مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت اول)

چطور به دوستی سوگوار کمک کنم؟ (قسمت اول)

بسیاری از افراد دلشان می‌خواهد به دوست یا عزیزی که دچار سوگ و تجربه از دست دادن شده کمک کنند. در این مواقع گاهی کلمات نمی‌توانند به تنهایی برای آرامش بخشیدن به آن دوست کمک کنند. در چنین مواقعی افراد به قدری از به کار بردن کلمات نامناسب یا رفتارهای نادرست می‌ترسند که به کلی تصمیم می‌گیرند کاری انجام ندهند، این تصمیم اغلب اوقات تصمیم درستی نیست.

اگرچه نمی‌توانیم راه کاملاً بی‌نقصی بیابیم که از عزیزمان حمایت کنیم اما راه‌هایی وجود دارد تا بتوان این کاستی‌ها را به حداقل رساند و در این مسیر سخت او را همراهی کرد.

  • این سوگ تنها به او تعلق دارد

شما در غم و اندوه او نقش حامی دارید، نه نقش اصلی. گفتن این حرف ممکن است عجیب به نظر برسد. بسیاری از پیشنهادات، نصیحت‌ها و «کمک‌هایی» که به فرد سوگوار داده می‌شود، گویای آن است که آنها باید سوگواری‌شان را به گونه ای متفاوت انجام دهند یا احساس متفاوتی نسبت به این موضوع داشته باشند. شما ممکن است تصور کنید اگر این اتفاق برای شما افتاده بود طور دیگری عمل می‌کردید. امیدواریم فرصت تجربه کردن آن را پیدا نکنید. این غم متعلق به دوست شماست پس از شیوه مواجهه او پیروی کنید.

  • در لحظه حال با او حضور داشته باشید و حقیقت را بیان کنید.

وقتی در لحظه حال دوستتان غرق در سوگ است صحبت در مورد گذشته و آینده وسوسه‌انگیز به نظر می‌رسد. متاسفانه شما نمی‌توانید بدانید که آینده چه خواهد شد، چه برای خود یا دوستتان. اینکه زندگی دوست شما در گذشته خوب بوده، معامله منصفانه‌ای در ازای دردی که الان تجربه می‌کند نیست. با دوست خود در همین لحظه حال بمانید حتی اگر این حال پر از درد است. حقیقت را بگویید. «این وضعیت دردناک است. دوستت دارم. من اینجا هستم».

 

  • سعی نکنید چیزی که بی‌درمان است درمان کنید

سوگ دوست شما درمان نمی‌یابد. بهبود پیدا نمی‌کند و رفع نمی‌شود. پس تلاش نکنید چیزی بگویید تا راه‌حلی باشد برای چیزی که غیرقابل‌رفع است. در این موقعیت داشتن دوستی که سعی نکند درد را درمان کند آرامشی عمیق در پی دارد.

 

  • تمایل داشته باشید دردهای طاقت‌فرسا و تحمل‌ناپذیر را در کنارش ببینید

مشاهده این درد در حالی که نمی‌خواهید سریع تسکین پیدا کند و امیدهای واهی جایش را بگیرد کار دشواری است.

  • مسأله شما نیستید

همراه بودن با کسی که در حال تجربه درد است کار راحتی نیست. شما با مواردی روبرو خواهید شد که تجربه‌اش آسان نیست. استرس، سوالات، خشم، ترس، گناه. همه این‌ها به احتمال زیاد احساسات شما جریحه‌دار خواهد کرد. ممکن است گاهی احساس کنید نادیده گرفته شده‌اید و از شما قدردانی نمی‌شود. دوست شما در این موقعیت نمی‌تواند در این رابطه به خوبی ظاهر شود. لطفا آن را شخصی نکنید و به خودتان نگیرید. مهم است که در این موقعیت افراد دیگری را برای حمایت از خود بیابید.

  • پیش بینی کنید و نپرسید.

نگویید "اگر به چیزی نیاز داری با من تماس بگیر"، دوست شما تماس نخواهد گرفت. نه به این خاطر که نیازی ندارد بلکه به این دلیل که شناخت نیازش، دانستن اینکه چه کسی ممکن است آن نیاز را برطرف کند، و در نهایت تماس گرفتن با شما چیزی فراتر از سطح انرژی، ظرفیت و حوصله اوست. در عوض می‌توانید پیشنهادهای مشخص دهید: «ساعت ۴ بعدازظهر برای بردن زباله‌هایت آنجا خواهم بود» یا «من هر روز صبح کمی قبل از رفتن به سرکار برایت نان می‌خرم».

اگر اغلب خسته‌ و خشمگینید، مادر بدی نیستید.

اگر اغلب خسته‌ و خشمگینید، مادر بدی نیستید.

فقط مادری هستید که:

  • کمک بیشتری می‌خواهد.
  • کمبود خواب دارد.
  • تغییرات قبل و بعد از مادرشدن را هضم نکرده‌ است.
  • تحت‌ فشار انتظارات اجتماعی از مادران است.
  • دلش برای استقلالی که داشت، تنگ شده است.
  • کارهای منزل، وظیفه‌اش محسوب می‌شوند.
  • هنوز برقراری تعادل بین شاغل و مادر بودن برایش مشکل است.
  • فرصتی برای رفع نیازهای خود ندارد.
آیا بی‌توجهی، روش تربیتی مؤثری است؟

آیا بی‌توجهی، روش تربیتی مؤثری است؟

زیاد شنیده‌ایم بی‌اعتنایی به قشقرق کودک یا حتی فرستادن او به اتاقش، به عنوان روش‌های مؤثر تربیتی پیشنهاد می‌شوند. اما چرا بیشتر اوقات این روش‌ها مؤثر نیستند؟

 

گاهی والدین به قصد اینکه قشقرق در کودک «تشویق» نشود، به آن بی‌توجهی می‌کنند. اما در واقع قشقرق علامتی از ناتوانی کودک در مدیریت آن موقعیت یا احساسات مربوط به آن است.

بی‌توجهی شما به قشقرق او، فقط این پیام را می‌دهد: «وقتی حالت بده و هیجانات شدیدی تجربه میکنی، من نمیتونم تحملت کنم و تو رو بپذیرم.»

 

 شاید بی‌توجهی در کوتاه‌مدت قشقرق را کاهش دهد، اما به معنی کسب توانایی جدیدی در کودک نیست؛ او فقط دیگر از کمکِ شما ناامید شده است.

در بلندمدت، بی‌توجهی ناامنی را در کودک افزایش می‌دهد و به رابطه شما با فرزندتان آسیب می‌زند.

 

برخلاف آنچه تصور می‌کنیم، حضور والد باعث تقویت قشقرق نمی‌شود، بلکه کودک احساس می‌کند حتی در اوضاع سخت، والد قادر است به او برای‌ درک آن موقعیت و مدیریت احساسات ناخوشایندش کمک کند.

آیا می‌توان از روی نقاشی کودک، وضعیت روان‌شناختی او را تفسیر کرد؟

آیا می‌توان از روی نقاشی کودک، وضعیت روان‌شناختی او را تفسیر کرد؟

تفسیر روان‌شناختی نقاشی کودکان، فقط و فقط در جلسه ارزیابی بالینی با روند اجرای حرفه‌ای، بعد از مصاحبه بالینی با کودک و باتوجه به پیشینه تحولی و خانوادگی امکان‌پذیر است.

مولفه‌های خاصی مثل ابر، خورشید، خانه و... تنها یک معنای واحد ندارند و با توجه به شرایط کودک، می‌توانند معانی متفاوتی داشته باشند.

استفاده از رنگ‌های محدود یا رنگ‌های تیره، لزوماً به معنای وجود مشکل در کودک نیست. تفسیر کلی و تعمیم‌یافته از رنگ‌ها، خطایی جدی است.

اجازه ندهید افراد غیرمتخصص با اقدامات غیرحرفه‌ای و غیراخلاقی در این راستا از شما سوءاستفاده کنند.

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت دوم)

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت دوم)

  • در پذیرش و تجربه احساساتم راحت‌ترم

این بار به جای اینکه احساسات خود را نادیده بگیرید یا احساس شرم و خجالت نسبت به آنها داشته باشید می‌آموزید که تنها راه پردازش احساسات، به رسمیت شناختن آنهاست. افرادی که به بهبودی نزدیک می‌شوند به احساساتشان احترام بیشتری می‌گذارند و شروع به برداشتن گام‌هایی برای پردازش احساسات ناخوشایند به روش‌های سالم‌تر می‌کنند.

 

  • در کمک خواستن از دیگران احساس راحتی بیشتری می‌کنم

به جای اینکه خود و چالش‌هایتان را باری بر دوش دیگران بدانید، می‌آموزید که به مهربانی افرادی که از شما حمایت می‌کنند اعتماد کنید و کمک‌خواهی را ضعف و نقص ندانید.

 

  • شفقت بیشتری به خود احساس می‌کنم

شفقت به خود زمانی است که نسبت به خود دلسوزی داشته باشیم. بسیاری از افراد با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کنند، زیرا شاید آن را در کودکی دریافت نکرده‌ایم. اما همانطور که التیام می‌یابیم، می‌آموزیم که چگونه برای اشتباهاتی که در مسیر زندگی تجربه می‌کنیم، مهربانی و پذیرش نشان دهیم.

 

  • بهتر تشخیص می‌دهم چه زمانی چیزی من را تحریک‌پذیر کرده است

همانطور که به بهبودی نزدیک می‌شویم می‌توانیم تشخیص دهیم که چه زمانی چیزی ما را تحریک می‌کند - برای مثال احساس طرد شدن زمانی که کسی سلام ما را به گرمی پاسخ نمی‌دهد. این بدان معنا نیست که محرک‌ها اتفاق نمی‌افتند، اما ما می‌آموزیم که آنها را به جای اینکه صرفا به موقعیت فعلی نسبت دهیم آن را به معنای عمیق در درون خود هم پیوند دهیم.

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت دوم)

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت دوم)

راهبردهای مقابله‌ای

بازآفرینی فضاهای فرهنگی و تاریخی کشور مبدا می‌تواند سطحی از احساس راحتی و اطمینان را برای مهاجران به وجود آورد با این حال باز بودن به فضاها، افراد و تجارب جدید می‌تواند به همان اندازه مهم باشد.

مکانیسم‌های مقابله‌ای مثبت کشف خود در محیط جدید است، رها کردن چیزهایی که ممکن است دیگر به شما کمک نکند، عملی کردن ایده‌ها و مفاهیم جدیدی که کمک می‌کند به شکوفایی برسید.

مکانیسم‌های مقابله‌ای منفی شامل مواردی است که باعث می‌شود شما به همان گروه‌های قبلی تکیه کنید، ترس از جدایی اجازه ورود به گروه‌ها و تجارب مثبت جدید را به شما نمی‌دهد و شما به چالش کشیده نمی‌شوید، گویی می‌خواهید محیط را به همان شکل که ترک نموده‌اید نگه دارید. این کار ممکن است امنیت روانی شما را برای مدتی حفظ کند اما بعد از مدتی به ترس‌های شما دامن خواهد زد. فقدان شبکه‌های حمایتی جدید می‌تواند احساس تنهایی، اضطراب و تحریک‌پذیری را تشدید کند.

 

اگرچه علائم فقدان در مهاجران اغلب برای سال‌های متمادی می‌آیند و می‌روند اما غم و اندوه طولانی‌مدت که کنترل نشده است ممکن است سلامت روانی شما را تحت‌تأثیر قرار دهد.

خود‌آگاهی نقش مهمی در کنار آمدن با این احساسات را ایفا می‌کند. به احساسات خود هشیار باشید و زمانی که احساس کردید برایتان طاقت‌فرسا شده از متخصص کمک بخواهید.

من می خواستم پدر و مادر خوبی باشم...

من می خواستم پدر و مادر خوبی باشم...

من می‌خواستم پدر و مادر خوبی باشم، بهتر از والدین خودم، ولی با همه تلاشی که کردم نتیجه کارم اونی نبود که می خواستم.

گاهی تجارب قبلی ما با والدین خودمان، انگیزه مهمی برای تغییر در سبک والدگری است. ما می خواهیم از والدین خود بهتر باشیم یا اشتباهاتی که گمان می کنیم به ما آسیب‌ زده اند را تکرار نکنیم ولی بسیاری از اوقات در این مسیر ناموفق هستیم. مشکل کجاست‌

زمانیکه تجربیات تلخ و منفی گذشته به شکل مناسبی پردازش نشده و ما را به صورت هشیار و ناهشیار همچنان درگیر خود و دل مشغول نگه می دارند، تغییر سخت و گاه ناممکن و یا در مسیر نادرست قرار می گیرد.

چرا نمی‌توانم تمرکز کنم؟ (قسمت اول)

چرا نمی‌توانم تمرکز کنم؟ (قسمت اول)

از قول یکی از روانشناسان نقل شده : «هیچ‌چیز غم‌انگیزتر از مواجهه با فردی نیست که دقیقاً می‌داند چه کار باید بکند اما نمی‌تواند انرژی لازم برای انجام آن را بیابد»

چرا کاری را که می‌دانیم باید انجام دهیم را انجام نمی‌دهیم؟ چرا تمرکز کردن و به پایان رساندن کاری که شروع می‌کنیم اینقدر سخت است؟ در عصر دیجیتالی ما چک کردن موبایل یکی از نشانه‌های این مشکل است اما ما در نهایت نمی‌توانیم گوشی خود را به خاطر اسکرول کردن اینستاگرام و ماندن در رختخواب و بازی با گوشی و نرفتن به باشگاه سرزنش کنیم. به جای آن می‌توانیم به دلایلی بپردازیم که تمرکز کردن را دشوار می‌کند.

 

شما در بلاتکلیفی ناسالمی گیر کرده‌اید

انجام کاری که می‌دانیم باید انجام دهیم اغلب سخت است. اگر با وقفه‌ها و استراحت‌هایی از این دشواری انجام کار اجتناب کنیم، مغز ما می‌آموزد که به راحتی تمرکز ما را با حواس‌پرتی‌هایی از میان بردارد.

هنری فورد می‌گوید: «فکر کردن سخت‌ترین کاری است که وجود دارد، احتمالاً به همین دلیل است که تعداد کمی درگیر آن می‌شوند.» اگر چک کردن ایمیل برای یک دقیقه فشار را از فکر کردن در مورد یک تکلیف بزرگ در محل کار کم می‌کند و اگر ابزار لازم برای درک و مقابله با مشکل را نداشته باشید، همچنان روی ایمیل‌هایتان کلیک می کنید. اگر راه خود را تغییر ندهید، به زودی مغز شما می‌آموزد که به جای کار دشوار، به طور خودکار از آن فرار کند.

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد