این یکی از ویژگیهای مغز ماست: همه هیجاناتی که با خود به همراه داریم ممکن است کاملاً شناخته، درک و یا حتی به درستی احساس نشوند. اینها احساساتی هستند که به شکل پردازش نشده و یا به عبارتی هضم نشده در درون ما وجود دارند. برای مثال بسیاری از نگرانیهایی که به آنها اعتنایی نمیکنیم و و در قالب اضطرابهای شدید نمایان شوند. این اضطرابها بر ما تأثیر میگذارند. تأثیر برگرفته از این اضطرابها خود را به شکل یک نیاز اجباری برای کار کردن، ورزش کردن یا مهمانی رفتن نشان دهد، ترس از اینکه زمانی را تنها برای خود صرف کنیم و مبادا گوشهای از این اضطرابها برایمان یادآوری شود.
ما به نادیدهگرفتن احساسات خود ادامه میدهیم، دوستی از اعتمادمان سوء استفاده میکند و عزتنفس ما را زیر سؤال میبرد، اما به روی خودمان نمیآوریم چون از این احساس آسیبپذیری گریزان هستیم، گویی در درون آسیب دیدهایم اما ظاهر خود را حفظ میکنیم، گویی که به اجبار زخم خود را میپوشانیم، خود را بیحس میکنیم و با نوعی از بدبینی رابطه را ادامه میدهیم.
ما برای پردازش نکردن احساسات خود بهای گرانی را میپردازیم، در مورد همهچیز افسرده میشویم چون برای آن موضوع خاص غمگین نشدیم، نمیتوانیم به خوبی بخوابیم، گویی بیخوابی بهایی است که برای همه احساساتی میپردازیم که در طول روز پردازش نشدند.
ما به شفقت نیاز داریم. ما گاهی احساساتمان را پردازش نمیکنیم چون آنچه که حس خواهیم کرد، گاهی بسیار متفاوت از تصویری است که از خود داریم، گاه مغایر با تعریف جامعه از نرمال بودن و گاه متفاوت از تصویر شخصی است که دوست داریم مانند او باشیم. این پردازش نکردن از روی تنبلی و یا بیتوجهی نیست، بلکه در واقع شناخت خود و احساسات واقعی گاهی دردناک است.
پردازش احساسات به دوستانی خوب، درمانگرانی ماهر و لحظاتی از بودن در زمان حال نیاز دارد، زمانی که بتوان دفاعهایی را که نمیگذارند احساساتمان را ببینیم، کنار بگذاریم. شاید در روند پردازش هیجانات گاه خلقمان پایین بیاید اما باید بهایی را برای آگاهی از خودمان بپردازیم، بهایی که میتواند دورهای از سوگواری باشد، سوگواری برای درک این آگاهی که بخشهایی از زندگی گاهی ناراحتکنندهتر از آن است که میخواستیم.
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.