دکتر هیلاری جیکوب
رابرت، مردی در آستانه 50 سالگی برای بهبود اعتماد به نفس پایین و افسردگی طولانیمدتش به درمان مراجعه کرده بود، غفلت و بیتوجهی مراقبین اولیه و بدرفتاری آنان باعث پیدایش چنین نشانههایی در او شده بود. در اتاق درمان توانستیم خشم و ترس و غم او را مشاهده کرده و آن را پردازش کنیم. با حمایت من و شجاعتش او توانست احساساتش را تجربه کند: آن را نامگذاری کرده، به آن اعتبار ببخشد و جریان آن را در بدنش تجربه کند. با هر موجی از احساسات، رابرت تسکین، تسلط و شفافیتی در تجربههایش را احساس میکرد.
با این حال، شگفتانگیزترین بخش برای رابرت، غم و اندوه عمیقی بود که در کنار این آرامش، سبکی و اعتمادبه نفس فزاینده پدیدار شد. شاید بتوان این قسمت را "سوگواری برای خود" نامید.
سوگواری برای خود تجربهای شفابخش است، با تجربه هیجانهای مربوط به یک آسیب روانی در گذشته او درک عمیقی از آنچه که تجربه کرده پیدا کرد. غم و اندوه عمیق برای فردی که چنین تجارب دردناکی را از سرگذرانده؛ و این شخص خود او بود.
سوگواری برای خود تنها به معنای درک شناختی آنچه از سرگذراندهایم نیست بلکه تجربهای هیجانی است. واقعیت این است که پیامدهای یک آسیب روانی کم نیستند، سالهای سال ممکن است با این باور زندگی کرده باشیم که دوستداشتنی نیستیم یا به اندازه کافی خوب نبودیم. اینکه دیگران نمیتوانند خود واقعی ما را با همه نقصها و کمبودها بپذیرند و این احساسات منجر به قطع ارتباط ما با دنیای بیرون میشود. بسیاری از ما هرگز از بودن در بدنمان، خود واقعیمان و هیجانات اصیلی که داریم احساس رضایت نکردیم و حال وقت آن رسیده که مانند فردی باشفقت برای کودکی که رنج کشیده سوگواری کنیم.
اشک روی صورت رابرت سرازیر شد، دستش از خجالت چشمانش را پوشانده بود. او گفت: " من از گریه کردن خجالت میکشم". عمیقا او را در دل تحسین کردم، به آرامی گفتم: " غم تو زیباست، نشون از قدرت تو داره، ....این عشق تو هست، برای خودت، خوبه که بذاری سرازیر شه".
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.