادر به دیدنش نیستیم؛ چه قابل‌ستایش باشد و چه ناخوشایند. ممکن است به ما یادآوری کنند که به مسأله‌ای در سرکار بیش از حد واکنش نشان می‌دهیم و یا به دوستی بیش از حد اعتماد کردیم.

اما علیرغم اینکه عشق می‌تواند مسیری به خودشناسی ما داشته باشد، ترجیح می‌دهیم از رابطه کنار رویم تا توهماتمان در مورد خود دست نخورده باقی بماند.

گاهی نمی‌توانیم شریک عاطفی‌مان را به خاطر دیدن بخشی از ما که با خود ایده‌آلمان تطابق ندارد ببخشیم.

ما عاشق می‌شویم که مورد تحسین قرار بگیریم اما پارتنر ما به ما یادآوری می‌کند که تکه‌های دوست‌نداشتنی هم داریم. گاهی به جای دیدن چیزی درونمان ترجیح می‌دهیم بگوییم شریک زندگی‌مان بی‌ملاحظه است و گوش‌هایمان را بگیریم. ترجیح می‌دهیم بگوییم در یک رابطه هیچ‌کس نباید سعی کند دیگری را تغییر دهد.

برای استفاده از نیروی بالقوه رابطه باید چند نکته را به خاطر داشته باشیم:

عشق واقعی با صحبت با شریک عاطفی‌مان در مورد اینکه چگونه هستیم و هستند سازگار است. افرادی که نمی‌خواهیم تغییر کنند کسانی هستند که برایمان اهمیت ندارند.

در عین حال، باید توجه زیادی به نحوه به اشتراک گذاشتن بینشمان کنیم. باید به مشتاق‌ترین دانش‌آموز و مهربان‌ترین معلم رابطه بدل شویم. یافتن موقعیت و لحن مناسب برای در میان گذاشتن این بینش کاری هوشمندانه است.

باید به خاطر داشته باشیم که حقایق احساسی را می‌توان فقط در یک فضای امن صمیمانه شنید.

روابط زمانی از هم می‌پاشند که هر دو نفر نخواستند چیز بیشتری از خود بدانند، زیرا این بینش سخت و سنگین بود و یا شیوه انتقال آن نامهربانانه بود.

 

دانشمندان عجول

دانشمندان عجول

"دانشمندان عجول"

کودکی، دوره‌ای است که در آن، بچه‌ها تلاش می‌کنند تا با کسب تجارب جدید، دنیا و قوانین حاکم بر آن را بشناسند. زندگی کردن با یک کودک خردسال مثل این است که با دانشمند عجول و پرهیجانی سر و کار داشته باشید که مشتاقانه به استقبال تجربه‌های جدید و گاهاً پرخطر می‌رود. این مسئله برای بسیاری از والدین، نگران‌کننده است.
از طرف دیگر، علی رغم تذکرها و آموزش‌های والدین، ممکن است کودکان بارها و بارها درگیر فعالیت‌های پرخطر شوند. این اتفاق می‌تواند والدین را خشمگین کند یا این احساس را به آن‌ها بدهد که فرزندشان قصد لجبازی یا قانون‌شکنی دارد و مستحق تنبیه شدن است.
اما واقعیت این است که ساختارهای مغزی و ظرفیت‌های شناختی زیادی برای به خاطر سپردن و رعایت چارچوب‌ها و قوانین محیطی نیاز است. کودک باید بتواند متوجه آموزش‌های شما بشود، آن‌ها را به حافظه بسپارد، هیجانات لحظه‌ای و کنجکاوی خود را کنترل کند و از نشان دادن یک رفتار ناگهانی جلوگیری کند!
این در حالی است که کودکان هنوز در حال رشد مهارت‌های ذهنی خود هستند و این قابلیت‌ها هنوز به درستی و در حد کمال شکل نگرفته‌اند. بنابراین عجیب نیست که علی‌رغم تذکر والدین، خود را در معرض خطر قرار دهند.
آنچه ما می‌توانیم به عنوان یک بزرگسال بالغ‌تر و آگاه‌تر انجام بدیم، ایجاد امنیت کودک در لحظات خطر و آسیب، ایجاد محیطی نسبتاً امن برای تجربه، آموزش و تکرار آموزش‌هاست.

زنگ‌های خطر در روان‌درمانی (قسمت اول)

زنگ‌های خطر در روان‌درمانی (قسمت اول)

زنگ‌های خطر در روان‌درمانی (قسمت اول)

 

روان‌درمانی فرآیند حساسی است. به اشتراک گذاشتن افکار، احساسات و تجربیات گذشته نیازمند اعتماد زیادی به این فرآیند و روان‌درمانگر است. پژوهش‌ها هم این موضوع را ثابت می‌کنند که رابطه جز‌‌‌ء کلیدی از درمان موفق است. بنابراین پیدا کردن درمانگری که با او احساس امنیت کنید بسیار مهم است.

می‌توان گفت اکثریت روان‌درمانگران افرادی هستند که عمیقاً به سلامت روان بیماران اهمیت می‌دهند. اما همان‌طور که در هر زمینه‌ای یافت می‌شود، ممکن است تعدادی از افراد در این حوزه درمان مؤثر و حرفه‌ای ارائه ندهند.

برخی از نشانه‌های هشدار در روان‌درمانی را برایتان آورده‌ایم:

  • زیرپا گذاشتن حد و مرزهای بیمار

هرگونه درخواست جنسی از مراجع می‌تواند زنگ خطر جدی برای ترک چنین درمانگری است. شکل دیگری از زیرپا گذاشتن حد و مرزهای بیمار شامل پرسیدن مکرر سوالاتی است که غیرمرتبط هستند، به طور مثال سوالاتی در مورد محل زندگی یا درآمد یا درخواست ملاقات خارج از اتاق درمان می‌تواند نقض حریم مراجع باشد.

  • نقض رازداری

رازداری جزء جدایی‌ناپذیر درمان است. روان‌درمانگران موظف هستند اطلاعات مراجعان را خصوصی نگه دارند مگر اینکه اجازه اشتراک آن با فرد دیگری مانند سوپروایزر از سوی مراجع داده شده باشد. اگر روان‌درمانگر بدون رضایت شما اطلاعاتتان را (مگر در مواردی مانند خودکشی و ...) با فرد دیگری مانند اعضای خانواده‌تان به اشتراک می‌گذارند وقت آن رسیده روان‌درمانگر دیگری پیدا کنید. 

  • خودافشایی بیش از حد

خودافشایی درمانگر به مواردی اشاره دارد که فرد اطلاعات شخصی خود را با مراجع در میان می‌گذارد. البته رویکرد درمانگران نسبت به این مورد در طول زمان تکامل یافته است. امروزه بسیاری درمانگران باور دارند که به اشتراک گذاشتن برخی از جزییات مسائل شخصی به شیوه‌ای متفکرانه می‌تواند ارتباط درمانی را تقویت کند. خودافشایی زمانی مشکل‌ساز می‌شود که بیش از حد انجام شود، تمرکز بیش از حدی در جلسه روی درمانگر و مسائل او باشد یا اطلاعاتی افشا شوند که بیمار را معذب کنند. خودافشایی می‌تواند ابزاری باشد که به نفع او استفاده شود 

  • نداشتن مجوز روان‌درمانی

همه روان‌درمانگران باید مجوز و صلاحیت کار روان‌درمانی را از یک مرجع معتبر داشته باشند. این مجوز نشاندهنده آن است که فرد تا درجاتی تحت آموزش این فرآیند قرار گرفته است. عدم صداقت در مورد داشتن مجوز از نشانه‌های هشدار جدی است.(موارد استثنا برای کارورزی تحت نظر سوپروایزر وجود دارد)

 

آیا شما هم مواردی از این قبیل را در ذهن دارید؟

 در مقالات بعدی به نشانه‌های خطر دیگری اشاره خواهیم کرد

 

 

 

 

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد