مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

دلبستگی یا وابستگی

دلبستگی یا وابستگی

«دلبستگی ایمن به معنای وابستگی متقابل نیست»

یک تصور اشتباه رایج این است که افراد وابستگی و دلبستگی را با یکدیگر یکسان می‌پندارند. این دو بسیار متفاوت هستند: یکی می‌تواند آسیب‌زا باشد و دیگری سالم. اینکه افراد به یکدیگر "وابسته" هستند، به این معنی نیست که آنها دلبستگی ایمن دارند. به عنوان یک بزرگسال، داشتن دلبستگی ایمن با والدین خود به این معناست که با وجود داشتن یک رابطه‌ی صمیمانه، صادقانه و مبتنی بر اعتماد، این افراد از داشتن زندگی شخصی و داشتن مرزهای سالم احساس راحتی می‌کنند. اگر رابطه اینگونه نباشد، یعنی دلبستگی ایمن نیست. 
جی میلبرن

مواجهه با ناامیدی

مواجهه با ناامیدی

 

همه ما زمانی با ناامیدی مواجه شده‌ایم، این ناامیدی شاید در ارتباط با یک مصاحبه شغلی باشد که به نظر می‌آمده که خوب پیش رفته است یا شاید مربوط به فردی که می‌پنداشتیم همیشه در کنارش خواهیم بود یا قبول نشدن در رشته‌ای که تلاش بسیاری برایش کرده­ایم،  اما اوضاع آن‌طوری که ما انتظار داشتیم خوب پیش نرفته و در انتها ما احساس ناامیدی کرده­ایم.

 

پژوهشگران ناامیدی را نوعی غم و اندوه توصیف می‌کنند- احساس فقدان، فضایی ناخوشایند و یا شکافی دردناک بین انتظارات ما و واقعیتی که رخ داده است.

وقتی باور داشته باشیم که چیزی وجود دارد که اگر می‌خواهیم واقعاً خوشحال و راضی باشیم باید   آن را به دست بیاوریم، خود را برای ناامیدی آماده کرده‌ایم. تجربه ناامیدی هرچند ناخوشایند است اما اطلاعات ارزشمندی را در مورد خودمان، دیگران و آنچه واقعاً‌ ما را خوشحال می‌کند در اختیارمان می‌گذارد.

دفعه دیگر که احساس ناامیدی کردید،‌ این 3 سؤال را از خود بپرسید تا با درک خود و آنچه واقعاً می‌خواهید در مسیر درستی قرار بگیرید.

 

  1. آیا باور دارم که تنها یک چیز مشخص می‌تواند مرا خوشحال کند؟

 

قرار گرفتن در معرض رسانه‌های اجتماعی مانند اینستاگرام به ما یاد می‌دهد که خوشبختی را با چیزهای خاصی مانند اشیاء گران‌قیمت، زیبایی چهره و یا عناوین و القاب مهم، مرتبط ببینیم. بنابراین ایده‌های انعطاف‌ناپذیری از آنچه ما را خوشحال می‌کند پیدا می­کنیم و ذهن خود را به صورتی آموزش می‌دهیم که باور کند ما تنها در صورت دستیابی به آنها خوشحال خواهیم بود،‌ تعجبی هم نخواهد داشت که اگر به آنها نرسیم سرخورده و ناامید شویم. پژوهشگران دریافته‌اند که هیچ تضمینی وجود ندارد برای اینکه اگر چیزهایی که می­خواهیم را بدست آوردیم احساس خوشحالی کنیم. رضایت افراد از اشیا و موضوعات این‌چنینی عمر بسیار کوتاهی دارد برعکس، تجاربی که از آنها در لحظه لذت می‌بریم اثری بسیار ماندگار روی شادی و خوشحالی کلی ما دارد. بنابراین روی احساسی که در لحظه دارید تمرکز کنید به جای اینکه بخواهید بر آنچه که باور دارید اگر به آن برسید احساس خوشحالی می­کنید، تمرکز کنید.

 

  1. آیا باور داریم فقط یک شخص خاص وجود دارد که می‌تواند خواسته‌های ما را برآورده کند؟

 

یک تصور اشتباه رایج این است که اگر "آن فرد" ‌را در زندگی داشته باشیم،‌ همه چیز در زندگی ما سرجای خود قرار گرفته و  ما برای همیشه زندگی خوبی خواهیم داشت. ما یاد گرفته‌ایم که ویژگی‌های مثبت فردی را با بسیاری از ویژگی‌های دیگر او مرتبط کنیم: به این خطای شناختی، خطای هاله‌ای گفته می‌شود. برای مثال اگر شخصی قدبلند با چهره‌ای زیبا را ملاقات کنیم احتمال زیادی وجود دارد که باور داشته باشیم او دارای ویژگی‌های دیگری مانند مهربانی، خوش‌قلبی و باهوشی است و اگر پس از گذشت مدت زمانی او با انتظارات ما همخوانی نداشته باشد ناامید و سرخورده خواهیم شد.  نکته اصلی اینجاست که باید به جای اینکه فکر کنید با چه فرد خاصی باید در رابطه قرار بگیرید، روی این تمرکز کنید که می‌خواهید در رابطه چه احساسی داشته باشید.

 

  1. ما برای رسیدن به خواسته‌ خود محدودیت زمانی انعطاف‌ناپذیری تعیین می‌کنیم

 

انتظارات ما از زمان رسیدن به هدفی خاص عمدتاً تحت تأثیر هنجارهای اجتماعی خاص است. قوانین ناگفته‌ای در فرهنگ وجود دارد که تعیین می‌کند هر فردی باید تا چه زمانی به یک شغل خاص و یا موقعیت اجتماعی و ارتباطی برسد. و بر این اساس ما موفقیت خود را براساس عملکرد همسالان خود ارزیابی می‌کنیم. ما خود را با کسانی مقایسه می‌کنیم که اهداف یکسانی داشته و سن و زمینه مشابهی با ما داشته باشند. وقتی به این ضرب‌العجل‌ها نرسیم و همواره نظاره‌گر دیگرانی باشیم که زودتر به این اهداف دست‌یافته‌اند ناامید خواهیم شد. بهتر است به خاطر داشته باشیم که محدودیت‌های زمانی که برای خود اعمال می‌کنیم اغلب با واقعیت زندگی ما همخوانی ندارد و شاخص بهتر برای رضایت ما، احساس­مان در طول مسیر رسیدن به این اهداف است. اگر از روند کار لذت ببرید تمرکز کمتری روی تعیین کمال‌گرایانه زمان رسیدن به اهدافتان خواهید گذاشت.

 

نخستین رقص

نخستین رقص

نقش تعامل‌های غیرکلامی اولیه در شکل‌گیری دلبستگی
نوزاد انسان زندگی را با تجربه‌ای بدنی آغاز می‌کند؛ در نخستین دقایق پس از تولد و از هنگامی­که نوزاد در آغوش مادر قرار می‌گیرد، تجربه‌های چندحسی بدن‌به‌بدن آغاز می‌شوند. نوزادان مسحور چهره‌ها و آواها می‌شوند، نسبت به جلوه‌های چهره‌ای، وضعیت‌های بدنی، تُن صداها، تغییرات فیزیولوژیکی، سرعت حرکات و کنش‌ها حساسند و به آن‌ها پاسخ می‌دهند. آن‌ها از طریق جلوه‌های حرکتی و تعامل‌های غیرکلامی بدن‌به‌بدن، نیازها و پیام‌های خود را به مراقب منتقل کرده و از حرکات استفاده می‌کنند تا به دیگران نشان دهند چه احساسی دارند. در واقع روابط و دامنه‌ی گسترده‌ای از قصدها و هیجان‌های نوزادان از طریق خزانه‌ی حرکات آن‌ها و بدن‌هایشان به نمایش گذاشته می‌شوند. مراقبین نیز در پاسخ، با استفاده از همین زبان غیرکلامی و بر اساس خزانه‌ی حرکتی و تجربه‌های قبلی خود به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند.

بسیاری از پژوهشگران بر اهمیت این تجربه‌های بدنی‌شده‌ی غیرکلامی در شکل‌گیری و تحول رابطه‌ی دلبستگی تاکید کرده‌اند و معتقدند که کیفیت این روابط، تعیین‌کننده‌ی ایمنی یا ناایمنی دلبستگی است. در واقع، از لحظه‌ی تولد، روابط نوزاد که پایه‌های دلبستگی او را شکل می‌دهند، در پاسخ به چهره‌ها، ژست‌ها و لمس شکل می‌گیرند. «دنیل استرن» تعامل اولیه‌ي میان مادر و نوزاد را به رقصی تشبیه کرده است که در آن پیوند میان این دو از خلال تبادل حرکات ایجاد می‌شود. نوزاد از زمان تولد با مراقبش هم‌آهنگ یا هم‌کوک می‌شود، با دست و پاهایش او را در آغوش می‌گیرد، انگشت‌هایش را می‌گیرد، گریه می‌کند، می‌مکد، غان و غون می‌کند و می‌خندد. رفتارهایی که فرایند پیوند و ارتباط برقرار کردن را آغاز و به نوزاد کمک می‌کنند تا از مراقب خود تغذیه‌شدنِ ایمن، گرما و حمایت دریافت کند.

در واقع، کودک در بطن تجارب اولیه‌ی بدنی‌اش از زمانی­که در آغوش گرفته می‌شود و زمین گذاشته می‌شود، لمس می‌شود، به او نگاه می‌شود و با او بازی می‌شود، روابط دلبستگی را شکل می‌دهد. به بیان دیگر، پیوند دلبستگی از خلال فرایندی که مادر و کودک رابطه­ی خود را شکل می‌دهند و روش‌هایی که با یکدیگر حرکت می‌کنند، تحول می‌یابد.

 

نگارنده متن: خانم نجمه زیودار

شفقت به خود؛ راهی برای پذیرش خویشتن

شفقت به خود؛ راهی برای پذیرش خویشتن

در زندگی زمان‌هایی است که احساس می‌کنیم از خود ناراضی هستیم،‌ ضعف‌های خود را بیشتر از آنچه هست می‌بینیم و مدام خودسرزنش‌گری می‌کنیم و شفقت به خود جایی در درونمان ندارد. با وجود مسئولیت‌های شخصی و شغلی زیاد، سپری کردن زمانی برای تفکر در مورد خود آخرین چیزی است که در این لیست قرار می‌گیرد. نداشتن شفقت به خود اگرچه مشکل بزرگی به نظر نمی‌رسد با این حال با گذشت زمان اثرات آن در روانمان پدیدار خواهد شد.

شفقت به خود پذیرش مهربانانه خویشتن است؛ شما فضایی را می‌آفرینید که در آن به دور از قضاوت با خود به گرمی برخورد می‌کنید، همان رفتاری که ممکن است با یک دوست داشته باشید،‌ شما می‌پذیرید که به عنوان یک انسان ممکن است خطاهایی داشته باشید و خود را به خاطر آنها سرزنش نمی‌کنید.

پرورش شفقت به خود به ما کمک می‌کند تا احساس بهتری نسبت به خود و توانایی‌های خود داشته باشیم. حتی اگر در زندگی کاری و حرفه‌ای خود موفق باشیم ممکن است قادر نباشیم از آن به اندازه کافی لذت ببریم. بخشی از پرورش شفقت به خود شامل مراقبت از خود می‌شود، تصمیم‌گیری در مورد کارهایی که می‌توانید در جهت مراقبت از خود انجام دهید کاملاً فردی است، با این حال می‌توانید از درست کردن لیستی از آنچه که موجب آرامش و شادی شما می‌شود شروع کنید،‌ در خلال این فعالیت‌ها می‌توانید بیشتر در مورد خود تأمل کرده و بدانید.

برخی از افراد گمان می‌کنند که خودمراقبتی فعالیتی خودخواهانه و خودپسندانه است؛ واقعیت این است که عکس این موضوع درست است، اگر از خود بهتر مراقبت کنیم بهتر می‌توانیم از افرادی که با آنها تعامل داریم مراقبت کنیم. قدرتمند‌ترین افراد کسانی هستند که نسبت به خود، شرایطشان و دیگران احساس شفقتی اصیل دارند.

داشتن شفقت به خود قدمی اساسی در جهت داشتن شفقت به دیگران است. به عبارت دیگر شما بهتر می‌توانید خود را جای دیگران گذاشته و احساسات آنها را درک کنید. می‌توان گفت شفقت به خود شیوه‌ای نو در ارتباط با خود و دیگران است.

در ادامه تمریناتی ساده برای شفقت ورزیدن به خود آمده است که می‌تواند باعث آرامش و رضایت بیشتری در زندگی شود:

تمرین اول: با یک دوست چگونه رفتار می‌کنید

فکر می‌کنید اگر با خود به همان شیوه‌ای تعامل کنید که با یک دوست می‌کنید چه تفاوتی به وجود بیاید؟ در زمان‌هایی که در حال کشمش با خود هستید لحظه‌ای توقف کرده و با خود مکالمه‌ای داشته باشید مشابه آنچه که با دوست خود در همان موقعیت دارید، می‌توانید تفاوت را احساس کنید؟

تمرین دوم: یافتن شفقت به خود از درون نوشته‌ها

هرکسی چیزی در درونش دارد که دوست ندارد،‌ چیزی که او را خجالت‌زده می‌کند و به او می‌گوید که به اندازه کافی خوب نیست. نامه‌ای به خود در مورد این مسأله بنویسید و این‌بار سعی کنید از منظر پذیرش و شفقت به خود به آن نگاهی بیندازید

تمرین سوم: مراقبت از مراقبت‌کننده

شاید در طول زندگی باید از افرادی مراقبت کنید و یا در شغلتان باید به دیگران یاری برسانید. هرآنچه که باشد شما نیاز دارید باتری ‌های خود را دوباره شارژ کنید تا بتوانید نیروی کافی برای ادامه راه داشته باشید. به خود اجازه دهید تا نیازهای خود را برآورده کنید،‌ این کار نه تنها کیفیت زندگی شما را بهتر خواهد کرد بلکه کمک می‌کند بهتر بتوانید دوباره کنار آنهایی که به شما تکیه کرده‌اند بایستید. می‌توانید در مواقع فشار روانی جملات حمایت‌آمیز و تسکین‌دهنده‌ای به خودتان بگویید یا کارهایی را انجام دهید که در راستای آرامش و امنیت شما باشند. این‌کارها باعث می‌شوند در کنار مراقبت از دیگران،‌ از خودتان نیز مراقبت کنید.

اکتشاف یا لجبازی؟

اکتشاف یا لجبازی؟

به عنوان والدین گاهی ممکن است تصور کنیم که بچه‌ها عمدا با ما لجبازی می‌کنند و به صحبت‌های ما گوش نمی‌دهند. حتی ممکن است در برخی مواقع بسیار کلافه و عصبانی باشیم و تصور کنیم که فرزندمان از کنترل ما خارج است. اگرچه لجبازی کردن در بچه‌ها اساسا پدیده‌ای رایج است اما در برخی موارد ممکن است والدین آن را بیش از اندازه تعمیم بدهند. برای مثال یکی از رایج‌ترین رفتار‌هایی که والدین آن را با عنوان لجبازی می‌شناسند تلاش کودک برای یادگیری و اکتشاف است. مانند کودکی که اجازه نمی‌دهد او را بغل کنید و اصرار دارد خودش به تنهایی از پله‌ها بالا بیاید زمانی که شما به یک میهمانی دعوت شده‌اید و میزبان منتظر شماست. قطعا برای ما به عنوان یک بزرگسال بالا رفتن از پله تکراری و خسته‌کننده‌ است و با توجه به مناسباتی که از رفتار اجتماعی می‌شناسیم طبیعیست که نگران منتظر ماندن طولانی میزبان باشیم. اما نگاهی کنیم به درون یک کودک ۲ ساله:

او به تازگی توانسته است عضلاتش را به گونه‌ای هماهنگ کند که بتواند از یک پله بالا برود، با توجه به اینکه از مناسبات اجتماعی نیز سر در نمی‌آورد اصرارش برای بالا رفتن از پله به دلیل اکتشاف و محک یک توانمندی جدید است، نه لجبازی با مادر. در نظر داشته باشیم دنیایی که ما سال‌هاست در آن زندگی می‌کنیم برای بچه‌ها بسیار جدید است. فراهم کردن فرصت اکتشافی امن برای آن‌ها یکی از اساسی‌ترین اصول پرورش عزت‌نفس و خلاقیت در کودکان است. همچنین نگاهی دوباره به رفتار‌های کودک‌مان از منظر بالا کمک می‌کند لجبازی را از اکتشاف جدا کنیم و به این ترتیب به تناسب رفتار کودک، پاسخگوی او باشیم.

 

نگارنده متن: خانم آذین ناطقیان

اصول توجه مثبت و تشویق

اصول توجه مثبت و تشویق

در دهه اخیر با توجه به افزایش اطلاعات روانشناختی، والدین سعی می‌کنند تا با تشویق کردن رفتار‌های مثبت فرزندشان و تنبیه کردن رفتار‌های منفی، او را به سمت تربیتی مثبت‌تر سوق دهند. اما اگر این کار به صورت افراطی انجام شود می‌تواند موجب بروز اضطراب در کودک شود. چرا که او مدام خود را در معرض ارزیابی شما می‌بیند و در نتیجه به جای دقت و تمرکز بر کاری که در حال انجام دادن است، نگران نتیجه ارزیابی شما خواهد بود.
به این ترتیب گاهی اجازه کوچک‌ترین اشتباهی را به خود نخواهد داد و یا در صورت بروز خطای احتمالی، به کلی نا‌امید و گاهی پرخاشگر می‌شود. همچنین تشویق کردن فرزند تنها زمانی که کار خوبی انجام می‌دهد موجب می‌شود فرزندتان بیاموزد که تنها زمانی ارزشمند است که کار درستی را انجام می‌دهد. این گزاره درست نیست چرا که همه کودکان برای والدینشان ارزشی ذاتی دارند جدای از اینکه کار خوبی انجام می‌دهند یا نه. برای تقویت احساس ارزشمندی در فرزندتان، بهتر است در کنار تشویق متعادل او برای رفتار مناسبش، در زمان‌هایی که کار خاصی را انجام نمی‌دهد و فارغ از ارزیابی درست و غلط، توجه مثبت و متناسبی را نسبت به او داشته باشید.
برای مثال زمانی که کودک مشغول دیدن کارتون است کنارش بنشینید و به او بگویید که دوست دارم امروز کنار تو این کارتون را تماشا کنم یا زمانی که گرم بازی کردن است گوشه‌ای بنشینید و با اشتیاق بازی کردنش را تماشا کنید.

 

نگارنده متن: خانم آذین ناطقیان

گریستن

گریستن

اگر کودک به خاطر چیزهایی که نیاز دارد گریه نکند، احتمالاً در بزرگسالی بخاطر همه چیزهایی که هرگز نداشته، گریه خواهد کرد. "جی میلبرن"

گریه کردن بخش بسیار سالم و عادی از رشد هوش هیجانی و خودتنظیمی در انسان است. ما نیاز داریم که هیجانات را پردازش کنیم، نه اینکه صرفا آنها را سرکوب و ساکت کنیم.
هنگامی که سعی می‌کنیم هرطور شده گریه فرزندمان را متوقف کنیم، فرصت تجربه‌کردن هیجاناتش را از او سلب می‌کنیم و به او اجازه نمی‌دهیم تا بیاموزد چگونه با آنها کنار بیاید و از آنها به شکل مناسبی عبور کند. معمولا ما تحمل گریه‌ی کودکان را نداریم؛ چون گریه آنها ما را آشفته می‌کند و دوست داریم هرچه زودتر این شرایط سخت پایان یابد.
همین مساله باعث می‌شود که یا با طرد و تنبیه موجب سرکوب این هیجان و ابراز آن در قالب گریه‌کردن باشیم و یا با رفع خواسته کودک به شکلی سریع و حتی گاهی نامناسب به او نشان دهیم که ما تحمل هیجانات منفی او را نداریم.
باید به خاطر داشته باشیم که گریه اولین و غریزی‌ترین شکل برقراری ارتباط در کودک است. کودکان از روزهای اول زندگی با گریه‌کردن نیازهای خود را نشان می‌دهند و مراقبان به واسطه همین رفتار نیازهای او را ارضا می‌کنند و ما نباید سعی کنیم تا این ابزار اولیه کودک را از او بگیریم.
اگر گریه‌های کودک برای برآورده شدن نیازهایش با عشق مورد پذیرش واقع نشود، او معمولاً یاد می‌گیرد که به جای پردازش هیجانات دشوار خود از استراتژی‌های ناسالم استفاده کند.
کودک باید برای تجربه‌ی هیجانات منفی و دشوار خود احساس امنیت کند. این بدان معنا نیست که ما اجازه دهیم کودکان بزرگتر با گریه کردن به هر خواسته خود برسند بلکه اینجا صحبت از پذیرش هیجان منفی و البته ارضای درست نیازهای کودک است.

تربیت کودک برای مغزی یکپارچه

تربیت کودک برای مغزی یکپارچه

سیگل و برایسن این کتاب را برای تمامی کسانی نوشته‌اند که با کودکان سر و کار دارند؛ به عبارتی برای تک تک ما.
برای ما که در مواجهه با ترس‌ها، پرخاشگری‌ها، آشفتگی‌ها و رفتا‌رهای آزاردهنده دیگر کودکانمان گاهی دچار سردرگمی می‌شویم و نمی‌دانیم چه کار کنیم. این کتاب راهنمای ساده‌ای برای درک رفتارها شناخت دنیای درونی کودکان براساس شناخت مبانی مغزی آنها است.

کتاب با زبانی بسیار ساده، ما را به شناخت نیمه چپ و راست مغز و کارکردهای هر بخش دعوت می‌کند تا به واسطه‌ی این شناخت در مواجهه با رفتارهای تازه و ناشناخته کودکمان سردرگم نشویم. بد نیست بدانید یکپارچگی مغز چیست و چرا مهم است؟ بیشتر ما به این واقعیت نمی‌اندیشیم که مغز ما دارای بخش های بسیار گوناگونی با وظیفه‌ای خاص برای خود است. برای مثال، سمت چپ مغز به شما کمک می کند تا تفکر منطقی داشته باشید و افکار را به شکل جمله ها، سازماندهی کنید، و بخش راست مغزتان به شما کمک می‌کند عواطف و احساسات را تجربه کنید و نشانه های غیر کلامی را درک وتعبیر کنید.

در این کتاب قرار نیست در مقابل تمامی ناکامی‌ها و ناامنی‌های کودکانمان قد علم کنیم، و یا با فرار‌کردن از این لحظه‌ها انکارشان کنیم؛ قرار‌است در دل یک رابطه‌ی واقعی، هیجانات، افکار، نیازها و تصورات کودکانمان را بشناسیم و به آنها در شناخت دنیای درونی شان کمک کنیم.

 

 

دنیل جی سیگل، تیناپین برایسن / ترجمه شادی جهرانی

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد