بسیاری از تنش های موجود در روابط را میتوان از دید مفهومی که در روان درمانی مورد استفاده قرار میگیرد توضیح داد : ایده شکاف و از هم گسیختگی / ترمیم و بازسازی
از دید درمانگران هر رابطهای در معرض لحظاتی از ناکامی و یا به عبارتی "از هم گسیختگی و شکاف" است یعنی وقتی اعتمادمان را به کسی که به او عشق میورزیم و از نظر ما مهربان است و میتواند نیازهای ما را درک کند از دست میدهیم
این گسستها اغلب خفیف هستند و از دید افراد دیگر ممکن است حتی به چشم نیایند: فرد نمیتواند به گرمی به احوالپرسی دیگری پاسخ دهد، یکی از زوجین سعی دارد ایدهای را به همسرش توضیح دهد و او شانههایش را بالا انداخته و با بیمیلی میگوید که نمیداند همسرش از چه چیزی حرف میزند، در جمع دوستان، فرد پاسخ شریک زندگیاش را به سردی میدهد. گسستگی میتواند جدیتر هم باشد: فرد پارتنرش را احمق مینامد و در را میکوبد، تولدش را فراموش میکند و یا یک رابطه خارج از ازدواج را شروع میکند.
این از هم گسستگیها در یک رابطه به خودی خود اطلاعاتی در مورد چشماندازهای ادامه آن رابطه نمیدهند، ممکن است گسستهای مداوم و نسبتا شدیدی به وجود بیاید و لزوماً رابطه تمام نشود و یا ممکن است در یک رابطه لحظهای پرتنش بر سر یک اختلاف جزئی رخ دهد و همه چیز به سمت اتمام آن رابطه پیش برود.
آنچه تفاوت را تعیین میکند چیزی است که درمانگران مشتاقند آن را به ما بیاموزند: ظرفیت آنچه که آن را "ترمیم" مینامیم. ترمیم اشاره به تلاش دو شخص برای جلب اعتماد یکدیگر و جای گرفتن دوباره در ذهن دیگری به عنوان فردی شایسته و دلسوز و کسی که میتواند به اندازه کافی نیازهای آنها را درک کند،است.همانطور که رواندرمانی اشاره دارد، ترمیم فقط یک ظرفیت بین ظرفیتهای دیگر نیست بلکه تعیینکننده اصلی بلوغ هیجانی هر فرد است و این همان چیزی است که ما را به عنوان بزرگسالانی واقعی تعریف میکند.
ترمیم خوب به حداقل چهار مهارت نیاز دارد:
1.توانایی عذرخواهی
عذرخواهی ممکن است آنطوری که به نظر میرسد ساده نباشد چون فقط چند کلمه نیست که گفته میشود بلکه هزینه واقعی آن عشق به خود است، اگر کسی را خود را غیرقابل تحمل میداند اعتراف به اینکه کار احمقانهای کرده، از نظر عاطفی نامتعادل است،کنترلگر و تندخو است، انتظاری بیش از اندازه است. ممکن است بر موضع خود پافشاری کنیم و از گفتن متاسفم سرباز بزنیم نه به این خاطر که بیش از حد از خودمان رضایت داریم بلکه دقیقاً به این دلیل که احساس دردناک ناشایستگی در ما برایمان بسیار نمایان میشود.
2.توانایی بخشش
پذیرش عذرخواهی به اندازه عذرخواهی کردن میتواند مشکل باشد. برای انجام آن ما باید تا قسمتی همدلانه با این موضوع برخورد کنیم و درک کنیم که چرا افراد خوب(که شامل ما نیز میشود) میتوانند کارهای بدی انجام دهند نه به این خاطر که شرور هستند بلکه به این خاطر که آنها به دلایل مختلف میتوانند خسته، غمگین، نگران یا ضعیف باشند. وقتی چنین بخششی به نظرمان غیرممکن بیاید، درمانگران صحبت از یک دفاع ذهنی که به "دوپاره سازی" معروف است به میان میآورند. اینکه برخی از افراد را به طور کامل خوب و برخی به همان سادگی وحشتناک هستند. ما با تقسیم بشریت به خوب و بد، به ظاهر خود را از خطر احساس ناامیدی و یا احساسات دوسوگرایانه بالغانه محافظت میکنیم. فردی که به نظرمان پاک و کامل بود و میتوانستیم او را با تمام وجود دوست داشته باشیم،به طور کاملا ناگهانی وحشتناک در نظرمان جلوه میکنند و ما هرگز نمیتوانیم آنها را ببخشیم.
ما به گسست ادامه میدهیم چون داستان تکرار شوندهای را برایمان تایید میکند که اگرچه بسیار غمانگیز است،با اینحال در نظرمان امن به نظر میرسد: اینکه تعهدات عاطفی همیشه خطرناک هستند، به دیگران نمیتوان اعتماد کرد و امید توهمی بیش نیست و در نهایت همه ما اساساً تنها هستیم.
- توانایی آموزش دادن
پشت هر شکاف و گسستگی، تلاش ناموفق یک شخص برای آموختن چیزی به دیگری وجود دارد. موضوعی که میخواستند بیان کنند، با این حال از کوره در رفتند و یا بدخلق شدند: چیزی در مورد نحوه رفتار با والدین یا کاری که باید در مورد رابطه کرد، اینکه چطور باید از فرزندمان مراقبت کرد یا چطور مسائل مالی را مدیریت کرد، و با این وجود، این تلاش به یکباره شکست میخورد و همه چیز در مورد هنر خوب آموزش دادن فراموش میشود، هنری که تا حد زیادی به توانایی شخص مقابل برای درک آنچه از آنها میخواهیم بستگی دارد.معلمان خوب همیشه به دنبال نتایج معجزهآسا نیستند،آنها میدانند که ذهن انسان در برابر ایدههای نو مقاومت میکند.آنها برای حفظ آرامش در برابر ناکامیهای اجتنابناپذیر روابط، انتظار مشکلاتی از این قبیل را در ارتباطات بینفردی دارند. آنها فریاد نمیزنند چون عقیده ندارند که ذهنها کاملا باید همسان باشد.وقتی سعی دارند مطلبی را تفهیم کنند فشار زیادی وارد نمیکنند. آنها به شنونده خود زمان میدهند و به عنوان یک احتمال این را در نظر میگیرند که ممکن است در نهایت مجبور باشند به دو واقعیت ذهنی احترام بگذارند و در پایان این را میپذیرند که همیشه ممکن است سوءتفاهمهایی با اشخاصی که بسیار دوست دارند به وجود بیاید.
4.توانایی آموختن
احساس آزرده شدن از صحبتهای کسی بسیار راحتتر از آن است که باور داشته باشیم آنها ممکن است در پس این صحبت موضوع مهمی برای گفتن به ما داشته باشند. ما معمولا ترجیح میدهیم به جای اینکه تمرکز بر محتوای آنچه که شخص میخواهد به ما انتقال دهد، به نحوه انتقال او توجه کنیم.آسان نیست که تصور کنیم ما در خیلی از زمینهها نیازمند آموزش و مانند یک یادگیرنده مبتدی هستیم. کسی که ترمیمکننده خوبی است اساساً یک یادگیرنده خوب است.اینگونه افراد نسبت به دریافت اطلاعات و دیدگاههای جدید اشتیاق دارند و جای تعجبی برای آنان ندارد که کسی انتقادی از آنها مطرح کند بلکه حتی این نشانهای است که فردی به اندازه کافی روی رابطهشان سرمایهگذاری کرده تا متوجه اشکالاتی در زمینههایی شود و در سایه امنیت رابطهشان چیزی را به آنها ارائه میدهد که هیچ کس دیگری زحمت آن را به خود نمیدهد: یک بازخورد
در سنت کینتسوگی ژاپن قطعات شکسته کوزه و گلدانها با مادهای طلا مانند به هم چسبانده و ترمیم میشود و این به عنوان راهی برای تاکید بر اهمیت انسانی هنر ترمیم در نظر گرفته میشود، کینتسوگی راهی برای ترمیم است که گسستها و شکافها را به عنوان بخشی از زندگی تقدیس میکند و نه پایانی بر داستان آن.
ما نیز باید کاری مشابه برای رابطههای خود انجام دهیم.داشتن رابطهای بدون لحظههای گسست بیشک خوب است، اما یک دستاورد عالیتر این است که بدانیم چگونه با رشتههای گرانبهای طلای عاطفی، گسستهای موجود در رابطهمان را وصله و ترمیم کنیم: رشتههایی مانند پذیرش خود، صبر، فروتنی، شجاعت و مقدار زیادی مهربانی