ممکن است پیش از این اصطلاحاتی مثل ذهنآگاهی، ظرفیت تاملی، نظریه ذهن یا ذهنیسازی را شنیده باشید. تمامی این اصطلاحات، اشاره به جنبههای مختلف یک اصل ارتباطی دارند: این که نیاز است همه ما، خودمان و دیگران را به عنوان موجودات مجزایی ببینیم که هرکدام ذهنی مستقل برای خود دارند و ادراکشان ممکن است از وقایع یکسان، متفاوت باشد.
این اصل ارتباطی در رابطه والد و فرزند اهمیت زیادی داشته و به آن «ظرفیت تاملی» میگویند.
درکی که ما بزرگسالان از اتفاقات داریم، تحتتاثیر تجارب قبلی ما، بهخصوص تجاربی که با والدینمان داشتهایم، قرار میگیرد. بنابراین اگر میخواهیم ارتباط موثرتری با فرزندمان داشته باشیم، به جای تکیه بر ادراک قبلی خود و پیشفرضها، میبایست مشاهدهگری در مورد رفتارهای کودک، را تمرین کنیم. «ظرفیت تاملی» اشاره بر مهارت درک و فهم خود و دیگران، از جمله درک حالتهای درونی مثل احساسات، عقاید، نیات و خواستههای هرکس میشود. ظرفیت تاملی زمانی رشد میکند که در روابط اولیه، مراقب کودک بتواند از دیدگاه کودکش به احساسات و نیازهای او نگاه کند
هیچکدام ما نمیتوانیم دقیقا بدانیم که دیگری چه میبیند، به چه فکر میکند و چه احساس یا دریافتی در هر لحظه دارد. اما میتوانیم در حدس زدن، خوب عمل کنیم و از نشانههایی که فرد میدهد استفاده کنیم. اما باز هم تا زمانی که خودش تایید نکند، نمیتوانیم مطمئن باشیم.
برای درک بهتر کودک، والدین باید تلاش کنند به جای عکسالعمل به رفتار نادرست، علتهای زیرین آن را جستجو کنند. رفتار تمامی آدمها، معانی نهفته دارد و والد میتواند با استفاده از مفهوم چرخه دلبستگی، به جستجوی نیاز پشت رفتار بپردازد. برای مثال در پایان یک روز کاری سخت، اگر کودکی بدرفتاری میکند، به جای آنکه والد به رفتار بد او عکسالعمل نشان دهد، باید در نظر بگیرد که چه چیزی کودک را آشفته کرده و سعی کند از طریق حدس زدن و ترغیب کودک به مشارکت، بین ذهن خود و کودک ارتباط برقرار کند. از این مسیر، آنها تجربه مشترکی از "بودن با هم" را کسب میکنند که کیفیت دلبستگی را بالا میبرد. با پرورش ظرفیت تاملی، والد هرگز فراموش نمیکند که ممکن است گاهی درک او از علت رفتار کودکش، نادرست باشد.
اما اگر والدی اغلب موارد اشتباه حدس بزند و اصرار کند که دیدگاه خودش به موضوع درست است، یا دائما به فرزندش بگوید که من بهتر از خودت میدانم در ذهنت چه میگذرد، کودک میآموزد که به دیدگاه خودش بیاعتماد باشد و باور کند تفاوتی بین ذهن من و دیگری وجود ندارد. در نهایت، توانایی این کودک برای در نظر گرفتن خواستههای دیگران کاهش پیدا میکند، که بر توانایی همدلی او، کیفیت روابط دوستانه و صمیمانهاش اثر میگذارد. این مسئله همچنین باعث می شود او نتواند از نیازهای خودش آگاهی پیدا کند، دائما به دنبال تایید بیرونی باشد و نتواند تجاربش را در درون، با زبانی که شخصا برایش معنادار باشد، سازماندهی کند.
زمانی که از والدگری تاملی استفاده میکنیم:
1. قرار است کمتر "کاری" کنیم و بیشتر در کنار کودک "حضور" داشته باشیم.
2. بدون القای حس شرم و سرزنش، به کودک بگوییم که رفتار او برای ما چه معنایی دارد. از او بپرسیم چطور میتوانیم به آرام شدنش کمک کنیم.
3. از اصطلاحاتی مثل "حدس میزنم میخوای...." یا "فکر میکنم .... باعث شده که..." استفاده کنیم و او را تشویق کنیم که در کشف نیازش به ما کمک کند.
4. زمانی که ما ذهن و نیاز کودک را محترم میشماریم، این پیام را میدهیم که آنچه تو تجربه میکنی ارزشمند است. چنین کودکی بعدا این توانایی را پیدا میکند که در مورد خواستهها و نیازهای دیگران هم کنجکاو باشد.
آیا شما تا به حال تجربهای از والدگری تاملی داشتهاید؟ خوشحال میشویم تجارب مثبت خود را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.