بینشهایی نسبت به هیجاناتمان از پاول اکمن
در سال ۱۹۶۰، یک پژوهشگر آمریکایی به پاپوای گینه ی نو برای مطالعه تظاهرات چهره ای مردم منزوی سفر کرد. یافته های او که تا حد مخالفت با تفکر انسان شناسان معاصرش پیش رفت، زمینه ای برای پژوهش پیشگامانه او در زمینه هیجانات فراهم کرد و این پژوهشگر- پاول اکمن- تا جایی کارش را ادامه داد که به یکی از تاثیرگذارترین روان شناسان قرن بیستم تبدیل شد. کار او مسیر گسترده ای را دنبال می کند، از پژوهش در مورد هیجانات به عنوان برنامه هایی جهانی که قسمتی از آنها توسط طبیعت نوشته شده تا پژوهش در مورد برنامه هایی که بخشی از آنها از طریق تجربه نسبت به اسراری که ابرازهای ریز چهره آشکار می سازد، نوشته می شوند. اکمن امروز هم از طریق همکاری با دالای لاما (اطلس هیجانات) و یا محصولات هالیوودی (درون برون)، همچنان در حال کار روی افشای اسراری در مورد دنیای هیجانی ماست. چندین دهه پس از فراگیر شدن بینش او، اکمن می گوید که شاید بتواند هیجاناتش را بیشتر درک کند و بفهمد. اما با یک لبخند اضافه می کند این بدین معنا نیست که که توانایی مدیریت بهتر هیجاناتش را بدست آورده است.
در اینجا اظهارات اکمن را ارائه می کنیم:
آگاه شدن از هیجانات چگونه به ما کمک می کند؟
پژوهش من نشان داده که مردم دوست دارند بتوانند در مورد چیزی که در موردش هیجانی می شوند و نحوه رفتارشان به هنگام هیجانزده شدن حق انتخاب داشته باشند. اما در واقعیت ما چنین حق انتخابی را نداریم. کلید هر دو داشتن آگاهی بهتر است. معمولا از اینکه هیجانی هستیم آگاه نیستیم تا زمانی که چیزی شبیه این می گوییم، «اوه، سرمو گم کردم». خب، سرتو گم نکردی، تو فقط آگاهی از احساسی که در آن لحظه داشتی را از دست داده ای. این ماهیت هیجانات است و من معتقدم که نباید این حق انتخاب را داشته باشید. هیجانات تان باید این نمایش را هدایت کنند، نه تصمیمات منطقی تان. این روزها، شکارچی خطرناک بسیاری از ما رانندههای مست هستند. اگر هیجانات تان نمی توانستند کنترلتان را به دست بگیرند و برایتان تصمیم گیری کنند، در حین رانندگی در آزادراه نمی توانستید زنده بمانید. ما مکانیزمی داریم که اتفاقات را به سرعت ارزیابی می کند، خطر را حس می کند و بدون فکر پاسخ می دهد و زندگی مان را نجات می دهد. اما همین مکانیزم باعث می شود که گاهی اوقات کاملا نامتناسب واکنش نشان دهیم. مانند زمانی که در واقعیت خطری وجود ندارد، و پاسخی که می دهیم پاسخ درستی نیست.
چرا به هیجانات نیاز داریم؟
اگر هیجانات را نداشتیم خیلی خطرناک می شد. هم چنین زندگی بسیار کسل کننده می شد. زیرا که هیجانات مان ما را هدایت می کنند- هیجان زدگی، لذت، و حتی خشم. خشم می تواند اجباری برای عدالت اجتماعی باشد. خشم می تواند ما را به تلاش و تغییر محیط مجبور کند، زیرا چیزی که می بینیم چیزی است که فکر می کنیم اشتباه است. پس هیجانان اساساً سازنده اند و مخرب نیستند. با این حال، در موارد خاص می توانند مخرب هم باشند، مانند زمانی که چیزی که در جریان رشد یاد گرفته ایم برای محیط و شرایط کنونی مان چندان سازگار نیست.
چگونه می توانیم در مورد رفتار هیجانی مان حق انتخاب هایی داشته باشیم؟
هیجانات ما تاثیر دوگانه ای دارند. آنها تحت تاثیر چیزهایی قرار گرفته اند که برای گونه ما انطباقی بوده و در جریان تربیت مان سازگارانه بوده اند. اگر می خواهید در مورد چیزی که در موردش هیجانی می شوید حق انتخاب داشته باشید، خنثی کردن چیزهایی که نتیجه تکامل گونه ها هستند بسیار دشوار است. ممکن است بتوانید یاد بگیرید بعضی چیزها را که به رشد و تربیت خودتان مربوط می شود را خنثی کنید. فروید درست می گفت: چیزهایی که در آغاز در مورد هیجانات تان یاد گرفته اید، حتی اگر دیگر متناسب با محیط و شرایط کنونی تان نباشند، همچنان تاثیر بزرگی بر شما دارند. کلید حق انتخاب داشتن در مورد رفتار هیجانی تان، آگاه بودن از این واقعیت است که هیجانی شده اید. تا زمانی که آگاه نشوید، در مورد رفتارتان حق انتخابی ندارید. این چیزی است که دوست داریم بتوانیم انجام دهیم. اما چیزی است که هیجانات مان نمی خواهند قادر به انجامش باشیم.
آیا آگاهی معادل بهوشیاری است؟
بهوشیاری اصطلاحی است که از بازنگری غربی رویکردهای بودیستی بیرون می آید و با تکنیک خاصی در جهت تلاش برای ارتقای آگاهی مرتبط است. بهوشیاری اندکی نسبت به چیزی که من در موردش صحبت می کنم محدودتر است، زیرا نامی برای یک رویکرد خاص در جهت رشد آگاهی است.
آیا می توانیم هیجانات را خودمان از طریق تظاهرات چهره ای مان تولید کنیم؟
به طور متناقضی ما غم را راحت تر از لذت می توانیم بخودی خود تولید کنیم. هر کسی می تواند لبخند بزند، اما انقباض ماهیچه ای که لبخند را خلق می کند لذتی را تولید نمی کند. برای برانگیختن لذت نیاز است ماهیچه بیرونی چشم ها را نیز منقبض کنید و صرفا 10 درصد می توانند خودخواسته این کار را انجام دهند. اگر هر دو را به طور خودکار انجام دهید، شروع به احساس لذت می کنید: شما همان بخش هایی از مغز را فعال می کنید که در زمان احساس خودبخودی لذت فعال هستند. اما اکثریت ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم. حافظه مسیر خوبی برای تولید تجارب هیجانی گذشته و تجربه دوباره آنهاست در صورتی که گرفتار یک هیجان نباشیم. بنابراین، هر فردی خودش می تواند با یادآوری یک تجربه لذتبخش، لذت را تولید کند.
آیا می توانیم از طریق تظاهرات ریز چهره دیگران به درستی بگوییم که آنها چه احساسی در موردمان دارند؟
می توانیم به درستی بگوییم که چه احساسی دارند، اما نمی دانیم که چه چیزی احساس شان را جرقه زده است- ممکن است ما جرقه زننده احساس شان نباشیم. من عبارت خطای اتلو را ابداع کردم. اتلو در نمایش بزرگ شکسپیر، به درستی متوجه ترس دزدمونا شد. اما محرک ترس را به غلط شناسایی کرد و به همین دلیل او را کشت. (او فکر کرد که ترس او را از خیانت کردن دیده، در حالی که دزدمونا از شوهر حسودش ترسیده بود). هیجانات به ما نمی گویند که چه چیزی آنها را جرقه زده است. فرض ما بر این است که محرک هیجانات آشکار می شود. اما پیش فرض های ما، مانند پیش فرض اتلو، می توانند به شدت گمراه کننده باشند. دشمن توانایی تشخیص محرک هیجانات، پیش بینی ها و انتظارات خودمان است. باید ذهن بازی داشته باشیم، و این موضوع راحتی نیست. کار دالای لاما و من روی اطلس هیجانات برای این بود که به افراد برای یافتن ذهنی آرام کمک کنیم.
چرا داشتن یک ذهن آرام به شدت مهم است؟
با یک ذهن آرام به احتمال بیشتری می توانید یک تصمیم منطقی و متناسب با موقعیت بگیرید. زمانی که گرفتار یک هیجانید، احتمال دارد که ادراکات تان در مورد آن موقعیت در جهت چیزی که با آن هیجان جور درآید دچار سوگیری شود. شما متوجه موضوعاتی که جور درنمی آیند نمی شوید. پس ذهن آرام یک پیش شرط حیاتی برای توانایی پاسخگویی و واکنش به واقعیت است، نه پاسخگویی به امور غیرواقعی که در موردشان مشغله دارید. دالای لاما می گوید اگر بعدا از احساستان آگاه شوید، این توانایی در سطح پیش از مهدکودک است. اگر بلافاصله بعد از تجربه هیجان آگاه می شوید، این توانایی در سطح پیش دبستانی است. در دبیرستان در حین تجربه هیجان فرد آگاه است، و در کالج همین که هیجانی برانگیخته می شود، فرد آگاه می شود. این چیزی است که همه ما خواهان آنیم، زیرا می توانیم تصمیم بگیریم که آیا می خواهیم درگیر شویم یا خیر، تا اپیزودهایی که پایان شان پشیمانی است را خلق نکنیم. و من فکر می کنم که یادگیری این مسئله برای هر کسی امکان پذیر است.
آخرین مطالب
مطالب پربازدید
خبرنامه ایمیلی ما را دنبال میکنید؟
Please make sure that AcyMailing is installed and activated.