مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

استیگما و تاثیرات روانی-اجتماعی آن

استیگما و تاثیرات روانی-اجتماعی آن

استیگما و تاثیرات روانی-اجتماعی آن

استیگما، به معنای ساده، برچسبی است که به دلیل ویژگی‌های خاصی در فرد یا گروهی، بر آنها زده می‌شود و منجر به طرد، تبعیض و قضاوت‌های منفی می‌شود. این برچسب می‌تواند بر اساس نژاد، جنسیت، بیماری روانی، معلولیت و سایر ویژگی‌های متفاوت از هنجارهای اجتماعی اعمال شود.

تاثیرات استیگما بر فرد

آسیب به عزت نفس: استیگما می‌تواند احساس بی‌ارزشی را در فرد برانگیخته کند.

انزوای اجتماعی: فرد مورد انگ (استیگما) ممکن است تمایل به اجتناب از تعاملات اجتماعی پیدا کند و این امر منجر به احساس تنهایی و انزوای اجتماعی می‌شود.

اختلال در عملکرد: استیگما می‌تواند بر عملکرد فرد در زمینه‌های مختلف زندگی از جمله تحصیلی، حرفه‌ای و روابط شخصی تأثیر منفی بگذارد. استیگما همچنین ممکن است منجر به کاهش باور فرد به توانایی‌های خود شود.

برانگیخته شدن عواطف ناخوشایند: استیگما می‌تواند به احساس خشم، افسردگی، اضطراب و حتی افکار خودکشی دامن بزند. احساس شرم و گناه برآمده از استیگما نیز می‌تواند باعث شود، فرد انتظار طرد شدن در روابط اجتماعی‌اش را داشته باشد.

برچسب زدن به خود: فرد ممکن است آمادگی این را داشته باشد که برچسب‌های منفی را درونی کند و آن را بخشی از هویت خود در نظر آورد.

ترس از آشکارسازی: ترس از اینکه دیگران از ویژگی‌های فرد مورد انگ آگاه شوند، می‌تواند منجر به پنهان‌کاری او شود.

مقابله با استیگما

مقابله با استیگما نیازمند یک رویکرد چندجانبه است که شامل:

آموزش و آگاهی‌سازی: افزایش آگاهی عمومی در مورد استیگما و پیامدهای آن

سیاست‌گذاری‌های حمایتی: ایجاد قوانین و سیاست‌هایی که از افرادی که تحت آسیب‌های استیگما قرار دارند، حمایت کند.

درمان‌های روانشناختی: استفاده از روش‌های درمانی معتبر و درمان‌های گروهی نیز برای کمک به افراد در مقابله با اثرات روانی استیگما می‌تواند موثر واقع شود.

نتیجه‌گیری

استیگما یک چالش جدی در جوامع انسانی است که تأثیرات مخربی بر سلامت روانی و اجتماعی افراد دارد. برای مقابله با این پدیده، نیازمند تلاش‌های مشترک افراد، سازمان‌ها و دولت‌ها هستیم.

توجه: این مقاله صرفاً یک مرور کلی و عمومی بر موضوع استیگما است و برای اطلاعات دقیق‌تر، پیشنهاد می‌شود به منابع علمی معتبر رجوع کنید.

نکاتی مهم در داستان‌خوانی برای کودکان نوپا و پیش‌دبستانی: مروری بر تحقیقات

نکاتی مهم در داستان‌خوانی برای کودکان نوپا و پیش‌دبستانی: مروری بر تحقیقات

"نکاتی مهم در داستان‌خوانی برای کودکان نوپا و پیش‌دبستانی: مروری بر تحقیقات"

کتاب خواندن برای کودکان نوپا و پیش‌دبستانی تنها یک تفریح دوست‌داشتنی نیست؛ بلکه نقش جدی در رشد و تحول شناختی، عاطفی و اجتماعی آن‌ها دارد. بسیاری از تحقیقات روانشناختی بر اهمیت تکنیک‌های جذب کودکان به داستان و نقش محوری تصاویر در ایجاد علاقه به کتاب خواندن در میان کودکان خردسال تأکید دارد.

