یکی از احساسات حیاتی ما برای زندگی کردن، احساس امنیت است...
امنیت از بودن در جهان، بودن با خود و دیگری
امنیت معمولا در روابط اولیه ما ساخته می شود، بواسطه حضور مراقبینی که نسبت به نیازها حساس و پاسخگو بوده اند، حضور فیزیکی و عاطفی... زندگی بدون امنیت امکانپذیر نیست، زمانی که امنیت مختل شود دست به کار می شویم و به راهبردهای مختلفی برای بازیافتن امنیت از دست رفته مان چنگ میزنیم؛ راهبردهایی برای نادیده گرفتن واقعیت یا تحریف آن، راهبردهایی برای انکار حضور مراقب بی توجه یا ایده آل سازی آن، راهبردهایی برای سرکوب احساس ناامنی یا تبدیل آن به امنیت محض
راهبردهای ما در کوتاه مدت، در همان دوران کودکی احتمالا امنمان کردهاند اما در بلندمدت می توانند باعث شوند که نه تنها امنیت خودمان، که امنیت دیگران مهم زندگی مان را نیز بر هم بزنیم؛ بزرگسالی که در دنیایی یکسره امن گام برمیدارد، هم می تواند بیش از حد خطرپذیر شود و هم خطرآفرین...
برای احساس تنهایی مان در طول دوران قرنطینه چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
تنهایی یک حالت ذهنی ناخوشایند است؛ فرقی ندارد که در حال گذراندن یک پاندمی جهانی باشیم یا جمعه را به تنهایی پای تلویزیون یا فضای مجازی بگذرانیم.
برای افرادی که در دوران بحران کرونا مجردند، تنهایی و انزوا ممکن است حتی از خود ویروس نیز حادتر و جدیتر باشد. با توجه به اینکه برای جلوگیری از انتقال ویروس، فاصلهگذاری اجتماعی توصیه میشود ارتباط گرفتن و دیدن دوستان قدیمی نیز چالشزاست چه برسد به اینکه بخواهید برای برقراری رابطه عاطفی، ارتباط عمیقتری برقرار کنید.
در پژوهشی پیرامون بررسی اثرات ویروس کرونا، ۸۰ درصد افراد احساس تنهایی، افسردگی، ناامیدی یا عصبی بودن را گزارش کردند. در مقایسه با پژوهشی در مورد احساس تنهایی در سال ۲۰۱۸ که نشان میداد ۴۶ درصد افراد بالاتر از ۱۸ سال معمولا احساس تنهایی را تجربه میکنند، افزایش واقعا چشمگیر بود.
در طول دهه گذشته دوستیابی آنلاین به روالی معمول برای دهها هزار انسان مجرد تبدیل شده است. کووید ۱۹ نیز دوستیابی آنلاین را به بالاترین حد خود رسانده زیرا افراد فرصت کمتری برای مدل قدیمی ارتباط رو در رو دارند. اما آیا این مسئله اتفاق خوبی است؟
منافع دوستیابی به سبک کووید
ترس از دشواریهای ناشی از کرونا ممکن است در طولانیمدت یکی از منافع این سبک دوستیابی باشد. دلایل زیادی وجود دارد که دوستیابی در طول این پاندمی میتواند یکی از بهترین تجارب زندگی شما باشد:
سرعت دوستیابی را کاهش میدهد.
تنهایی دشوار است و میتواند افراد را به سمت روابط تکانشی سوق دهد. دوستیابی آنلاین در این دوران افراد را وادار میکند که اندکی درنگ کنند و تکانهی دیدن کسی و صمیمی شدن سریع با او را به تاخیر بیاندازند. اگر بخواهم از منظری سنتی تر بگویم فرایند خواستگاری بنا به ضرورت ناشی از این ویروس طولانیتر میشود که احتمال ارتباط خالصانه و واقعیتر را افزایش میدهد. گذشته از تمامی اینها، شما برای کسی خطر میکنید که ارزشش را دارد، که برای مدت َطولانیتری او را شناختهاید.
اولویتهای واضحی را ایجاد میکند.
کووید ۱۹ فرهنگ مان را تغییر داده است. ما را واداشته به اینکه اولویتها و ارزشهایمان را بررسی کنیم که این برای دوستیابی اتفاق مثبتی ست. وقتی پارتنرهای احتمالی از اولویتهای درونیشان آگاه باشند، این احتمال بعضی از قرار ملاقاتها و انرژی گذاشتنهای غیرضروری را از بین میبرد. اگر در طول چنین دورانی فرد مقابلتان آسیبرسان باشد، شما نیز ممکن است تحمل کمتری داشته باشید و چنین افرادی را سریعتر کنار بگذارید.
رابطه با خود.
تنها بودن و اجبار به گزینشی عمل کردن به دلیل پاندمی به افراد این فرصت را میدهد که روابطشان با خودشان را ارتقا دهند. حتی در طول زمانهای تنهایی، فرصتی برای خوداکتشافی و رشد وجود دارد. اینکه یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم و به خودمان عشق بورزیم برای داشتن ارتباط سالم با دیگری حیاتی است. هر چه بیشتر خودتان را بشناسید، ارتباطتان با دیگران نیز وضوح بیشتری پیدا میکند.
راهبردهایی برای مقابله با تنهایی
تنهایی یک هیجان بهنجار انسانی است که هر کسی از زمانی به زمان دیگر تجربهاش میکند. حتی اگر اینطور بنظر نرسد، این احساس فروکش خواهد کرد و ممکن است تا ابد این احساس را تجربه نکنید. مهم است به یاد داشته باشید که تنهایی موقتی است، هرچند ممکن است در آن لحظه به شکل فاجعهباری همیشگی بنظر برسد. اگر شما احساس تنهایی میکنید، تعدادی از این راهبردها را برای مدیریت کردن این احساس امتحان کنید:
مسیر افکارتان را ثبت کنید. احساس تنهایی میتواند باعث شود افکار مخرب یا نادرستی پیدا کنیم. افکار و احساساتتان را ثبت کنید و به قضاوتهایی که در مورد خودتان میکنید توجه کنید. اگر متوجه شدید که هنگام فکر کردن به خودتان شفقت کمتری دارید، برای جایگزین کردن آن افکار با فکرهای منصفانهتر، آگاهانه تلاش کنید. برای مثال، اگر تنهایی باعث میشود فکر کنید «من دوست داشتنی نیستم»، تلاش کنید این فکر را جایگزین کنید «من صفات مثبت بسیاری دارم که سزاوار دوست داشته شدن هستند». هرچه بیشتر این مهارت را تمرین کنید، آسانتر میشود.
با دوستان و عزیزانتان ارتباط برقرار کنید. مدلهای متفاوتی از عشق وجود دارد و غالبا ما روابط کنونیمان را بدیهی میپنداریم و نادیده میگیریم و بر آن چیزی تمرکز میکنیم که در حال از دست دادنش هستیم. با دوستان و خانوادهتان ارتباط تلفنی و تصویری برقرار کنید؛ و در زمان مناسب و شرایط امن آنها را حضوری ببینید. روابط صمیمی شما مهم هستند و در طولانیمدت به احتمال بیشتری در کنارتان میمانند تا غریبهای که در اینترنت پیدا کردهاید.
تمرکزتان را تغییر دهید. فکر کردن و صحبت کردن مداوم در مورد چیزی که بیشترین آسیب را به شما میرساند آسان است اما خیلی کمککننده نیست. احساستان را احساس کنید، چه شما از آن مطلع باشید چه نباشید احساسات حضور دارند اما به طور وسواسگونه درگیر تنهاییتان نشوید که باعث میشود فاجعه بزرگ و بزرگتر شود. پس از اینکه به احساسات خود توجه لازم را نشان دادید، آگاهانه تصمیم بگیرید که از آن موضوع فاصله بگیرید. به پیاده روی بروید، خود را سرگرم کنید، یک غذای مفصل برای خود بپزید. هر کاری که باعث حواسپرتی مثبت میشود را انجام دهید تا حالت ذهنیتان تغییر کند.
تنهایی میتواند سازنده باشد اگر به آن اجازه دهیم. از افکارتان آگاه باشید و با خودتان با ملایمت رفتار کنید. از این فرصت استفاده کنید تا به خودتان یادآوری کنید از چه چیزهایی لذت میبرید؛ از خودتان بعنوان فرد مجردی که خودش تصمیم میگیرد چه چیزی بخورد، چه چیزی را تماشا کند و کجا برود.
ممکن است در جلب رضایت شرکای عاطفیتان گیر کرده باشید و فراموش کرده باشید که میتوانید به جایی بروید که واقعا برایتان لذتبخش است. ممکن است به تماشای یک سریال تلویزیونی علاقهای نداشته باشید و دیگر مجبور نباشید قسمت دیگری از این سریال را به این دلیل که شریک صمیمیتان عاشقش بوده تماشا کنید.
جایی در سالهای آتی، زمانی که در رابطه عاطفی قرار میگیرید، ممکن است به عقب نگاه کنید و آرزو کنید که ای کاش از آن بازه زمانی تنهایی استفاده بیشتری میکردید. فکر میکنید در آینده آرزو میکنید که چه کاری را در زمان مجردیتان انجام داده بودید؟ آن را انجام دهید. از تنهایی در مقایسه با بودن با فردی که مناسبتان نیست کمتر بترسید. تا زمانی که فرد مناسبتان را پیدا کنید، به شناخت و دوست داشتن خودتان بپردازید.
تجارب روانشناسها نشان میدهد برای اینکه زندگی را به خوبی پیش ببریم ما باید هم گذشته و هم وضعیت کنونی خود را بررسی کنیم، کلمه کلیدی در اینجا "بررسی" است به این معنی که در آن گیر نکرده و آن را به شکل وسواسی تجزیه و تحلیل نکنیم. گاه اطلاعاتی که در گذشته شماست کلیدی است که آینده شما را میگشاید.
به طور مثال اگر به عنوان یک بزرگسال از اعتماد به نفس پایین رنج میبرید احتمالا از گذشته همراهتان بوده است، خصوصیات دیگری مانند وابستگی به دیگران برای تصمیمگیری،خشم مزمن و انعطافپذیر نبودن نشان میدهد که شما مهارتهای لازم برای آن را نیاموختهاید و ریشه در گذشته شما دارند.
ممکن است زمانی از دیگری شنیده باشید که مهم نیستید، افکار یا خواستههایتان احمقانه هستند،اینکه باید عقب بنشینید و بگذارید دیگران به جای شما فکر کنند. شاید احساساتتان توسط اشخاصی که در زندگی شما مهم هستند یا بودند بیاعتبار گشته است و باعث میشود زمانی که میخواهید ببینید چه فکر یا احساسی دارید گیج شوید
در اوایل زندگی شما ارزش زیادی برای پیامهایی که از پدر و مادر، مراقبان یا همسالانتان میگرفتید قائل بودید و به سرعت آن را جذب میکردید.
اگر درک نکنید که مشکل کجاست و ارتباط درستی بین دنیای هیجانی فعلیتان با گذشته برقرار نکنید، نمیتوانید مشکل را حل کنید.
شاید میدانید که شاد نیستید یا زندگی به اندازه کافی برایتان راضیکننده نیست، احتمالا حتی بدانید که مسائلی جدی وجود دارد که نیاز به اصلاح دارند،به همین دلیل مهم است که بتوانید ریشهها، علل و نقاط آغازین این مشکلات را بفهمید.
حال چه مقدار از تمرکز شما باید روی گذشته باشد؟
زمانی که بر روی گذشته صرف میکنید باید بر این موضوع معطوف باشد که چرا و چگونه پیامهایی از سمت اطرافیان دریافت کردهاید و اینکه این پیامها چگونه در حال حاضر مانعی برای جریان زندگی شما ایجاد میکنند.
برای اولین بار چه زمانی این پیام را دریافت کردید که به اندازه دیگران خوب نیستید؟ این ایده را از کجا گرفتید که دنیا یک مکان ترسناک است که شما نمیتوانید از پس آن برآیید؟ از چه زمانی اجازه دادید دیگران به جای شما فکر کنند؟ چرا همیشه در رابطههای سمی قرار میگیرید؟ اینها سوالاتی هستند باید در آنها کاوش کنید.
اگر به آن فکر کنید بیشتر پیامهای منفی ریشه در ترس فرستنده آن پیام دارد نه در تواناییهای شما، حتی مراقبانی با نیات خوب ممکن است اطلاعات نادرستی به شما بدهند در حالی که فکر میکنند شما را از ناامیدی یا خطر حفظ میکنند، درک کردن انگیزه پشت این پیامها در بیاثر کردن آن نقش مهمی دارد.
وقتی بفهمید هیچ افسانه پری دندانی (موجود خیالی که دندان افتاده ی کودک را از زیر بالش او برمی دارد و جای آن سکه می گذارد) وجود ندارد، دیگر آن را باور نخواهید کرد و با باورهایی تغییر داده شده ادامه خواهید داد، این همان اتفاقی است که با اطلاعات نادرستی که در مورد خود در ذهن دارید میفتد، چرا بیش از این زمان محدودتان در زندگی را به احساساتی مانند عدم کفایت و تردید بگذرانید در حالی که هیچ مبنایی جز ترس،کمبود دانش،خشونت یا غفلت ندارند؟
برای آینده
حالا که به آن پیامها و موانع فعلیتان فکر میکنید:
به موفقیت نمیرسید چون اطمینان دارید که شکست خواهید خورد؟ به موفقیت نمیرسید چون میترسید مورد تمسخر واقع شوید؟ در یک رابطه ناسالم هستید چون فکر میکنید که رابطه بهتری برایتان وجود ندارد؟ وقتی تمرکزتان باید روی خود باشد شخص دیگری را به خاطر مشکل خود مقصر میدانید؟ خودتان را برای کاری مقصر میدانید که تقصیر شما نیست؟ سعی دارید چیزی را کنترل کنید که به خاطر اضطراب قادر به کنترل آن نیستید؟
لیستی از تمام مواردی که دوست دارید در زندگی خود تغییر دهید تهیه کنید و آنچه مانع شما میشود را شناسایی کنید،اینها مسائلی است که قرار است با یک بینش جدید در زندگی روی آنها کار کنید
خنثی کردن پیامهای ناکارآمدی که در زندگی شما وجود دارد فرصتهای زیادی را در آینده در اختیارتان میگذارد، شما این بینش نو را برای دوباره معنی کردن به کار خواهید برد بدون اینکه اجازه دهید باورهای محدودکننده مانند همیشه مانعی برای شما ایجاد کند
ممکن است در طول مسیر اشتباهاتی داشته باشید،ایرادی ندارد، ممکن است چیزها یا افرادی را انتخاب کنید که نارضایتی به همراه داشته باشند، فراموش نکنید که این یک روند است اما روندی است که مختص خود شماست!
شما گذشته را میکاوید چون قرار است دادههای نادرست را بشناسید و آن را با نگاهی دیگر از نو تجدید کنید، هدف دیگر این است بدون اینکه احساس شرم داشته باشید، مهارتهای هیجانی را که تا به اکنون نیاموختهاید به رسمیت بشناسید، اگر مطمئن نیستید که چگونه میتوان با خشمتان کنار بیایید، تصمیماتی را بگیرید یا روابطتان را بهبود بخشید، به این معنا نیست که مشکلی در شما وجود دارد، این فقط به این معناست که شما آن را به درستی نیاموختهاید و البته اکنون زمانی برای فراگرفتن دوباره آنها و به کار گرفتن آن در زندگی است
اگر در چنین موقعیتی غمگین نباشیم،مشکلی وجود دارد!
زمان سختی برای همه ما است. ویروس کرونا جهان را در بر گرفته است و تعداد بیسابقهای از آن هرروزه آسیب میبینند. از طرفی با این واقعیت روبرو هستیم که شاید به این زودی این ویروس تمامی نداشته باشد. در دوران همهگیری این ویروس با همه مشکلاتی که به همراه دارد خیلی از ما ممکن است احساس اندوه و غم بکنیم، اما آیا ما غمگین هستیم یا افسرده و آیا این احساس غیرمعمولی است؟
ویروس کرونا فقدانهایی را برای ما به همراه داشته است، ما فقدان احساس امنیت را تجربه کردیم، فقدان کنترل روی زندگیهایمان، فقدان احساس از دست دادن اعتماد به جهان به عنوان یک مکان امن، اینها فقدان هایی هستند که شاید خیلی برایمان روشن نباشد. اما فقدانهای هستند که کاملا واضحاند، فقدان از دست دادن عزیزانمان یا شغلهایمان یا تجربه ورشکستگی و تجاربی شبیه این.
جای تعجبی نیست که مردم احساس خستگی و درماندگی میکنند چیزی شبیه یک نوع احساس سنگینی و این کاملا طبیعی است که چنین احساسی داشته باشید،.شما نمیتوانید با عزیزانتان زمان سپری کنید، نمیتوانید برنامه روزمره خود را داشته باشید و نمیتوانید جشن فارغالتحصیلی بگیرید، هرچه مدت شیوع طولانیتر میشود و شما خط پایانی بر آن نبینید این احساس بیشتر میشود. این احساس نباید به طور اشتباه تشخیص افسردگی دریافت کند، این یک واکنش طبیعی به موقعیتی آسیبزا است.
برچسبهایی مانند افسردگی نشاندهنده یک اختلال روانی است و برای بسیاری از افراد یک بار اضافی تحمیل میکند. درمان غم و اندوه ارتباط انسانی است و نه سعی در کنترل آن و تقلا برای ندیدن آن .برعکس، هرچه بیشتر به افراد اجازه دهید غم و اندوه را حس کنند زودتر راهی پیدا میکنند که زندگی را بدون آنچه که از دست دادند ادامه دهند.
حال چگونه میتوانیم بهتر با دنیای این روزهایمان کنار بیاییم؟
راهی برای ارتباط پیدا کنید:
بیشتر متخصصان توصیه میکنند راهی برای ارتباط بیشتر پیدا کنیم، ممکن است نتوانیم مانند گذشته دستهای یکدیگر را در دست بگیریم و یا دوستانمان را در آغوش بکشیم و زمان بیشتری را با آنها سپری کنیم، با این حال میتوان احساسات خوب و معناداری را با ارتباطات آنلاین نیز تجربه کرد
معنایی از کنترل بر روی زندگی تان بیابید
با اینکه احساس کنترل بر روی زندگی مدتی است کمرنگ شده است، متخصصان معتقد هستند ما باید راهی دیگر برای احساس کنترل پیدا کنیم، ما میتوانیم هر روز چیزی را در زندگی خود یافته و کنترل آن را در دست خود بگیریم، برخی افراد به موسیقی گوش میدهند، مدیتیشن یا یوگا انجام میدهند، بقیه میدوند و دستور العمل تهیه غذایی را یاد میگیرند، این یک نیاز انسانی است که چیزی در زندگی داشته باشید که نقظه آغاز، میان و پایان داشته باشد، بنابراین داشتن هدفی شخصی و دنبال کردن آن و داشتن کنترل بر روی آن میتواند یک راهکار مقابله ای خوب باشد.
بسیاری از تنش های موجود در روابط را میتوان از دید مفهومی که در روان درمانی مورد استفاده قرار میگیرد توضیح داد : ایده شکاف و از هم گسیختگی / ترمیم و بازسازی
از دید درمانگران هر رابطهای در معرض لحظاتی از ناکامی و یا به عبارتی "از هم گسیختگی و شکاف" است یعنی وقتی اعتمادمان را به کسی که به او عشق میورزیم و از نظر ما مهربان است و میتواند نیازهای ما را درک کند از دست میدهیم
این گسستها اغلب خفیف هستند و از دید افراد دیگر ممکن است حتی به چشم نیایند: فرد نمیتواند به گرمی به احوالپرسی دیگری پاسخ دهد، یکی از زوجین سعی دارد ایدهای را به همسرش توضیح دهد و او شانههایش را بالا انداخته و با بیمیلی میگوید که نمیداند همسرش از چه چیزی حرف میزند، در جمع دوستان، فرد پاسخ شریک زندگیاش را به سردی میدهد. گسستگی میتواند جدیتر هم باشد: فرد پارتنرش را احمق مینامد و در را میکوبد، تولدش را فراموش میکند و یا یک رابطه خارج از ازدواج را شروع میکند.
این از هم گسستگیها در یک رابطه به خودی خود اطلاعاتی در مورد چشماندازهای ادامه آن رابطه نمیدهند، ممکن است گسستهای مداوم و نسبتا شدیدی به وجود بیاید و لزوماً رابطه تمام نشود و یا ممکن است در یک رابطه لحظهای پرتنش بر سر یک اختلاف جزئی رخ دهد و همه چیز به سمت اتمام آن رابطه پیش برود.
آنچه تفاوت را تعیین میکند چیزی است که درمانگران مشتاقند آن را به ما بیاموزند: ظرفیت آنچه که آن را "ترمیم" مینامیم. ترمیم اشاره به تلاش دو شخص برای جلب اعتماد یکدیگر و جای گرفتن دوباره در ذهن دیگری به عنوان فردی شایسته و دلسوز و کسی که میتواند به اندازه کافی نیازهای آنها را درک کند،است.همانطور که رواندرمانی اشاره دارد، ترمیم فقط یک ظرفیت بین ظرفیتهای دیگر نیست بلکه تعیینکننده اصلی بلوغ هیجانی هر فرد است و این همان چیزی است که ما را به عنوان بزرگسالانی واقعی تعریف میکند.
ترمیم خوب به حداقل چهار مهارت نیاز دارد:
1.توانایی عذرخواهی
عذرخواهی ممکن است آنطوری که به نظر میرسد ساده نباشد چون فقط چند کلمه نیست که گفته میشود بلکه هزینه واقعی آن عشق به خود است، اگر کسی را خود را غیرقابل تحمل میداند اعتراف به اینکه کار احمقانهای کرده، از نظر عاطفی نامتعادل است،کنترلگر و تندخو است، انتظاری بیش از اندازه است. ممکن است بر موضع خود پافشاری کنیم و از گفتن متاسفم سرباز بزنیم نه به این خاطر که بیش از حد از خودمان رضایت داریم بلکه دقیقاً به این دلیل که احساس دردناک ناشایستگی در ما برایمان بسیار نمایان میشود.
2.توانایی بخشش
پذیرش عذرخواهی به اندازه عذرخواهی کردن میتواند مشکل باشد. برای انجام آن ما باید تا قسمتی همدلانه با این موضوع برخورد کنیم و درک کنیم که چرا افراد خوب(که شامل ما نیز میشود) میتوانند کارهای بدی انجام دهند نه به این خاطر که شرور هستند بلکه به این خاطر که آنها به دلایل مختلف میتوانند خسته، غمگین، نگران یا ضعیف باشند. وقتی چنین بخششی به نظرمان غیرممکن بیاید، درمانگران صحبت از یک دفاع ذهنی که به "دوپاره سازی" معروف است به میان میآورند. اینکه برخی از افراد را به طور کامل خوب و برخی به همان سادگی وحشتناک هستند. ما با تقسیم بشریت به خوب و بد، به ظاهر خود را از خطر احساس ناامیدی و یا احساسات دوسوگرایانه بالغانه محافظت میکنیم. فردی که به نظرمان پاک و کامل بود و میتوانستیم او را با تمام وجود دوست داشته باشیم،به طور کاملا ناگهانی وحشتناک در نظرمان جلوه میکنند و ما هرگز نمیتوانیم آنها را ببخشیم.
ما به گسست ادامه میدهیم چون داستان تکرار شوندهای را برایمان تایید میکند که اگرچه بسیار غمانگیز است،با اینحال در نظرمان امن به نظر میرسد: اینکه تعهدات عاطفی همیشه خطرناک هستند، به دیگران نمیتوان اعتماد کرد و امید توهمی بیش نیست و در نهایت همه ما اساساً تنها هستیم.
- توانایی آموزش دادن
پشت هر شکاف و گسستگی، تلاش ناموفق یک شخص برای آموختن چیزی به دیگری وجود دارد. موضوعی که میخواستند بیان کنند، با این حال از کوره در رفتند و یا بدخلق شدند: چیزی در مورد نحوه رفتار با والدین یا کاری که باید در مورد رابطه کرد، اینکه چطور باید از فرزندمان مراقبت کرد یا چطور مسائل مالی را مدیریت کرد، و با این وجود، این تلاش به یکباره شکست میخورد و همه چیز در مورد هنر خوب آموزش دادن فراموش میشود، هنری که تا حد زیادی به توانایی شخص مقابل برای درک آنچه از آنها میخواهیم بستگی دارد.معلمان خوب همیشه به دنبال نتایج معجزهآسا نیستند،آنها میدانند که ذهن انسان در برابر ایدههای نو مقاومت میکند.آنها برای حفظ آرامش در برابر ناکامیهای اجتنابناپذیر روابط، انتظار مشکلاتی از این قبیل را در ارتباطات بینفردی دارند. آنها فریاد نمیزنند چون عقیده ندارند که ذهنها کاملا باید همسان باشد.وقتی سعی دارند مطلبی را تفهیم کنند فشار زیادی وارد نمیکنند. آنها به شنونده خود زمان میدهند و به عنوان یک احتمال این را در نظر میگیرند که ممکن است در نهایت مجبور باشند به دو واقعیت ذهنی احترام بگذارند و در پایان این را میپذیرند که همیشه ممکن است سوءتفاهمهایی با اشخاصی که بسیار دوست دارند به وجود بیاید.
4.توانایی آموختن
احساس آزرده شدن از صحبتهای کسی بسیار راحتتر از آن است که باور داشته باشیم آنها ممکن است در پس این صحبت موضوع مهمی برای گفتن به ما داشته باشند. ما معمولا ترجیح میدهیم به جای اینکه تمرکز بر محتوای آنچه که شخص میخواهد به ما انتقال دهد، به نحوه انتقال او توجه کنیم.آسان نیست که تصور کنیم ما در خیلی از زمینهها نیازمند آموزش و مانند یک یادگیرنده مبتدی هستیم. کسی که ترمیمکننده خوبی است اساساً یک یادگیرنده خوب است.اینگونه افراد نسبت به دریافت اطلاعات و دیدگاههای جدید اشتیاق دارند و جای تعجبی برای آنان ندارد که کسی انتقادی از آنها مطرح کند بلکه حتی این نشانهای است که فردی به اندازه کافی روی رابطهشان سرمایهگذاری کرده تا متوجه اشکالاتی در زمینههایی شود و در سایه امنیت رابطهشان چیزی را به آنها ارائه میدهد که هیچ کس دیگری زحمت آن را به خود نمیدهد: یک بازخورد
در سنت کینتسوگی ژاپن قطعات شکسته کوزه و گلدانها با مادهای طلا مانند به هم چسبانده و ترمیم میشود و این به عنوان راهی برای تاکید بر اهمیت انسانی هنر ترمیم در نظر گرفته میشود، کینتسوگی راهی برای ترمیم است که گسستها و شکافها را به عنوان بخشی از زندگی تقدیس میکند و نه پایانی بر داستان آن.
ما نیز باید کاری مشابه برای رابطههای خود انجام دهیم.داشتن رابطهای بدون لحظههای گسست بیشک خوب است، اما یک دستاورد عالیتر این است که بدانیم چگونه با رشتههای گرانبهای طلای عاطفی، گسستهای موجود در رابطهمان را وصله و ترمیم کنیم: رشتههایی مانند پذیرش خود، صبر، فروتنی، شجاعت و مقدار زیادی مهربانی
اگر زنده هستیم و کم و بیش فعالیت داریم، اگر گهگاه قادر به لذت بردن از چیزهایی هستیم، اگر میتوانیم نسبت به دیگران مهربان و قدردان باشیم، اگر اعتیاد نداریم و یا مایل به ادامه زندگی با همه رنجها و دردهایش هستیم به احتمال زیاد کسانی در همان اوایل ما را خیلی دوست داشتهاند. آنها ممکن است در حال حاضر بسیار دور از ما زندگی کنند،علائق مشترکی با ما نداشته باشند و شاید وقت صرف کردن با آنها کمی کسلکننده به نظر برسد و با این وجود ما عمیقاً به آنها بسیار وفادار هستیم و در قلبمان میدانیم که ما همه چیز را مدیون آنها هستیم.
وقتی میگوییم کسی به ما عشق ورزیده است چیزی که در واقع ما به طور ضمنی به اشاره داریم کسب مجموعه ای از مهارتهای هیجانی است. این مهارتها به طور رسمی به ما منتقل نشده اند بلکه ما آنها را در گستره زندگی روزمرهمان آموختهایم.ممکن است در آشپزخانه، در جریان یک گردش در جنگل و یا بعد از شنیدن داستانی قبل از خواب اتفاق افتاده باشد و بدینگونه ما در جریان دوست داشتهشدن آموزش هیجانی جامعی دریافت کردیم، موارد زیر برخی از آموختههای حاصل از دوست داشته شدن هستند:
- تحمل
بعضی وقتها همه چیز بد به نظر میرسید، چشمهایمان خیس از اشک و یا برآشفته از خشم بودیم. حس میکردیم که دنیا از هم میپاشد و ما نمیتوانیم ادامه دهیم،آنها این وضعیت را برایمان آسان میکردند تا جایی که میتوانستیم بار دیگر آرام نفس بکشیم.آنها تحمل تاریکی شب را برایمان آسان میکردند و به ما اطمینان میدادند که هنگام طلوع خواهد رسید. آنها ظرفیت تحمل ترسها و رنجهایمان را در ما بالا بردند.
- عشق به خود
آنها به ما این حس را دادند که برایشان ارزشمندیم و بنابراین روزی برای خودمان هم ارزشمند خواهیم بود. اگر چیزی ساختیم یا ایدهای داشتیم، حتی اگر به طور کامل هم محقق نشده بود، میتوانستیم با آنها در میان بگذاریم. وقتی وارد آشپزخانه میشدیم نه هر بار ولی احتمالا به دفعه های کافی، آنها سر بلند میکردند و نشانههای خوشحالی در چشمانشان نمایان میشد. آنها ممکن بود برای ما اسمی انتخاب کرده باشند: قهرمان کوچک، دختر شیرین و ....،در دوره نوجوانی احتمالا نمیخواستیم این اسم استفاده شود و حتی خجالت میکشیدیم که همکلاسیهایمان آن را بدانند اما این نام به عنوان یک سمبل مخفی از یک بستر هیجانی باقی ماند که آرامش و اعتمادبهنفسمان را میتوانستیم بر پایه های آن بنا کنیم.
- بخشش
بعضی وقتها ما کار اشتباهی انجام میدادیم: کتابی را فراموش کردیم، میزی را خراشیدیم، با کسی به تندخویی برخورد کردیم و یا از عصبانیت منفجر شدیم و پرخاش کردیم.میتوانست تنبیهی سخت برای آن در نظر گرفته شود با این حال نشد.آنها با گذشت کردن دلایلی را برای رفتار ناخوشایند ما در نظر میگرفتند، اینکه ما خسته بودیم یا اینکه هرکسی ممکن است این کار را بکند، هیچکسی کامل نیست،آنها بخشیدن خود و دیگران را به ما یاد دادند.آنها یاد دادند که نیازی نیست کامل باشیم تا لیاقت وجود داشتن را داشته باشیم.
- صبر
زمان زیادی طول کشید تا توانستیم دست به سازی ببریم،نوشتن را یاد بگیریم یا بتوانیم بیسکوئیت درست کنیم،آنها بر سرمان فریاد نزدند،تمسخرمان نکردند یا عصبانی نشدند.آنها هنر انتظار کشیدن برای پدید آمدن چیزهای خوب را به ما آموختند،آنها انتظار نتیجههای فوری از ما نداشتند از این رو ظرفیت صبر کردن را در ما هم ایجاد کردند.
- ترمیم
اتفاقات بدی هم در این میان افتاد، آنها سخنان ناخوشایندی به ما گفتند و ما هم گفتیم،احساس کردیم از آنها نفرت داریم اما آنها همچنان پابرجا بودند، خشممان را دیدند و آن را از ما گرفتند و اینگونه به ما ترمیم را آموختند،اینکه اوضاع میتواند خیلی بین ما بد باشد با این حال قابل اصلاح است،اینکه میتوان منعطف بود و اینکه وقتی پای عشق در میان باشد فرصتهای دومی را باید در نظر گرفت.
با برخی از این درسها و موارد دیگر، ما افرادی پرورش یافتیم که میتوانند نسبت به خود مهربان باشند، با خطاهای خود مدارا کنند، نسبت به دیگران دلسوز باشند و توانایی تسلیم نشدن و ادامه دادن را داشته باشند.
ما فقط دوست داشته نشدیم بلکه آموزشی را دریافت کردیم که تأثیرش را هر زمان که نسبت به کسی اهمیت میدهیم،با مهربانی و شفقت با خود ارتباط برقرار میکنیم یا خود را برای مواجهه با سختیها به اندازه کافی قدرتمند حس میکنیم،میبینیم.
14 نشانهای که حاکی از والدشدگی شما در دوران کودکیتان است:
والدشدگی زمانی رخ میدهد که کودک مجبور میشود نقش یک بزرگسال را بر عهده بگیرد. خیلی از کودکان وادار میشوند تا نقش مراقب را برای خواهر و برادر کوچکتر و یا نقش یک داور را در مشاجرات والدینشان ایفا کنند. وقتی که والدین نمیتوانند حضور کاملی در زندگی داشته باشند،کودکان از لحاظ تحولی در موقعیتهای نامناسبی قرار میگیرند.
والدشدگی در یک پیوستار قرار دارد و سطوح متفاوتی از آسیب را ایجاد میکند. همچنین میتواند منجر به خصوصیاتی در شما شود که در حوزههای خاصی از زندگیتان میتواند برای شما مفید باشد مانند مسئولیتپذیری زیاد یا یک مراقب عالی بودن. بنابراین میتوان آن را به کلی بد در نظر نگرفت اما این امکان هم وجود دارد که برای کودک و بزرگسالیاش فاجعهبار شود. ما باید تعادل درستی بین مسئولیت پذیری و ساختار مندی و از طرف دیگر بازی و تفریح برقرار کنیم.
کودکانی که والدشدگی را تجربه کردهاند اغلب با خوشگذرانی مشکل دارند و به راحتی نقش مراقب را ایفا میکنند. ارزش خود را با آنچه میتوانند برای دیگران فراهم کنند میسنجند. با ساختارمند بودن احساس بهتری از بازی یا بداههپردازی به آنها میدهد
نشانههایی که خبر از والدشدگی شما در دوران کودکیتان میدهد:
- درحالی بزرگ شدهاید که همیشه احساس میکردید باید مسئولیتپذیر باشید.
- با بازی کردن و کمی بیقاعده و فارغ بودن مشکل دارید
- دوست دارید همه چیز را تحت کنترل داشته باشید.
- به مشاجره و مسائل مربوط به مراقبانتان کشانده شدهاید
- احساس میکنید مسئولیتهایی به شما داده شده که مناسب سنتان نبوده است.
- اغلب با عباراتی مانند "خیلی خوب" و "خیلی مسئولیتپذیر" مورد تحسین واقع میشدید
- احساس میکنید که تکیه به خود خیلی بهتر از اعتماد کردن به دیگران است.
- واقعاً به یاد نمیآورید که بچگی کرده باشید.
- والدینتان در مراقبت از خود و دیگران مشکل داشتند و مسئولیت را به گردن شما میانداختند
- اغلب احساس میکنید که به یک مراقب برای دیگران تبدیل شدهاید
- مراقبت از دیگران حس خوبی به شما میدهد حتی اگر مجبور باشید قسمتهایی از وجودتان را فدا کنید.
- احساس همدلی زیاد و توانایی ارتباط نزدیک با دیگران
- احساس میکنید که همیشه باید یک میانجیگر باشید
- احساس میکنید که از تلاشهای شما قدردانی نمیشود.
اگر هرکدام از این نشانهها را در خود میبینید، با کودک درون خود ارتباط بیشتری بگیرید و اجازه دهید که آن قسمت از خود را تجربه کنید. قسمت بازیگوش کودک درون معمولاً قسمتی است که در جریان والدشدگی آسیب میبیند. این قسمت میخواهد خوشیهای در لحظه داشته باشد و آزادانه به دور از گناه و اضطراب زندگی کند.
چطور با کودک درون خود ارتباط بگیریم؟
- آگاه باشید.بپذیرید که کودک درون دارید و تلاش کنید او را بشناسید.باید صدایش را جدی بگیرید و درک کنید که چه خوشتان بیاید یا نه او آنجاست.
- نیازهای کودک درون خود را بشناسید.خیلی از کودکان در حالی بزرگ میشوند که یاد میگیرند نیازهای آنها مهم نیست و یا برای آنکه دوام بیاورند باید این نیازها را سرکوب کنند.گوش دادن به خود و به رسمیت شناختن نیازهای خود یک مفهوم کاملا غیرمعمول برای شماست. آنچه در دوران کودکی از مراقبان خود دریافت نکردیم دقیقاً چیزی است که به آن نیاز داریم
- مسئولیتش را بپذیرید.این واقعا دشوار است. شما باید درد ناشی از برطرف نشدن نیازهای کودکی خود را به رسمیت بشناسید. شما باید بپذیرید که عادلانه نبود و به شما آسیب زده است. اکنون بزرگسالی هستید که مسئولیت والدگری خود را بر دوش دارید. مشکلی نیست که بگویید عادلانه نبود و آرزو کنید که ای کاش اوضاع متفاوت بود. اما تنها راه پیشرفتن این است که بگویید:" قراره از اینجا به بعد رو خودم به عهده بگیرم، من قهرمان خودم هستم، قرار نیست که همیشه اینطور زندگی کنم"
- یک والد و یک دوست برای کودک درون خود باشید. فهرستی از آنچه در کودکی دریافت نکردهاید و نیازهایی که هنوز باید برآورده شوند تهیه کنید. این برای هرکسی متفاوت است. شاید در کودکی زندگی ساختارمندی نداشتهاید و اکنون به یک ساختار نیاز دارید. شاید بیش از اندازه ساختارمند بودهاید و آنچه که اکنون به آن نیاز دارید آزادی است.
- راهی پیدا کنید تا مرتباً از کودک درون خود قدردانی کنید.لیستی از مواردی که کودک درون شما ممکن است نیاز داشته باشد در زیر آورده شده.
آنچه کودک درون شما ممکن است به آن نیاز داشته باشد و چطور آن را فراهم کنید:
ساختار:
در طول روز خود ساختار بیافرینید. میتوانید طبق یک برنامه روزمره یک ساعت خواب و ساعت بیداری مشخصی داشته باشید. به این برنامهها متعهد باشید و آنها را دنبال کنید. کودکانی که نقش والد را داشتهاند معمولا مجبور بودند برای دیگران ساختار ایجاد کنند و نیازهای خود را نادیده بگیرند. راهی پیدا کنید تا ساختاری بیافرینید که برایتان معنیدار بوده و به شما احساس امنیت بدهد.
بازی و آزادی:
لحظاتی از بازی را به زندگی خود اضافه کنید، بدوید، در چمنها دراز بکشید، در باشگاه ثبتنام کنید. کاری انجام دهید که احساس سرزندگی کنید.
گروه:
راههایی برای برقراری ارتباط با دیگران پیدا کنید. به دنبال افرادی باشید که ارزشهای مشترکی با شما دارند و به شما اجازه میدهند که خود حقیقیتان باشید. برای روابطی که شما را خسته میکنند محدودیتهایی قرار دهید.
عشق و تقویت مثبت:
با خود به مهربانی صحبت کنید و با افرادی که همین کار را میکنند وقت بگذرانید. هر زمانی که خود را سرزنش میکنید سه حرف خوشآیند هم در عوض بزنید. زمانی در روز برای خود تعیین کنید و به خود محبت بورزید
سلامت هیجانی:
به خود اجازه احساس و تجربه هیجانات را بدهید، به خود یادآوری کنید که احساسات شما واکنشهای طبیعی هستند و شما قدرت این را دارید که تصمیم بگیرید با آنها چه کنید.
برای خود چالشی ایجاد کنید که هر روز یکی از این موارد را انجام دهید و برای کودک درون خود دوباره والدگری کنید. به موارد بالا نگاه کنید و تصمیم بگیرید که کدام یک از موارد نیازمند توجه بیشتری از سمت شما هستند و سپس با یک کار ساده که میتوانید هر روز انجام دهید به آن توجه نشان دهید.
برای احساس تنهایی مان در طول دوران قرنطینه چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
تنهایی یک حالت ذهنی ناخوشایند است؛ فرقی ندارد که در حال گذراندن یک پاندمی جهانی باشیم یا جمعه را به تنهایی پای تلویزیون یا فضای مجازی بگذرانیم.
برای افرادی که در دوران بحران کرونا مجردند، تنهایی و انزوا ممکن است حتی از خود ویروس نیز حادتر و جدیتر باشد. با توجه به اینکه برای جلوگیری از انتقال ویروس، فاصلهگذاری اجتماعی توصیه میشود ارتباط گرفتن و دیدن دوستان قدیمی نیز چالشزاست چه برسد به اینکه بخواهید برای برقراری رابطه عاطفی، ارتباط عمیقتری برقرار کنید.
در پژوهشی پیرامون بررسی اثرات ویروس کرونا، ۸۰ درصد افراد احساس تنهایی، افسردگی، ناامیدی یا عصبی بودن را گزارش کردند. در مقایسه با پژوهشی در مورد احساس تنهایی در سال ۲۰۱۸ که نشان میداد ۴۶ درصد افراد بالاتر از ۱۸ سال معمولا احساس تنهایی را تجربه میکنند، افزایش واقعا چشمگیر بود.
در طول دهه گذشته دوستیابی آنلاین به روالی معمول برای دهها هزار انسان مجرد تبدیل شده است. کووید ۱۹ نیز دوستیابی آنلاین را به بالاترین حد خود رسانده زیرا افراد فرصت کمتری برای مدل قدیمی ارتباط رو در رو دارند. اما آیا این مسئله اتفاق خوبی است؟
منافع دوستیابی به سبک کووید
ترس از دشواریهای ناشی از کرونا ممکن است در طولانیمدت یکی از منافع این سبک دوستیابی باشد. دلایل زیادی وجود دارد که دوستیابی در طول این پاندمی میتواند یکی از بهترین تجارب زندگی شما باشد:
سرعت دوستیابی را کاهش میدهد.
تنهایی دشوار است و میتواند افراد را به سمت روابط تکانشی سوق دهد. دوستیابی در این دوران افراد را وادار میکند که اندکی درنگ کنند و تکانهی دیدن کسی و صمیمی شدن سریع با او را به تاخیر بیاندازند. اگر بخواهم از منظری سنتی تر بگویم فرایند خواستگاری بنا به ضرورت ناشی از این ویروس طولانیتر میشود که احتمال ارتباطی خالصانه و واقعیتر را افزایش میدهد. گذشته از تمامی اینها، شما برای کسی خطر میکنید که ارزشش را دارد، که برای مدت َطولانیتری او را شناختهاید.
اولویتهای واضحی را ایجاد میکند.
کووید ۱۹ فرهنگ مان را تغییر داده است. ما را واداشته به اینکه اولویتها و ارزشهایمان را بررسی کنیم که این برای دوستیابی اتفاق مثبتی ست. وقتی پارتنرهای احتمالی از اولویتهای درونیشان آگاه باشند، این احتمال بعضی از قرار ملاقاتها و انرژی گذاشتنهای غیرضروری را از بین میبرد. اگر در طول چنین دورانی فرد مقابلتان آسیبرسان باشد، شما نیز ممکن است تحمل کمتری داشته باشید و چنین افرادی را سریعتر کنار بگذارید.
رابطه با خود.
تنها بودن و اجبار به گزینشی عمل کردن به دلیل پاندمی به افراد این فرصت را میدهد که روابطشان با خودشان را ارتقا دهند. حتی در طول زمانهای تنهایی، فرصتی برای خوداکتشافی و رشد وجود دارد. اینکه یاد بگیریم خودمان را دوست داشته باشیم و به خودمان عشق بورزیم برای داشتن ارتباط سالم با دیگری حیاتی است. هر چه بیشتر خودتان را بشناسید، ارتباطتان با دیگران نیز وضوح بیشتری پیدا میکند.
راهبردهایی برای مقابله با تنهایی
تنهایی یک هیجان بهنجار انسانی است که هر کسی از زمانی به زمان دیگر تجربهاش میکند. حتی اگر اینطور بنظر نرسد، این احساس فروکش خواهد کرد و ممکن است تا ابد این احساس را تجربه نکنید. مهم است به یاد داشته باشید که تنهایی موقتی است، هرچند ممکن است در آن لحظه به شکل فاجعهباری همیشگی بنظر برسد. اگر شما احساس تنهایی میکنید، تعدادی از این راهبردها را برای مدیریت کردن این احساس امتحان کنید:
مسیر افکارتان را ثبت کنید. احساس تنهایی میتواند باعث شود افکار مخرب یا نادرستی پیدا کنیم. افکار و احساساتتان را ثبت کنید و به قضاوتهایی که در مورد خودتان میکنید توجه کنید. اگر متوجه شدید که هنگام فکر کردن به خودتان شفقت کمتری دارید، برای جایگزین کردن آن افکار با فکرهای منصفانهتر، آگاهانه تلاش کنید. برای مثال، اگر تنهایی باعث میشود فکر کنید «من دوست داشتنی نیستم»، تلاش کنید این فکر را جایگزین کنید «من صفات مثبت بسیاری دارم که سزاوار دوست داشته شدن هستند». هرچه بیشتر این مهارت را تمرین کنید، آسانتر میشود.
با دوستان و عزیزانتان ارتباط برقرار کنید. مدلهای متفاوتی از عشق وجود دارد و غالبا ما روابط کنونی مان را بدیهی میپنداریم و نادیده میگیریم زیرا بر آن چیزی تمرکز میکنیم که در حال از دست دادنش هستیم. با دوستان و خانوادتان ارتباط تلفنی و تصویری برقرار کنید؛ و در زمان مناسب و شرایط امن آنها را حضوری ببینید. روابط صمیمی شما مهم هستند و در طولانیمدت به احتمال بیشتری در کنارتان میمانند تا غریبهای که در اینترنت پیدا کردهاید.
تمرکزتان را تغییر دهید. فکر کردن و صحبت کردن مداوم در مورد چیزی که بیشترین آسیب را به شما میرساند آسان است اما خیلی کمککننده نیست. احساستان را احساس کنید، چه شما از آن مطلع باشید چه نباشید حضور دارند اما به طور وسواسگونه درگیر تنهاییتان نشوید که باعث میشود فاجعه بزرگ و بزرگتر شود. پس از اینکه به احساسات خود توجه لازم را نشان دادید، آگاهانه تصمیم بگیرید که از ذهنتان خارج شوید. به پیاده روی بروید ، خود را سرگرم کنید، یک غذای مفصل برای خود بپزید. هر کاری که باعث حواس پرتی مثبت می شود را انجام دهید تا حالت ذهنیتان تغییر کند.
تنهایی میتواند سازنده باشد اگر به آن اجازه دهیم. از افکارتان آگاه باشید و با خودتان با ملایمت رفتار کنید. از این فرصت استفاده کنید تا به خودتان یادآوری کنید از چه چیزهایی لذت میبرید، از خودتان بعنوان فرد مجردی که خودش تصمیم میگیرد چه چیزی بخورد، چه چیزی را تماشا کند و کجا برود.
ممکن است در جلب رضایت شرکای عاطفیتان گیر کرده باشید و فراموش کردهاید که میتوانید به جایی بروید که واقعا برایتان لذتبخش است. ممکن است به یک سریال تلویزیونی علاقهای نداشته باشید و دیگر مجبور نباشید قسمت دیگری از این سریال را به این دلیل که شریک صمیمیتان عاشقش بوده تماشا کنید.
جایی در سالهای آتی، زمانی که در رابطه عاطفی قرار میگیرید، ممکن است به عقب نگاه کنید و آرزو کنید که ای کاش از آن استفاده بیشتری میکردید. فکر میکنید در آینده آرزو میکنید که ای کاش چه کاری را در زمان مجردیتان انجام داده بودید؟ آن را انجام دهید. از تنهایی تان نسبت به بودن با فردی که مناسبتان نیست کمتر بترسید. تا زمانی که فرد مناسبتان را پیدا کنید، به شناخت و دوست داشتن خودتان بپردازید.