چگونه می توانید دلبستگی ایمنتری را در خودتان به وجود آورید؟
الگوهای دلبستگی که به عنوان کودک تجربه کرده ایم به اشکال قدرتمندی ما را در سراسر زندگی تحت تاثیر قرار می دهند. درک نحوه دلبستگی مان به والدین یا مراقبین اصلی دیگرمان می تواند در مورد این مسئله بینش عمیقی به ما دهد که چرا امروز زندگی مان را این گونه زندگی می کنیم و به ویژه، چگونه در روابط مان عمل می کنیم. روابط اولیه ما به عنوان مدلهایی برای تعیین انتظار ما از نحوه کار جهان و پیش بینی نحوه رفتار دیگران عمل می کنند. بدون درک این مسئله ما در معرض خطر خلق مجدد این الگوهای قدیمی و پویش های گذشته در زمان حال هستیم. اگر الگوی دلبستگی ناایمنی (اجتنابی، دوسوگرا، یا آشفته) را تجربه کرده باشیم، به احتمال بیشتری در روابط نزدیکترمان به ویژه با پاتنر و فرزندان مان مجددا ناایمنی را تجربه می کنیم.
بسیاری از ما که الگوی دلبستگی ناایمنی را در اوایل زندگی مان تجربه کرده ایم به طور ناخواسته تجارب پیچیده، دردناک، یا آسیب زننده را در روابط بعدی مان مجددا خلق می کنیم. از آنجا که الگوهای دلبستگی مان ما را با احساس ناایمنی و کرختی نسبت به خودمان رها کرده اند، ممکن است این الگو را در روابط بعدی نیز تکرار کنیم و بدین ترتیب انتخاب خوبی در مورد پارتنرهای عاطفی مان نداشته باشیم. ما غالبا افرادی را انتخاب می کنیم که با آنها می توانیم پویش های روابط گذشته مان را دوباره فعال کنیم، و یا آنها را تحریک می کنیم و به اشتباه می اندازیم تا همان جو هیجانی که در آن بزرگ شده ایم را دوباره ایجاد کنند.
برای درک شریک مان، بررسی و کاویدن مقوله های مختلف دلبستگی مفید است. برای مثال، اگر مراقب مان از نظر هیجانی در دسترس نبوده و به ابراز نیازهای ما پاسخی نداده باشد، احتمال دارد که الگوهای دلبستگی اجتنابی را ایجاد کرده باشیم. احتمال دارد بخواهیم ارتباطمان با نیازهایمان را قطع کنیم و در مورد افرادی که نیازهایشان را ابراز می کنند فکر بدی کنیم و از داشتن نیازها احساس شرم کنیم. اگر با الگوهای دلبستگی اجتنابی/نادیده انگار سازگار شده باشیم، گرایش خواهیم داشت که به طور کاذبی مستقل باشیم و غالبا از نظر هیجانی خاموش و ساکتیم. در رابطه ممکن است نسبت به نزدیکی مقاوم باشیم یا نیازهایمان را انکار کنیم و نتوانیم به نیازهای پاتنرمان توجه کنیم.
از سوی دیگر، در صورتی که والدی داشته ایم که به طور بی ثباتی به نیازهایمان پاسخ داده، امکان دارد الگوی دلبستگی اضطرابی را ایجاد کرده باشیم. ما یادگرفته ایم که نیازهای دلبستگی مان را به طور پرخاشگرانه ای منتقل کنیم، پریشانی مان را با صدای بلند ابراز کنیم و به والدین مان بچسبیم در حالی که فریاد می کشیده ایم تا بتوانیم توجه شان را دریافت کنیم در حالی که با احساس خلا و پوچی به حال خودمان رها شده بودیم. ما ممکن است به بزرگسالانی با دلبستگی دلمشغول تبدیل شویم و غالبا احساس اضطراب، ناایمنی، بی اعتمادی کنیم و یا در روابط بزرگسالانه مان این الگو را دوباره فعال کنیم. در هر یک از این موارد، می توانیم ببینیم که چگونه سازش های اولیه مان می توانند همچنان به ما آسیب برسانند یا ما را هم در مورد نحوه رفتار با خودمان و هم در رابطه با دیگران محدود کنند.
خبر خوب این است که به عنوان بزرگسال، ممکن است الگوی دلبستگی ایمن اکتسابی را در خودمان رشد دهیم. در اینجا سه روش کلیدی را مطرح می کنم که از طریق آنها می توانیم از مسائل اولیه دلبستگی مان رهایی یابیم و دردهایمان را التیام بخشیم.
۱. روایت منسجمی را خلق کنید
پژوهش های دلبستگی به ما می گویند که برای رهایی از چرخه دلبستگی های تنش زا، باید تمامی درد گذشته مان را احساس کنیم. همانطور که دکتر دنیل سیگل در کتابش تحت عنوان ذهنیت توضیح داد، «بهترین پیش بینی کننده امنیت دلبستگی، تجارب والد در دوران کودکی اش نیست، بلکه چگونگی پردازش و احساس والدین در مورد تجارب دوران کودکی شان است. به همین دلیل برای ترمیم توانایی دلبستگی مان و ایجاد ایمنی درونی بیشتر به عنوان بزرگسال بایستی مشتاق به خلق چیزی باشیم که سیگل از آن نام می برد : «روایت منسجمی» از تجربه مان.
دکتر سیگل می گوید «به نظر می آید که با پرسیدن انواع خاصی از سوالات در مورد زندگینامه شخصی می توانیم کشف کنیم که چگونه افراد، گذشته شان را درک کرده اند- ذهنشان چگونه خاطرات شان از گذشته را شکل داده و هویت امروز شان را چگونه تحت تاثیر قرار داده است». پاسخهایی که افراد به این سوالات بنیادین می دهند هم چنین آشکار می کند که چگونه این روایت درونی – داستانی که خودشان می گویند- ممکن است آنها را در لحظه حال محدود کند و همچنین باعث شود که همان میراث دردناکی را به کودکانشان انتقال دهند که روزهای اولیه زندگی خودشان را نابود کرده است». به بیان دیگر، اگر بتوانیم با تاریخچه مان مواجه شویم و روایت مان را ملموس سازیم، می توانیم واقعا زندگی، روابط و الگوهای دلبستگی که به کودکانمان منتقل می کنیم را تغییر دهیم.
گفتن داستان مان به شیوه ای منسجم می تواند به حل تروماهای بزرگ و کوچک زندگی مان» کمک کند. در حالی که مردم ممکن است به تروما به عنوان پدیده ای غیرمعمول یا تهدیدکننده زندگی فکر کنند، واقعیت این است که اکثریت ما تروما را تجربه کرده ایم، چه ترومای بزرگی که شامل یک فقدان جدی، سوءاستفاده، یا حادثه تهدیدکننده زندگی است، چه ترومای کوچک، اتفاقی که چشمگیر به نظر نمی رسد، اما ما را با ایجاد پریشانی، ترس یا درد تحت تاثیر قرار داده و نحوه نگاه ما به خودمان و جهان پیرامون مان را تحت تاثیر قرار داده است. اگر تجارب مان را نفهمیم، ممکن است به شیوه هایی که نسبت به آنها ناآگاهیم تحت تاثیر تروما قرار بگیریم، اما این منجر به سوگ بزرگی در ما می شود.
۲. پارتنری را انتخاب کنید که الگوی دلبستگی سالمتری داشته باشد
رویکرد دیگر برای خلق امنیت بیشتر در دلبستگی های دوران بزرگسالی، در ارتباط بودن با کسی است که الگوی دلبستگی ایمنتر و سالمتری نسبت به ما داشته و برای طولانی مدت در روابط می ماند. زمانی که دلبستگی ایمنی را نسبت به کسی ایجاد می کنیم که الگوی دلبستگی ایمنی دارد، می توانیم ایمنی درونی بیشتری را ایجاد کنیم، زیرا به طور فعالانه ای یک مدل جدید را تجربه می کنیم که برای نحوه ی عملکرد روابطمان تعیین کننده است.
برای مثال، اگر والد دردسترس ما را با تجربه میزان زیادی از اضطراب، ابهام، یا حسادت در روابط بزرگسالانه مان رها کرده، از طریق بودن با فردی آرام و باثبات می توانیم امنیت را بدست آوریم. اگر با محافظت از خود و اجتناب از صمیمیت رشد کنیم، داشتن پارتنری که خودش امن، پاسخگو و هماهنگ است ممکن است باعث شود که آسیب پذیرتر شویم و یا اعتماد کنیم. البته که بسیاری از ما دلبستگی های ناایمن را تجربه کرده ایم و بسیاری از ما عاشق کسانی می شویم که ناایمنی را تجربه کرده اند. این موقعیت ها ناامیدکننده نیستند. ما همیشه مجبور نیستیم که به فرد دیگری برای برآورده ساختن نیازهایمان تکیه کنیم، یا کسی که برای التیام از دردهای گذشته به ما کمک کند. ما می توانیم خودمان در درون مان برای رشد ایمنی درونی تلاش کنیم و بدین ترتیب روابط سالم تر و قوی تری را با دیگران ایجاد کنیم.
۳. برای درمان مراجعه کنید
راه ارزشمند دیگر برای رشد یک الگوی دلبستگی ایمن، درمان است. یک رابطه خوب درمانی به فرد اجازه می دهد که دلبستگی ایمنی را با درمانگر ایجاد کند. داشتن تجربه هیجانی اصلاح کننده با فردی که به طور مستمر پایگاه ایمنی را فراهم می کند و به ما اجازه احساس و لمس داستانمان را می دهد هدیه ای است که می تواند در هر حوزه ای از زندگی مان به ما سود برساند.
هر یک از ما در زندگی اولیه مان متحمل درد شده ایم، حتی کسانی از ما که احساس می کنیم با الگوهای دلبستگی ایمنی بزرگ شده ایم. هر یک از ما در روابط شکست ها و تروماهایی را تجربه کرده است، بزرگ یا کوچک. در نتیجه، هر یک از ما از فرایند خلق یک روایت منسجم و شکل دهی دلبستگی های ایمن تر سود خواهد برد، چه در یک رابطه بین فردی و چه در رابطه درمانی. داستان مان هرچه باشد، ایجاد امنیت درونی فرایندی است که به ما آزادی بیشتری می دهد تا خود واقعی مان باشیم و زندگی و روابط مان را به عمیق ترین شکل تجربه کنیم.
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.