• اهمیت کتاب‌های مناسب سن

پیش از هر چیز، انتخاب کتاب‌های مناسب سن کودک برای تأثیرگذاری داستان‌خوانی ضروری است. مطالعات نشان می‌دهد که داستان‌هایی با طرح‌های ساده و زبان ریتمیک، به طور مؤثرتری کودکان را درگیر می‌کنند و به تقویت مهارت‌های زبان و درک کلامی کمک می‌کنند.
هم‌چنین، عبارات تکراری و داستان‌های قابل پیش‌بینی مشارکت کودک در فرایند داستان‌گویی را تشویق کرده و به کودکان اجازه می‌دهد تا رویدادها را پیش‌بینی کنند و به‌طور فعال با متن تعامل داشته باشند.

• تأثیر تکنیک‌های خواندن

تکنیک‌های خواندن بیانی به طور قابل توجهی درگیر شدن کودکان را در طول زمان داستان‌خوانی افزایش می‌دهند. والدینی که در طول خوانش داستان لحن، تن و حجم صدای خود را تغییر می‌دهند، توجه کودکان را بیشتر جلب می‌کنند و فهم عاطفی شخصیت‌ها را تسهیل می‌نمایند.
گنجاندن حرکات یا صداهای مرتبط با داستان تجربه حسی را غنی‌تر می‌کند و تعامل و درک عمیق‌تری را ترویج می‌دهد. این رویکرد و لحن بیانی نه تنها روایت را جذاب‌تر می‌کند، بلکه به تقویت توانایی کودکان در همدلی با دیگران کمک می‌کند.

• نقش تعامل

عنصر مهم دیگری که می‌تواند داستان‌ها را از یک تفریح ساده به فرصتی برای یادگیری و فهم بیشتر شما از دنیای درونی کودکان تبدیل کند، تعامل و گفتگو در طول داستان است.
ایجاد موقعیت‌هایی برای تعامل در طول داستان و طرح سؤالات باز، مانند "فکر می‌کنی بعدش چی میشه؟" به تفکر انتقادی و رشد کلامی و مهارت‌های زبانی کودکان کمک می‌کند.

• اهمیت تصاویر

تصاویر در تجربه داستان‌خوانی برای کودکان خردسال حیاتی هستند. تصاویر زنده و نقاشی‌های مرتبط با روایت داستان، درک و حفظ روایت را تقویت می‌کنند. بحث در مورد تصاویر در حین خواندن به کودکان کمک می‌کند تا ارتباطی بین متن و تصاویری که می‌بینند برقرار کنند و درک جامع‌تری از داستان پیدا کنند. تشویق کودکان به توصیف آنچه در تصاویر می‌بینند، مهارت‌های مشاهده‌ای آن‌ها را تقویت کرده و روایت را به تجربیات شخصی آن‌ها مرتبط می‌سازد.

• مدت توجه

مدت توجه کودکان نوپا و پیش‌دبستانی ممکن است به طور قابل توجهی کوتاه باشد، بنابراین طولانی یا کوتاه بودن داستان‌ها یک نکته مهم است. تحقیقات نشان می‌دهد که داستان‌خوانی‌های کوتاه‌تر و مکرر به حفظ توجه کودکان کمک می‌کند، بدون آنکه آن‌ها را تحت فشار قرار دهد.

• ایجاد محیط حمایتی برای خواندن

محیط خواندن نقش مهمی در آمادگی کودکان برای شنیدن داستان‌ها ایفا می‌کند. یک فضای دنج و دلپذیر می‌تواند به طور قابل توجهی تمرکز و لذت کودک را در طول خواندن افزایش دهد. عناصری مانند نشیمن راحت و نور مناسب به تجربه مثبت خواندن کمک می‌کند. همچنین، استفاده از لوازم یا اسباب‌بازی‌های مرتبط با داستان می‌تواند علاقه و تعامل بیشتری را تحریک کند.


در مجموع، تحقیقات روانشناختی درباره خواندن به کودکان نوپا و پیش‌دبستانی تأکید می‌کند که این عمل دارای فواید چندبعدی است. با به‌کارگیری تکنیک‌های مؤثر جذب و شناخت اهمیت تصاویر، مراقبان و معلمان می‌توانند تجارب داستان‌خوانی غنی و لذت‌بخشی را ایجاد کنند که عشق به خواندن را در آن‌ها پرورش دهد.

چرا گاهی دیگران از گفت‌وگو با ما ناامید می‌شوند؟

چرا گاهی دیگران از گفت‌وگو با ما ناامید می‌شوند؟

"چرا گاهی دیگران از گفت‌وگو با ما ناامید می‌شوند؟"

گفت‌وگو، پل ارتباطی میان انسان‌ها است و راهی قدرتمند برای حل تعارضات، ایجاد توافق و نزدیک‌تر شدن به یکدیگر محسوب می‌شود. اما گاهی اوقات، علی‌رغم تلاش‌هایمان، گفت‌وگوها به بن‌بست می‌رسند و طرف مقابل از ادامه آن ناامید می‌شود. در این مقاله، به بررسی عواملی می‌پردازیم که باعث می‌شود دیگران از گفت‌وگو با ما ناامید شوند. برخی از این عوامل عبارتند از:

عدم گوش دادن فعال: اگر به حرف‌های طرف مقابل به طور کامل گوش ندهیم و سعی نکنیم دیدگاه او را درک کنیم، او احساس خواهد کرد که حرف‌هایش برای ما مهم نیست.

انتقال: تجربیات کودکی ما الگوهایی را در ذهن ما شکل می‌دهند که در روابط فعلی‌مان تکرار می‌شود. مثلاً اگر در کودکی تجربه طرد شدن داشته‌ایم، ممکن است در بزرگسالی نیز از صمیمیت بترسیم و از گفت‌وگوی موثر اجتناب کنیم.

مکانیسم‌های دفاعی روانی: ممکن است در جریان گفت‌وگو ما از مکانیسم‌هایی مثل انکار یا فرافکنی استفاده می‌کنیم تا از خود محافظت کنیم. این باعث می‌شود مسئولیت اشتباهاتمان را نپذیریم یا به جای حل مشکل، دیگران را مقصر بدانیم.

قضاوت کردن: اگر طرف مقابل را قضاوت کنیم یا به او برچسب بزنیم، او احساس خواهد کرد که مورد حمله قرار گرفته است و به جای حل مشکل، به دفاع از خود می‌پردازد.

عدم صداقت و شفافیت: اگر در گفت‌وگوهایمان صادق نباشیم و به طرف مقابل دروغ بگوییم، اعتماد او را از دست خواهیم داد و به رابطه آسیب خواهیم زد.

مشکل در بیان عواطف و حالات درونی: ممکن است نتوانیم به طور واضح و روشن احساسات خود را بیان کنیم و طرف مقابل را گیج کنیم.

انعطاف‌ناپذیری: اگر به نظرها و ایده‌های دیگران گوش ندهیم و اصرار داشته باشیم که حق با ماست، طرف مقابل احساس خواهد کرد که گفت‌وگو بی‌فایده است.

استفاده از زبان بدن منفی: زبان بدن ما می‌تواند پیام‌هایی را منتقل کند که با کلمات ما مغایرت دارد. برای مثال، اگر در حین صحبت با طرف مقابل به ساعت نگاه کنیم یا به اطراف نگاه کنیم، این پیام را منتقل می‌کنیم که حوصله شنیدن حرف‌های او را نداریم.


اصرار بر نظر خود: اگر به هر قیمتی بخواهیم نظر خود را به طرف مقابل تحمیل کنیم، نشان می‌دهیم که به نظر او اهمیتی نمی‌دهیم.

عدم تمایل به سازش: اگر حاضر نباشیم در مواردی که اختلاف نظر داریم، به سازش برسیم، طرف مقابل احساس خواهد کرد که گفت‌وگو بی‌فایده است.

تغییر دادن موضوع بحث: اگر هنگام بحث، به جای پرداختن به موضوع اصلی، موضوع را تغییر دهیم یا از آن فرار کنیم، طرف مقابل احساس خواهد کرد که ما قصد نداریم مشکل را حل کنیم.

عدم تطابق و یکپارچگی نیات درونی، کلام و عمل: اگر حرف‌های ما با نیات درونی و اعمالمان همخوانی نداشته باشد، طرف مقابل به صداقت ما شک خواهد کرد.

استفاده از عبارات قطعی: استفاده از عباراتی مانند "همیشه"، "هرگز" و "باید" نشان می‌دهد که ما به نظر خودمان مطمئن هستیم و به نظر دیگران اهمیتی نمی‌دهیم.

راه‌هایی برای بهبود فرآیند ارتباط با دیگران

برای اینکه بتوانیم روابطمان را بهبود بخشیم و از شکست گفت‌وگوها جلوگیری کنیم، بهتر است یاد بگیریم که انعطاف‌پذیرتر باشیم و مهارت‌های ارتباطی خود را بهبود ببخشیم. برخی از راهبردها که به ما در پیشبرد گفت‌وگوهایمان کمک می‌کنند، عبارتند از:

گوش دادن فعال: به حرف‌های طرف مقابل به دقت گوش دهیم و سعی کنیم دیدگاه او را درک کنیم.

همدلی کردن: سعی کنیم خود را به جای طرف مقابل بگذاریم و احساسات او را درک کنیم.

پذیرش مسئولیت: در ایجاد مشکلات، سهم خودمان را بپذیریم و برای حل آنها تلاش کنیم.

صادق بودن: صادقانه و روراست باشیم و از فریب دادن طرف مقابل خودداری کنیم.

استفاده از زبان بدن مثبت: با استفاده از زبان بدن مثبت، نشان دهیم که به حرف‌های طرف مقابل گوش می‌دهیم و به او احترام می‌گذاریم.

جستجوی کمک حرفه‌ای: اگر در برقراری ارتباط با دیگران مشکل داریم، از یک روان‌درمانگر کمک بگیریم.

یادگیری شیوه‌های گفت‌وگو: یادگیری شیوه‌های گفت‌وگو در بافت‌های مختلف ارتباطی به ما کمک می‌کند تا بتوانیم به زبان مشترکی برسیم که برای هر دو طرف قابل قبول باشد.

نتیجه‌گیری

گفت‌وگو یک هنر است و برای تسلط بر آن نیاز به تمرین و تلاش داریم. با افزایش آگاهی از نقش خود در شکست گفت‌وگوها و تلاش برای بهبود مهارت‌های ارتباطی خود، می‌توانیم روابط مؤثرتر و رضایت‌بخش‌تری برقرار کنیم.

نکته: این مقاله تنها یک دید کلی از موضوع ارائه می‌دهد و برای حل مشکلات پیچیده ارتباطی، بهتر است از کمک متخصصان سلامت روان بهره ببریم.

آنچه پدرها نمی‌گویند (فشارهای روانی پدر شدن)

آنچه پدرها نمی‌گویند (فشارهای روانی پدر شدن)

آنچه پدرها نمی‌گویند (فشارهای روانی پدر شدن)

پدر شدن تغییری بزرگ در زندگی است که معمولاً علی‌رغم هیجان زیاد، با مجموعه‌ای از فشارهای روانی، اضطراب و احساس مسئولیت همراه است.

لحظه‌ای که یک مرد متوجه می‌شود قرار است پدر شود، تغییراتی در هویت او رخ می‌دهد. او از یک فرد مستقل و یک همسر به نقش‌های جدیدی هم‌چون شریک تربیتی، مراقب و یک الگو تبدیل می‌شود.

این تغییر می‌تواند احساس تردید و عدم قطعیت را به همراه داشته باشد و سوالات متداولی را ایجاد کند: آیا برای این کار آماده‌ام؟ آیا پدر خوبی خواهم بود؟ این گونه سوالات اغلب به احساس اضطراب دامن می‌زنند.

از سوی دیگر، انتظارات اجتماعی این انتقال را پیچیده‌تر می‌کنند. تصور "پدر ایده‌آل"، کسی که به‌راحتی کار، پرورش فرزند و زندگی شخصی را متعادل می‌کند، می‌تواند استرس مضاعفی ایجاد کند.

فشارهای مالی نیز نقش مهمی دارند. پدران جدید اغلب با نگرانی‌هایی درباره هزینه‌های مرتبط با پرورش فرزند، از جمله تأمین نیازها و هزینه‌های مربوط به نگهداری و تحصیل، مواجه هستند. و واقعیت این است که میل به تأمین آینده‌ای امن برای فرزندان، می‌تواند هم انگیزه‌بخش و هم فلج‌کننده باشد.

اما علی‌رغم هیجانات گسترده و گاهاً متناقضی که ممکن است مردان در انتقال به نقش پدری تجربه کنند، مسائلی هست که موجب می‌شود نتوانند درمورد این احساسات با دیگران صحبت کنند و یا شکایتی داشته باشند.
«این زنان هستند که ۹ ماه حمل نوزاد در شکم خود را تحمل می‌کنند»، «این زنان هستند که تغییرات هورمونی و جسمی زیادی را در طول دوره بارداری و پس از زایمان تجربه می‌کنند»، «این مادران هستند که ممکن است برای مراقبت از فرزند خود فعالیت‌های تحصیلی یا شغلی خود را محدود کنند و زمان زیادی از روز را صرف مراقبت از فرزند تازه متولد شده نمایند». تمام این گزاره‌ها حقیقت دارد، اما این بدان معنا نیست که پدر شدن تجربه‌ای آسان و کم‌دردسر است.

مهم است که پدران در این دوره به سلامت عاطفی خود توجه کنند. سفر هر پدر منحصر به فرد است و اگرچه این مسیر ممکن است چالش‌برانگیز باشد، اما در عین حال فوق‌العاده ارزشمند است.

چرا گاهی کمک‌رسانی ما از سوی دیگران مداخله‌جویی تلقی می‌شود؟

چرا گاهی کمک‌رسانی ما از سوی دیگران مداخله‌جویی تلقی می‌شود؟

کمک یا کنترل؟
چرا گاهی کمک‌رسانی ما از سوی دیگران مداخله‌جویی تلقی می‌شود؟

کمک‌رسانی از دیرباز یک عمل ارزشمند انسانی شناخته شده است اما نیازمند آن است که با آگاهی و تأمل انجام شود؛ چرا که انگیزه‌های پنهان و ناهشیار می‌توانند بر نحوه کمک‌رسانی ما تأثیر بگذارند. با شناخت این انگیزه‌ها و رعایت اصول کمک‌رسانی سالم، می‌توانیم روابط مؤثرتر و پایدارتری با دیگران برقرار کنیم.

🔹 دلایل روانشناختی دیدگاه منفی نسبت به کمک دیگران

انتقال ناهشیار: گاهی اوقات، فرد کمک‌کننده ناهشیارانه، احساسات و تجربیات ناخوشایند خود را به دیگری منتقل می‌کند. مثلاً فردی که در کودکی کنترل زیادی بر او اعمال شده، ممکن است در تلاش برای کمک به دیگری، همان الگوی کنترل را تکرار کند.

تفاوت در تعریف نیاز: آنچه ما به عنوان کمک می‌بینیم، ممکن است از نظر دیگری به عنوان مداخله تلقی شود. هر فرد، بر اساس تجربه‌های شخصی، شناخت از خود و نظام ارزشی‌اش، تعریف متفاوتی از نیاز دارد.

مقاومت در برابر تغییر: تغییر، حتی اگر به نفع فرد باشد، می‌تواند اضطراب‌آور باشد. دریافت کمک، به معنای پذیرش نیاز به تغییر است و این می‌تواند باعث ایجاد مقاومت در فرد شود.

نقش قدرت و کنترل: کمک، به ویژه زمانی که به صورت غیرمنتظره یا تحمیلی ارائه می‌شود، می‌تواند به عنوان ابزاری برای اعمال قدرت و کنترل بر دیگری تلقی شود.

وابستگی و استقلال: کمک، می‌تواند با هدف ایجاد وابستگی ناسالم در فرد دریافت‌کننده انجام شود و این، با نیاز اساسی انسان به استقلال و خودمختاری در تضاد است.

🔹 چگونه از کمک به مداخله نرسیم؟

همدلی عمیق: قبل از هر اقدامی، تلاش کنید تا دیدگاه و احساسات طرف مقابل را درک کنید و با صبوری، به او فعالانه گوش دهید.

احترام به استقلال: به استقلال و حق انتخاب دیگری احترام بگذارید.

پرهیز از ایجاد احساس بدهکاری: کمک‌رسانی نیازمند آن است که بی‌منت و بدون ایجاد فشار برای دریافت پاداش فوری صورت بگیرد.

توجه به احساسات، انگیزه‌ها و نیازهای خود و دیگری: قبل از کمک به دیگران، به انگیزه‌های خود توجه کنید و مطمئن شوید که هدف شما دربرگیرندهٔ کمک به دیگری نیز هست و فقط با نیت برآورده کردن نیازهای خودتان صورت نمی‌گیرد. از سوی دیگر، به جای عمل بر اساس پیش‌فرض‌های خود در مورد نیازهای دیگری، سعی کنید نیازهای واقعی دیگری را با کنجکاوی و گشودگی شناسایی کنید و در صورت نیاز، از کمک متخصصان بهره‌مند شوید.

کمک به عنوان یک فرآیند: کمک را به عنوان یک فرآیند طولانی‌مدت در نظر بگیرید و نه یک راه حل سریع.

توجه به زبان بدن و لحن صدا: نحوه بیان کمک، به اندازه خود عمل کمک اهمیت دارد.

نتیجه‌گیری

کمک کردن به دیگران، یک عمل انسانی و پسندیده است. اما مهم است که به انگیزه‌های خود و تأثیری که کمک ما بر دیگران می‌گذارد، توجه کنیم. زمانی که تلاش می‌کنیم به دیگری کمک کنیم، لازم است به یاد داشته باشیم که این عمل، فراتر از انتقال منابع یا اطلاعات است. کمک، یک تعامل پیچیده است که در آن، نیازها، باورها و عواطف و دیگر حالات ذهنی هر دو طرف نقش دارند. با آگاهی از این پیچیدگی‌ها، می‌توانیم از تبدیل کمک به مداخله جلوگیری کرده و روابط معنادارتری را با دیگران برقرار کنیم.

حقیقتی درباره کودکان دردسرساز

حقیقتی درباره کودکان دردسرساز

حقیقتی درباره کودکان دردسرساز

اگر شما معلم، مربی یا یک والد باشید یا به نحوی با بچه‌ها سر و کار داشته باشید، حتماً با کودکانی برخورد داشته‌اید که به نظر انرژی تمام نشدنی برای مخالفت کردن، قانون‌شکنی، پرخاش و یا رفتارهای این چنینی دارند.
آنچه که گاهی درمورد این کودکان فراموش می‌شود این است که رفتارهای افراطی آن‌ها اغلب بازتاب و نمایشی از احساس امنیت یا عدم امنیتی است که در درون خود تجربه می‌کنند.
این کودکان (و یا نوجوانان) نمی‌خواهند بچه‌های بدی باشند؛ بلکه بالعکس، آن‌ها به شدت امیدوارند که احساس دوست‌داشتنی بودن، ارتباط داشتن و آرامش را تجربه کنند. با این حال، مغز آن‌ها به طور مداوم این پیام را می‌دهد که امنیت و ثبات کافی برای آرام بودن را ندارند.
بسیاری از این کودکان در محیط خانه و در ارتباط با والدین خود درد، رنج، تنهایی و نادیده گرفته شدن را تجربه می‌کنند. و به همین دلیل، می‌آموزند که برای زنده ماندن و سر پا نگه داشتن خود باید متکی به خود، تهاجمی و عصبی باشند و در برابر هر محرکی که ممکن است تهدیدی علیه آن‌ها قلمداد شود، از خود دفاع کنند.
طبیعتاً در چنین دنیای خطرناکی، جایی برای دیدن و اهمیت دادن به احساسات و انتظارات دیگران وجود نخواهد داشت!
بنابراین، تا زمانی که کودکان نتوانند احساس امنیت کافی را تجربه کنند، قادر به آرام نگه داشتن خود، همدلی با دیگران، استدلال کردن و یا حتی دنبال کردن قوانین و ساختارهای تحمیل شده از محیط، نخواهند بود.

چرا برخی افراد از درخواست کمک خودداری می‌کنند؟

چرا برخی افراد از درخواست کمک خودداری می‌کنند؟

چرا برخی افراد از درخواست کمک خودداری می‌کنند؟

دلایل متعددی وجود دارد که افراد را از درخواست کمک باز می‌دارد. این دلایل اغلب ریشه در تجربیات گذشته، تصورات و عواطف فرد در مورد درخواست کمک دارند. در ادامه به برخی از مهم‌ترین دلایل این رفتار می‌پردازیم:

🔹ترس از وابستگی:

ریشه‌های کودکی: بسیاری از افراد از کودکی آموخته‌اند که وابستگی به دیگران نشانه‌ای از ضعف، ناتوانی و آسیب‌پذیری است. سبک دلبستگی ناایمن و تجربیات اولیه‌ای مانند نادیده‌گرفته شدن کودک توسط والدین هنگام ابراز نیاز و درخواست کمک از یک سو و طرد شدن توسط همسالان می‌تواند این تصور را تقویت کند.

هراس از کنترل شدن: وابستگی به دیگران می‌تواند احساس کنترل شدن و دستکاری شدن را در برخی افراد ایجاد کند. به همین دلیل، بعضی ترجیح می‌دهند به تنهایی با مشکلاتشان مقابله کنند.

🔹 شرم و خجالت: برخی ممکن است تصور کنند که مشکل آن‌ها آن‌قدر مهم نیست که به دیگران زحمت بدهند و باری بر دوش آن‌ها بگذارند. از طرفی، احتمال دارد از اینکه دیگران متوجه کاستی و نقصی در آن‌ها شوند، خجالت بکشند. همچنین ممکن است نگران این موضوع باشند که دیگران آن‌ها را به عنوان فردی ناتوان یا گستاخ قضاوت کنند.

🔹 تصویر ایده‌آل از خود: برخی افراد تصویری ایده‌آل از خود به عنوان فردی قوی، مستقل و بی‌نیاز نسبت به دیگران دارند. درخواست کمک می‌تواند این تصویر را تهدید کند.

🔹ترس از شکست: بعضی ممکن است این باور را داشته باشند که اگر از دیگران کمک بخواهند و موفق نشوند، شکست آنها بزرگ‌تر خواهد بود.

🔹کامل‌گرایی: افرادی که به کامل‌گرایی متمایل هستند، ممکن است استقلال و خودکفایی بیش‌ از اندازه را نشانهٔ کمال بدانند.

🔹 ترس از صمیمیت: ایجاد ارتباط صمیمی با دیگران و درخواست کمک می‌تواند به معنای باز کردن خود و ریسک کردن باشد.

🔹نرم‌های فرهنگی: در برخی فرهنگ‌ها، استقلال و خودکفایی بسیار ارزشگذاری می‌شود و درخواست کمک ممکن است به عنوان نشانه‌ای از ضعف تلقی شود.

مهم است به خاطر داشته باشید که بهبود امتناع از درخواست کمک یک فرایند تدریجی است و نیاز به صبر و تلاش دارد. اگر شما یا کسی که می‌شناسید با این مشکل مواجه هستید، توصیه می‌شود به یک روانشناس یا درمانگر مراجعه کنید.

معمای ذهن (تأثیر خاطرات ناآشکار)

معمای ذهن (تأثیر خاطرات ناآشکار)

"معمای ذهن (تأثیر خاطرات ناآشکار)"

خاطره‌های ناهشیار و ناآشکار، غالباً مثبت هستند و به نفع ما کار می‌کنند؛ مانند زمانی که انتظار داریم افراد دور و بر ما، ما را دوست داشته باشند، صرفاً به این دلیل که ما همیشه مورد عشق و علاقه دیگران بوده‌ایم. اگر کودک به هنگام ناراحتی روی پدر و مادر خود حساب کند که می‌توانند او را آرام کنند، به دلیل مجموعه‌ای از خاطرات ناآشکار مثبت است که در ذهن آن‌ها ذخیره شده است.
ولی خاطرات ناآشکار می‌توانند منفی نیز باشند، مانند وقتی که به طور مکرر از پدر و مادر خود تجربه مخالفی را داشتیم که هر گاه احساس ناراحتی می‌کردیم، آن‌ها بی‌تفاوت و بی‌توجه به ما بودند و یا حتی از ما عصبانی شدند.
مسئله مهم درباره حافظه ناآشکار، به خصوص از یک تجربه منفی دردناک، این است که وقتی از آن آگاهی نداریم، به یک مین زمینی مخفی تبدیل می‌شود که می‌تواند ما را به شیوه‌هایی مهم و گاهاً ناتوان‌کننده محدود سازد.
حتی اگر ما از منشأ خاطرات دردناک گذشته آگاه نباشیم، خاطرات ناآشکار هنوز هم می‌توانند ترس، اجتناب، غمگینی و دیگر هیجانات دردناک و احساس‌های بدنی را ایجاد کنند.
این مسئله نشان می‌دهد که چرا کودکان (و حتی بزرگسالان) غالباً بدون اینکه بدانند چرا انقدر عصبانی هستند، به برخی موقعیت‌ها واکنشی بسیار شدید نشان می‌دهند. چنانچه کودکان نتوانند خاطره‌های دردناک خود را درک کنند ممکن است اختلالات خواب وحشت زدگی و مشکلات دیگر را تجربه نمایند.
گاهی والدین امیدوارند که فرزندان تجربه‌های دردناک خود را فراموش کنند؛ ولی آنچه کودکان واقعاً نیاز دارند آن است که پدر و مادر شیوه‌های سالم یکپارچه کردن خاطره‌های ناآشکار و آشکار را به آن‌ها بیاموزند و به این ترتیب حتی تجربه‌های دردناک را به منابعی از قدرت و درک خود تبدیل کنند.
وقتی ما به فرزندان خود فرصت نمی‌دهیم تا احساساتشان را بیان کنند و به یاد آورند که پس از رویدادی توانکاه چه اتفاقی افتاد، فقط خاطره‌های ناآشکار به شکلی نامنسجم و بدون یکپارچگی باقی می‌مانند، و باعث می‌شوند کودکان هیچ راهی برای درک تجربه خود نداشته باشند. ولی وقتی به فرزندان خود کمک می‌کنیم که گذشته خود را با زمان حال یکپارچه کنند، آن‌ها می‌توانند از آنچه در درون آن‌ها می‌گذرد، به شناخت برسند و بر نحوه تفکر و رفتار خود کنترل پیدا کنند.


بخشی از کتاب کودک کامل-مغز
نویسنده دنیل جی سیگل، تینا پین برایسون
ترجمه مهرناز شهرآرای

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد