مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

نکات مهم در بازی با کودک

نکات مهم در بازی با کودک

     بازی طبیعی‌ترین و اساسی‌ترین وسیله‌ی ارتباط برقرار کردن کودکان است. بازی کردن والد و کودک با هم فواید ارزشمندی برای هر دوی آن‌ها خواهد داشت. کودکان از خلال بازی با اطرافیان خود ارتباط برقرار می‌کنند، احساسات خود را ابراز می‌کنند و تجربه‌های دشوار و ناخوشایندشان را برون‌ریزی و پردازش می‌کنند. والدین نیز از طریق مشاهده‌ي فرایند بازی کودک خود، او را بهتر شناخته و به حالات درونی او پی می‌برند. هرچند بازی فعالیتی غریزی است؛ اما لازم است که در حین انجام آن با کودکان (در هر سنی) به نکات زیر توجه شود:

۱. آماده‌سازی:

- زمان‌های نسبتاً کوتاه (حدود ۱۰ تا ۲۰ دقیقه) برای بازی در نظر بگیرید.

- این زمان را برای یک یا دو بار در هفته به‌طور منظم و ثابت تنظیم کنید.

- در خانه مکانی آرام و به دور از تلوزیون، کامپیوتر و موبایل فراهم کنید.

- مجموعه‌ای از اسباب‌بازی‌های ساده و متناسب با سن کودک را در اختیار او قرار دهید. استفاده از اسباب‌بازی‌های ساده تخیل و خلاقیت کودک را تحریک می‌کند.

- بازی را به‌صورت تدریجی و نه ناگهانی به پایان ببرید.

۲. بازی به رهبری کودک:

- اجازه دهید که کودک خودش آزادانه انتخاب کند که با کدام اسباب‌بازی‌ها و چگونه بازی کند.

- او را به عجله در بازی کردن مجبور نکنید و به او زمان کافی بدهید.

- به حرکات بدن، جلوه‌های چهره و چشم‌های او توجه کنید. به این طریق بهتر می‌توانید علایق و خواسته‌های او در بازی را درک کنید.

- صبر کنید تا او خودش شما را به مشارکت در بازی دعوت کند. پیام‌های او را دریافت و دنبال کنید.

- تلاش نکنید تا در حین بازی به او آموزش بدهید. از گفتن این‌که چه‌طور یک فعالیت را انجام دهد، بپرهیزید.

- تلاش نکنید که کارهای او را اصلاح کنید.

- تلاش نکنید که در حین بازی فضای پیرامون را مرتب کنید. این کار را به پس از پایان یافتن زمان بازی موکول کنید.

۳. تماشای بازی کردن کودک:

- در این ۲۰-۱۰ دقیقه، توجه خود را به‌طور کامل به بازی با کودک خود و دقت در رفتارهای او معطوف کنید.

- در حین تماشای بازی او، به احساسات خود از قبیل آرامش، شادی، خشم، خستگی، اضطراب، کنجکاوی و ... توجه کنید.

۴. صحبت کردن با کودک در مورد بازی او:

- در حین مشاهده‌ی بازی کودک، با او در مورد فعالیتی که انجام می‌دهد، صحبت کنید. این کار باعث می‌شود که او به کنش‌های خود ارزش و معنا دهد و همچنین خزانه‌ی لغاتش ارتقا پیدا کند.

- به حالت‌های هیجانی و تقاضاهای او در طول بازی توجه کنید و آن‌ها را توصیف کنید.

- حدس‌های خود در مورد نیازها و حالات او را با کنجکاوی به زبان آورید.

- گاهی سکوت کنید تا کودک فرصت فکر کردن داشته باشد.

- به‌طور کلامی و غیرکلامی تلاش‌ها و موفقیت‌های او را تشویق کنید. علاقه و شگفت‌زدگی خود را به او نشان دهید.

۵. صحبت با دیگران در مورد بازی کردن با کودک خود:

- با یک فرد بزرگسال دیگر یا یک متخصص در مورد بازی با کودک خود و احساسات‌تان در حین تماشای بازی او صحبت کنید. این امر به شما کمک می‌کند تا او را بهتر درک کنید و از بازی کردن با او لذت بیش‌تری ببرید. 

 

 

نگارنده متن: خانم نجمه زیودار

ترس از نه شنیدن

ترس از نه شنیدن

برای همه ما بارها پیش آمده که خواسته‌ای از دیگران داشته باشیم، تقاضای کار کرده‌ایم، توضیح مطلبی را می‌خواستیم، گاه فرصتی برای همکاری و یا دعوتی به دوستی.

اما اغلب به دلیل ترس از شنیدن "نه" دست کشیدیم. چرا شنیدن یک کلمه دو حرفی می‌تواند برای ما دشوار و دردناک باشد تا حدی که ترجیح دهیم پا پس بکشیم، از خواسته‌مان صرف‌نظر کرده و آن را در جای دیگری جستجو کنیم؟

اگر کمی تأمل کنیم درمی‌یابیم که موضوع فقط شنیدن این کلمه نیست، ما تلاش داریم چیزی که با ما متفاوت است را نشنویم، این که ما دوست‌داشتنی نیستیم.

بخشی در درون همه ما است که به تصویری از یک شخص دوست نداشتنی دسترسی دارد؛ شخصی با جنبه‌هایی از نقص‌ها، شکست‌ها، خجالت‌ها و ضعف‌های ما.

وقتی از سوی کسی "نه" می‌شنویم بخشی از ذهن که این تصویر را در خود جای داده است بیدار شده و مشغول می‌شود. ما فقط یک نه نمی‌شنویم بلکه آنچه می‌شنویم ممکن است این‌ها باشد: تو گستاخی، پر رویی، دست و پا چلفتی هستی، ضعیفی. و البته با این اوصاف جای تعجبی نیست که ما درخواستی نکنیم.

اما در حقیقت دیگران این حرف‌ها را به ما نخواهند گفت و حتی نمی‌توانند بفهمند با شنیدن نه، در درون‌مان چه احساسی داریم. وقتی دیگران به ما "نه" می‌گویند بیشتر وقت‌ها به ما فکر نمی‌کنند بلکه دلیل واقعی این "نه" این است که با برنامه‌های آنها سازگار نیست، آنها به نقاط ضعف، به شکست‌ها و به آسیب‌پذیری‌های ما فکر نمی‌کنند بلکه این در درون ذهن ماست نه آنها. ما گاه حتی تجربه خود درباره "نه" گفتن را از خاطر می‌بریم، ما "نه" گفتیم نه به خاطر اینکه از آنها نفرت داشتیم بلکه تنها به این دلیل که با برنامه ما سازگار نبود.

 ما از برنامه‌های دیگران بی‌اطلاعیم، واقعا نمی‌توانیم بگوییم دیگران ممکن است چه پاسخی به ما بدهند، در واقع ما با سؤال پرسیدن تلاش داریم داده بیشتری جمع کنیم، این تلاش نباید در جهت بدبینانه‌ای باشد، بلکه باید برای این عدم آگاهی‌ واکنشی همراه با کنجکاوی و اشتیاق داشته باشیم و نه ناامیدی.

درخواست نکردن هم بدون هزینه نیست، احتمالاً ما با درد طرد شدن روبرو نمی‌شویم اما در واقع خود را در موقعیتی قرار می‌دهیم که ممکن است در آینده مشکلات بیشتری ایجاد کند: فرصت‌های از دست‌رفته و شکست از همان لحظه آغازین؛ ناراحت‌کننده است، چون زندگی بسیار کوتاه است. آنچه که باید از آن دوری کنیم، شنیدن یک "نه" نیست بلکه پایان یک زندگی با خواسته‌هایی برآورده نشده است.

 

شیشه شیر و شکل‌گیری دلبستگی

شیشه شیر و شکل‌گیری دلبستگی

اگر چه شیر دادن از طریق پستان بهترین روش تغذیه و برقراری رابطه با کودک است اما این بدان معنی نیست که اگر امکان آن وجود ندارد شما نیز راهی برای برقراری ارتباط با کودک نخواهید داشت. مهم علاقه و اشتیاق شما به ارتباط با کودکتان است که می‌‍تواند با رعایت نکاتی در شیر دادن با شیشه شیر نیز حفظ شود.

پس: با روش‌های شیر دادن به کمک پستان آشنا شوید و تلاش کنید آن‌ها را به کمک شیشه‌شیر شبیه سازی کنید. کودک را در زمان شیر دادن در آغوش بگیرید و شیشه را همراستا با سینه نگهدارید. با کودک تماس چشمی برقرار کنید و به آرامی با او صحبت کنید. هر چند دقیقه کودک را جابه‌جا کنید (مانند تغذیه از پستان). به یاد داشته‌باشید، قرار است کودک احساس کند شیشه شیر بخشی از شما و بدن شماست.

بده بستان دو طرفه‌ای که در فرایند شیر دادن وجود دارد باید مانند شیر دادن از پستان لذت‌بخش نیز باشد، علاوه بر دادن شیر به نوزاد، چشمانتان، گرمی پوستتان ، صدایتان و توجه‌تان را نیز به او بدهید آن وقت است که درمقابل کودک‌تان نیز خیلی بیشتر از یک بطری خالی را به شما برخواهد‌ گرداند. مزیت شیشه شیر آن است که پدر نیز با رعایت این نکات می‌تواند در شیر دادن به کودک سهیم شود و از برقراری چنین رابطه عاشقانه‌ای لذت ببرد.

 

نگارنده متن: خانم هانیه‌ مقدم‌کیا

نقش شیردهی در شکل‌گیری دلبستگی نوزاد

نقش شیردهی در شکل‌گیری دلبستگی نوزاد

شیر دادن به نوزاد شروع یک رابطه­ است، رابطه‌­ای که در خردسالی شکل بازی­‌های پرهیاهو به خود می­‌گیرد و در نوجوانی گپی دوستانه است به همراه نوشیدن یک فنجان چای.

تغذیه یکی از اولین راه‌هایی است که شما می­‌توانید به شکل­‌گیری پیوند دلبستگی را با فرزندتان کمک کنید. شیر دادن به کودک فراتر از رساندن مواد مغذی به بدن کودک و در واقع یک رفتار عاشقانه است. دلبستگی زنجیره‌ای است از رفتارهای کوچک به هم پیوسته که به احساس ارزشمندی و امنیت در کودک می‌­انجامد.

مادری که به موقع متوجه نیازی در کودکش می‌­شود، برای رفع نیاز او و آرام کردنش تلاش می­‌کند و فرایند ساده شیر دادن را به یک ارتباط لذت­‌بخش تبدیل می­‌کند حتما این احساس عاشقانه را به کودکش منتقل خواهد کرد.

پس؛ نیاز کودک را قبل از آنکه او مجبور به گریه شود از طریق سرنخ‌­ها و نشانه­ها دریابید. در زمان شیر دادن حضور ذهنی داشته باشید. به چشمان کودکتان نگاه کنید و از وجود او و ارتباطش با شما لذت ببرید. صحبت کردن، لمس کردن، نگاه کردن، همگی روش‌هایی هستند که می­‌توانید به کودکتان بگویید که چقدر وجودش برای شما ارزشمند است. کودکان هر از گاهی در میان مکیدن­‌ها فواصلی برای تعامل با مادر ( خندیدن و نگاه کردن، صدا در آوردن) ایجاد می­‌کنند. در شیر دادن عجله نکنید به کودک فرصت این تعامل را بدهید و از آن لذت ببرید.

 

نگارنده متن: خانم هانیه مقدم‌کیا

چرا توانایی ذهنی‌سازی مهم است؟

چرا توانایی ذهنی‌سازی مهم است؟

ذهنی‌سازی باعث می‌شود خودمان را بهتر درک کنیم

تولد 32 سالگی مریم است، نامزدش برای او هدیه‌ای خریده و مشتاقانه در حالی که او در حال باز کردن هدیه‌اش است به او نگاه می‌کند

مریم در حالی که به زور جلوی بغضش را گرفته از او یک تشکر تلخ می‌کند، هدیه همان چیزی است که او میخواست.

مریم از این رفتار خود گیج می‌شود،

با کمی تأمل به یاد می‌آورد که مادرش در انتخاب هدیه خوب نبود و با این حال مشتاقانه در حالی که دخترش هدیه را باز می‌کرد به او نگاه می‌کرد و وقتی مریم اشتیاقی نشان نمی‌داد بسیار مأیوس می‌شد.

وقتی دلیلی را که پشت رفتارش بود دید با ذوق و شوق از نامزدش تشکر کرد و در دل هم احساس خوشحالی کرد.     

ذهنی‌سازی باعث می‌شود دیگران را بهتر درک کنیم

مادر کودک یازده‌ماهه‌اش را با خود به گردش برده است.

کودک اسباب‌بازی خود را بارها و بارها از کالسکه پرت می‌کند و جیغ می‌زند

مادر اسباب‌بازی را هر دفعه به او باز می‌گرداند با این حال احساس عصبانیت و کلافگی‌اش بیشتر می‌شود

او مکثی می‌کند و به یاد می‌آورد که کودک به تازگی با مفهوم جاذبه زمین آشنا شده است.

وقتی کسی دیگران و خود را بهتر درک کند، کنترل و کنار آمدن با هیجانات شدید راحت‌تر است.

مادر از سرکار به خانه باز می‌گردد، او خسته است و می‌داند وقتی به خانه برسد باید خود را برای مهمانان عصر آماده کند، وقتی به خانه می‌رسد متوجه می‌شود که کسی در آشپزخانه آشپزی کرده است، ظرف‌های کثیف کیک و خورده ریز آرد همه جا پخش است. او بسیار عصبانی و آشفته می‌شود، دخترانش را میبیند و قبل از اینکه بتواند چیزی بگوید آنها می‌گویند که کیک مورد علاقه‌اش را پخته‌اند، احساساتش آرام می‌گیرند، او از آنها را در آغوش می‌گیرد و سپس از آنها می‌خواد در تمیز کردن به او کمک کنند.

 

 

 

 

سلامت روان چیست؟

سلامت روان چیست؟

هر چقدر ذهن ما در زندگی روزمره کارآمد و طبیعی ظاهر می‌شود احتمالا به درستی توجه نمی‌کنیم که احساس سلامت روان چه دستاورد خارق‌العاده و پیچیده‌ای است. ذهن در یک حالت سالم، به طور پیوسته عملیات شگفت‌انگیزی انجام می‌دهد و روشن‌بینی و انگیزه ما را پی‌ریزی می‌کند.

برای درک اینکه سلامت روان (و عکس آن) چگونه است، باید زمانی را صرف این موضوع کنیم که در یک ذهن با کارکرد بهینه چه رخ می‌دهد:

-اولین و مهم‌ترین نکته این است که یک ذهن سالم یک ذهن ویرایش‌گر است، ارگانی که قادر است از میان هزاران فکر پراکنده، ناامید‌کننده و یا وحشتناک غربال‌گری کرده و آنهایی که برای جهت دادن به زندگی ما نیاز هستند را به طور فعالانه‌ای مدنظر قرار دهد. این تا حدی به معنای دور نگه داشتن قضاوت‌های خودسرزنش‌گر و ‌بی‌رحمانه‌ای است که سعی می‌کند به ما بگوید چقدر ناخوشایند هستیم و ما را از رسیدن به هر هدف مفیدی بازدارد. وقتی برای کار جدیدی مصاحبه‌ای داریم و یا فرد جدیدی را ملاقات می‌کنیم، یک ذهن سالم ما را وادار نمی‌کند به صداهای درونی که بر بی‌لیاقتی ما اصرار می‌ورزند، گوش فرا دهیم. بلکه به ما اجازه می‌دهد مشفقانه این صداها را کم‌رنگ کرده و با خود طوری صحبت کنیم گویی با یک دوست صحبت می‌کنیم.

-ذهن سالم در برابر مقایسه‌های ناعادلانه مقاومت می‌کند. او اجازه نمی‌دهد که دستاوردها و موفقیت‌های دیگران ما را از مسیر خود دور کرده و ما را دچار حس تلخ کافی نبودن کند. ذهن سالم با مقایسه مداوم شرایط ما با افرادی که تربیت و گذارهای متفاوتی داشتند ما را شکنجه نمی‌دهد. ذهنی که عملکرد خوبی دارد بیهودگی و بی‌رحمی این سرزنش‌ها و قضاوت‌ها را می‌فهمد.

-یک ذهن سالم می‌داند که طبیعتاً چیزهای زیادی وجود دارد که می‌توانیم نگرانش باشیم، یک رگ خونی ممکن است بگیرد، موتور هواپیما از بال‌ها جدا شود و ... اما با این حال می‌تواند تمایز خوبی بین آنچه که به احتمال زیاد رخ خواهد داد و آنچه که خیلی غیرمحتمل است رخ دهد قائل شود، از تصورات فاجعه‌ساز اجتناب می‌کند و می‌تواند علیرغم این احتمال های مضطرب‌کننده ما را در آرامش نسبی نگه دارد.

-یک ذهن سالم دارای محفظه‌هایی با درهایی ایمن است. همه افکار به همه لحظات تعلق ندارند، هنگام مکالمه با یک دوست،‌ذهن مانع پیدا شدن تصورات جنسی شب قبل می‌شود، هنگام مراقبت از یک کودک می‌تواند تفکرات منفعت‌طلبانه را کنار بگذارد. افکاری مانند پریدن جلوی یک قطار و صدمه زدن به خود با یک چاقوی تیز می‌تواند در حد جرقه‌های فکری باقی بماند. یک ذهن سالم قادر به سرکوب از نوع سالم و طبیعی آن است.

-یک ذهن سالم می‌تواند اشتغال فکر‌ی‌ خود را آرام کند تا بتواند بر دنیای غیر از درون خود تمرکز کند. ذهن سالم می‌تواند برای آنچه و آن‌کس که می‌بیند حضور داشته و شنونده خوبی باشد. او توانایی خوبی برای بودن در "اینجا و اکنون" دارد.

-یک ذهن سالم می‌تواند میزان مناسبی از سوءظن به افراد خاص را با اعتماد بنیادین به بشریت ترکیب کند، می‌تواند ریسک معقولی را با یک غریبه بپذیرد. از بدترین لحظات زندگی با یک فرد این استنباط را نمی‌کند که پیدایش لحظات خوب با یک دوست جدید غیرممکن است.

-ذهن سالم می‌داند چگونه امیدوار باشد، زمینه‌های ناامیدی، عصبانیت و غم در اطراف وجود دارند با این حال یک ذهن سالم می‌داند چطور با سرسختی این منفی‌گرایی را کم‌رنگ کند، او حاضر نیست با تمام استدلال‌های به ظاهر منطقی خود را به اجتناب و سکوت وادارد.

بیان برخی از ویژگی‌های یک ذهن سالم به ما کمک می‌کند تا تشخیص دهیم وقتی سلامت روان مان به خطر میفتد چه مشکلاتی ممکن است به وجود بیایید در کنار باور به اینکه یک ناخوشی روانی هم مانند یک ناخوشی جسمی نیازی به شرمگین شدن ندارد.

سلامت روان واقعی شامل پذیرش این نکته است که حتی در بهترین و  بامعناترین زندگی‌ها ممکن است ناخوشی‌های روانی به سراغمان بیایند و همانطوری به دنبال التیام برویم که با عفونت ریه و یا درد زانو به دنبال کمک می‌گردیم و این را در نظر داشته باشیم که ما لایق عشق و همدلی هستیم.

آیا گذشته همیشه شادتر بوده است؟

آیا گذشته همیشه شادتر بوده است؟

گاهی فکر می‌کنیم که همه چیز در گذشته بهتر و راحت‌تر بود، این یکی از بازی‌هایی است که ذهن با ما می‌کند به خصوص وقتی که احساس آسیب‌پذیری یا آشفتگی کنیم.

با این حال به ندرت اتفاق می‌افتد که در گذشته اوضاع واقعاً آنطور که ما فکر می‌کنیم بهتر بوده باشد. روانشناسان این الگوی نادرست فکری را یک سوگیری شناختی می‌دانند. این سوگیری به این دلیل اتفاق می‌افتد که وقتی به گذشته فکر می‌کنیم در مورد افراد، مکان‌ها و رویدادها به صورت انتزاعی فکر می‌کنیم و وقتی تفکرمان انتزاعی باشد بیشتر تمایل داریم که روی کلیات مثبت بیش ‌از جنبه‌ها و جزئیات ناخوشایند تمرکز کنیم.

به طور مثال، به تعطیلاتی که 5-6 سال پیش با خانواده گذراندید فکر کنید؛ معمولا بیشتر تمایل دارید که در مورد مکالمه‌های لذت‌بخش،‌ غذاهای خوبی که خوردید و عکس‌های جالبی که از خانواده گرفتید به خود یادآوری کنید. احتمالا به خاطر ندارید که کاناپه‌ای که پنج شب متوالی روی آن خوابیدید تا چه اندازه ناراحت بود، اینکه در کل سفر سرما خورده بودید و چطور برنامه سفرتان تحت تأثیر آب و هوای بد قرار گرفت و لازم به ذکر نیست که بودن در کنار کل خانواده و فامیل برای یک هفته تمام، گاه تا چه اندازه می‌تواند استرس‌آور باشد.

به عبارت دیگر جزئیات منفی در مورد وقایع گذشته با گذشت زمان از حافظه ما کمرنگ‌تر می‌شود در حالیکه جنبه‌های مثبت تجربه هم‌چنان باقی می‌ماند. البته این اتفاق خوبی است که می‌افتد چون ذهن ما را در چارچوب مثبتی در لحظه حال نگه می‌دارد و اگر ذهن ما این طور کار نمی‌کرد احتمالاً به تعطیلات مشابهی در سال آینده نمی‌رفتیم و فعالیت‌های مشابه دیگری که برای بهزیستی روانشناختی ما مهم هستند را انجام نمی‌دادیم.

افرادی که بیش از تجربیات مثبت، تمایل به یادآوری تجربیات منفی دارند احتمالاً به اختلالات خلقی بیشتری مانند افسردگی مبتلا می‌شوند، با اینکه این سازوکار یک سوگیری شناختی است با این حال مانند بسیاری از سوگیری‌های شناختی دیگر اهداف مهمی دارد. با این وجود می‌تواند پیامدهای منفی هم با خود به همراه داشته باشد،‌ برای مثال این می‌تواند یکی از دلایلی باشد که ما در روابط مشکل‌ساز باقی می‌مانیم، هرچقدر زمان بیشتری از تجارب ما و تأثیرات برگرفته از یک رابطه غیرحمایت‌گرایانه و آسیب‌زا گذشته باشد بیشتر احتمال دارد که اجازه دهیم خاطرات خوب جای خاطرات منفی را گرفته و شاید رفتارهای غیرقابل گذشت را فراموش کنیم.

محققان می‌گویند که بهترین روزهای ما معمولا در پیش روی ما است و نه در گذشته،‌ به طور مثال مطالعه‌ای مسیر خوش‌بینی افراد را در طول زمان دنبال کرد. این محققان به این نتیجه رسیدند که خوش‌بینی افراد در دهه بیست سالگی‌شان در کمترین حد است و در دهه‌های سی و چهل به تدریج افزایش پیدا می‌کند و در دهه پنجاه به بالاترین حد خود می‌رسد و بعد از آن کاهش پیدا می‌کند. مطالعه دیگری در کشورهایی مانند انگلیس و آمریکا نشان داد که خوش‌بینی با افزایش سن بالاتر می‌رود.

به عبارت دیگر شواهد خوبی وجود دارد که رضایت‌‌بخش‌ترین روزهای زندگی‌تان به لحاظ ذهنی هنوز در راه است. از نگاه به گذشته و لذت بردن از خاطرات آن خودداری نکنید اما مهم است که گذشته را بهانه‌ای برای نارضایتی از زمان حالتان قرار ندهید.

هیجان‌ها، راهنمای زندگی

هیجان‌ها، راهنمای زندگی

هیجان‌ها زندگی ما را به شیوه‌های مختلفی هدایت می‌کنند،‌ چه گرایش به پنهان نگه داشتن آنها داشته باشیم یا از آنها اجتناب کنیم و چه آنها را ابراز کنیم. اکثر ما نمی‌دانیم این هیجانات تا چه اندازه افکار و رفتار ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

کاوش در هیجانات برای هرکس که امیدوار است خود را بشناسد، رشد کند و روابط سالم برقرار کند و آنچه را در زندگی می‌خواهد دنبال کند مفید است.

هیجان‌هایمان به ما نشان می‌دهند چه کسی هستیم و چگونه تحت تأثیر تاریخچه زندگی خود قرار گرفته‌ایم. خیلی از واکنش‌های ما توسط هیجان‌ها آغاز می‌گردد و سؤالاتی را با خود در پی دارد که چه هیجان‌هایی زیر این رفتارها قرار دارد، کدام یک از هیجان‌های ما سازگارانه و کدام یک ناسازگارانه هستند، کدام یک از هیجان‌های ما در زمان حال تحریک می‌شود اما ریشه در گذشته‌مان دارد؟

دکتر لزلی گرینبرگ، مبتکر اصلی درمان مبتنی بر هیجان اظهار می‌کند که ما باید در یک هارمونی آگاهانه با هیجان‌های خود زندگی کنیم نه اینکه تلاش کنیم آنها را کنترل کنیم، غالبا این هارمونی از درک واکنش‌های عاطفی‌مان و تشخیص این‌که آیا هیجانات ما ماهیت اولیه یا ثانویه دارند و آیا انطباقی‌اند یا غیرانطباقی حاصل می‌شوند.

هیجان‌های اولیه اولین واکنش‌های هیجانی ما هستند و اغلب هیجان‌های ثانویه دفاعی بیشتری به دنبال دارند، گاهی اوقات به طور هشیاری از هیجان‌های ثانویه‌مان آگاهی داریم: خشمی که روی احساس آسیب‌دیدن را می‌پوشاند، خجالتی که روی غم و اندوهمان را می‌گیرد یا اضطرابی که حاکی از ترسی شدید است؛ برای مثال اگر دوستمان دیر به سر قرار برسد یا به طریقی ما را رها کند احساس عصبانیت و خشم می‌کنیم در حالیکه اگر به واکنش اولیه‌مان نگاهی بیندازیم ممکن است دریابیم که در ابتدا احساساتی مانند آسیب‌پذیری، خواستنی نبودن و شرم داشتیم.

هیجان‌های اولیه‌مان نمایی زودگذر از نیازهایمان در اختیارمان می‌گذارند، ‌وقتی به خود اجازه دهیم تا با آنها ارتباط برقرار کنیم، می‌توانیم آنها را به دوست، همسر یا خانواده‌مان ابراز کنیم و احتمالاً واکنش متفاوتی نشان خواهیم داد.

وقتی هم‌نوا با هیجانات خود زندگی کنیم، ‌ارتباط بیشتری با خودمان برقرار می‌کنیم، بینشی نسبت به هیجان‌های اصلی خود که واکنش‌هایی در ما برمی‌انگیزند و خودمان که این واکنش‌ها را ایجاد می‌کند پیدا می‌کنیم؛ هیجان‌ها سازوکارهای انطباقی هستند که به ما اطلاعات بسیار مهمی می‌دهند، با تمرکز بر این هیجان‌ها با شفقت به خود و کنجکاوی می‌توانیم بفهمیم که هستیم و چه می‌خواهیم.

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد