خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت اول)

آیا در حال بهبودی از آسیب روانی هستم؟ (قسمت اول)

اغلب زمانی که روند ترمیم یک آسیب‌روانی دشوار می‌شود افراد می‌پرسند «از کجا بفهمم چه زمانی بهبود یافته‌ام؟» ما می‌خواهیم بدانیم درد چه زمانی پایان می‌یابد و چه زمانی قادر به دیدن نور انتهای تونل تروما یا همان آسیب‌روانی خواهیم بود.

پاسخ قاطع و روشنی وجود ندارد. مسیر این روند در افراد متفاوت است. اگرچه هر فردی مسیر بهبودی خاص خود را داریم و هرکس بهترین قضاوتگر حال درونی‌اش است، اما در اینجا برخی جزئیاتی را برایتان آورده‌ایم که هر فردی در هنگام بهبودی خود با آن مواجه می‌شود.

  • نسبت به خودم شک و تردید کمتری احساس می‌کنم

زمانی که فرد در مسیر بهبودی قرار می‌گیرد نسبت به توانایی‌هایش تردید کمتری احساس می‌کند و یاد می‌گیرد به تصمیماتش و ظرفیت‌هایش اعتماد بیشتری کند.

  • حالات بدنی متفاوت‌تری را تجربه می‌کنم

زمانی که ما شروع به التیام بخشی از وجود خود می‌کنیم، یک واکنش زنجیره‌ای ایجاد می‌شود که باعث بهبود در حالات جسمانی هم خواهد شد. شاید متوجه شوید که در چند ماه گذشته هیچ کابوسی ندیده‌اید یا اکنون می‌توانید بدون گریه به عکس‌های خانوادگی نگاه کنید. شاید هم از پرخوری یا بی‌اشتهایی کمتری تجربه کنید.

  • رنجش خاطر کمتری را نسبت به مرزهای دیگران احساس می‌کنم

اگر خانواده‌تان آشفته بود و مراقبانتان به مرزهای شما احترام نمی‌گذاشتند، تصور اینکه افراد دیگر مرزهای شخصی خود را دارند دشوار است. افرادی که وارد مرحله التیام آسیب خود می‌شوند درک بیشتری از مرزهای دیگران پیدا می‌کنند و بهتر می‌توانند مرزهای خود را نیز تعیین کنند.

دوقلوها؛ دو انسان مجزا و متفاوت

دوقلوها؛ دو انسان مجزا و متفاوت

یکی از شایع‌ترین اشتباهات در پرورش دوقلوها، داشتن رفتار یکسان با آنهاست.

سخت‌ترین چالش والد می‌تواند این باشد که با هریک طوری رفتار کند که انگار فقط همین یکی هست.

برای تحول بهینه شخصیت، بسیار مهم است که دوقلوها را به عنوان افرادی متفاوت و متمایز از هم با خلق و خو و نیازهای هیجانی و ارتباطی متفاوت ببینیم.

این بدان معناست که حتی ممکن است آنها ظاهر،اسباب بازی و و سرگرمی‌های متفاوتی را ترجیح بدهند.

مهاجرت و آسیب روانی

مهاجرت و آسیب روانی

از زمان‌های دور تا به امروز برخی انسان‌ها ترجیح‌ داده‌اند مکان زندگی خود را تغییر دهند، چالش‌ها و فشارهای همراه با آن را متحمل شوند تا بتوانند به احساس رضایتی که در ذهن دارند نزدیک‌تر شوند. در این بین، این چالش‌ها و رویایی با موضوعات جدید و گاه غیرمنتظره ممکن است باعث آسیب‌هایی شود که از تحمل فرد گاها خارج می‌شود.

(توجه داشته باشید موضوعاتی که مطرح می‌شود از هر فرد به فردی دیگر متفاوت است و لزوما در مورد همه مهاجران صدق نمی‌کند.)

 

احساس از دست رفتن هویت و مشابهت‌ها

وقتی فردی به کشوری جدید مهاجرت می‌کند و به نوعی با  فرهنگ آشنای کشورش فاصله می‌گیرد ممکن است دچار نوعی غم و اندوه شود. از این احساس غم و اندوه به عنوان "سوگ فرهنگی" نیز یاد می‌شود. مهاجران احساس می‌کنند زبان، لهجه و هر گویشی که تا به امروز از آن به عنوان ابزاری برای ارتباط به کار می‌گرفتند از دست داده‌اند و گاهی به خاطر این موضوع شبکه‌های حمایتی فرد نیز کمرنگ‌تر می‌شود.

تصور از دست رفتن ابزارها و راهبردهای مواجهه در یک محیط جدید

ممکن است به هنگام ورود به کشور میزبان احساس کنید هرآنچیزی که در کشورتان به شما کمک می‌کرد از پس مشکلات برآیید را از دست داده‌اید. گاه احساس می‌کنید زبان جدید را به اندازه کافی نمی‌دانید و نمی‌توانید از آن برای کمک گرفتن بهره ببرید. محدودیت‌‌های مالی و نداشتن اطلاعات کافی از محل زندگی این تصور را در شما تقویت می‌کند و منجر به فشار روانی می‌شود.

دوپاره ‌سازی تجربه

زمانی که اضطراب در محیط جدید غلبه پیدا می‌کندِ ممکن است در فرد مکانیزم‌های دفاعی پدیدار شود، این دفاع‌های روانی شاید به طور موقت به کاهش این اضطراب کمک کند اما اغلب با واقعیت چیزی که تجربه می‌شود فاصله دارد. دوپاره‌سازی تجربه در کشور مبدا و کشور جدید یکی از این دفاع‌هاست. کشور مبدا ایده‌آل‌سازی می‌شود و فرهنگ و کشور جدید ناارزنده می‌شود، گاهی نیز عکس آن در بین دو کشور اتفاق می‌افتد. کشوری که زمانی ایده‌آل‌سازی می‌شد تبدیل به مکانی بی‌ارزش و تجربه‌ زندگی در آن بی‌حاصل به نظر می‌رسد.

احساس بی‌ثباتی و ناپایداری

شما به کشوری جدید وارد می‌شوید، همزمان قوانینی وضع می‌شود که شرایط زندگی جدید را برای شما دشوار می‌کند. ممکن است برخی مهاجران ترس از اخراج داشته باشند و یا برای گرفتن مجوز کار دچار مشکل شوند.

مسیریابی با قطب‌نمای درونی کودک

مسیریابی با قطب‌نمای درونی کودک

از همان ماه‌های اولیۀ نوزادی، هرکودکی روش منحصر به فردی برای ارتباط با محیط نشان می‌دهد که برای والدینش سوال‌هایی ایجاد می‌کند: چرا انقدر کودک من بدخواب است؟ چرا همیشه بمب انرژی است و هیچوقت از حرکت خسته نمی‌شود؟ نکند اضطراب دارد و خجالتی است؟ چرا روش‌های تربیتی که برای خواهر، برادر یا همسن‌هایش وجود دارد، روی او جواب نمی‌دهد؟

پاسخ احساسی یا رفتاری هرکودکی به محیط پیرامونش بر اساس ویژگی‌های درونیش، با اصطلاح خلق‌و‌خو توصیف می‌شود. این رفتارها پاسخهایی هستند که هم می‌توانند تا پایان عمر بخشی از شخصیت کودک شوند، و هم گاهی در گذر زمان تغییر خواهند کرد. برای درک تاثیر خلق‌و‌خو بر فرزندمان، به جای تمرکز بر چرایی، باید چگونگی رفتار غیرکلامی او را بفهمیم و بدانیم سطح انرژی، شدت پاسخ‌دهی، تحریک‌پذیری یا سازگاری کودکان با یکدیگر متفاوت‌اند.

دسته‌بندی‌هایی برای درک بهتر خلق‌وخو در کودکان شناسایی شده است:

  • کودکان آسان

داشتن یک فرزند آسان، آرزوی هر تازه‌والدی است! این کودکان از نوزادی اغلب چرخه‌های منظمی در خواب و بیداری و غذا خوردن دارند و خوش‌اخلاق شناخته می‌شوند. عموماً در محیط‌های جدید سازگارند و واکنش‌هایشان برای والدین قابل‌تحمل و مدیریت است. در کل، مراقبت از این کودکان تجربه لذت‌بخشی است و والدینشان هم احساس کفایت و تسلط بیشتری دارند.

  • کودکان دیرجوش

از نظر فرهنگی، بچه‌های دیرجوش، ممکن است خجالتی یا ترسو تلقی شوند، چون در هنگام روبرو شدن با تجارب جدید، تمایل چندانی نشان نمی‌دهند. آنها در کل، به زمان بیشتری برای سازگاری نیاز دارند، سطح فعالیتشان کم است، هیجان زیادی بروز نمی‌دهند و قبل از برای بررسی کامل موقعیت، آمادگی ورود به آن را ندارند.

  • کودکان پرچالش

این گروه از کودکان، مهارتها و اعتماد به نفس والدینشان را کاملاً به چالش می‌کشند. آنها اغلب ریتم نامنظمی در خواب و تغذیه دارند، به سادگی بداخلاق می‌شوند و اگر روتینشان تغییر کند، واکنش‌های احساسی شدیدی نشان می‌دهند. باید آگاه باشیم که خلق‌وخوی این کودکان می‌تواند به راحتی حس اطمینان والد به روشهای تعامل با فرزندش را به چالش بکشد، باعث کلافگی او شود و به کودکش احساس «بد» یا «دوست‌نداشتنی بودن» منتقل کند.

  • کودکان پرتحرک

کودکان پرتحرک، سطح بالایی از فعالیت دارند، بی‌هوا حرکت می‌کنند و به سرعت و ناگهانی در محیطهای جدید، از والدین دور می‌شوند؛ تمام ویژگی‌هایی که برای والدین نگران‌کننده است. والدین اغلب در تعامل و بازی با این دسته از کودکان کم می‌آورند و یا ممکن است انتقاد بشنوند که چرا کودکشان را کنترل نمی‌کنند. این مسائل احساس خجالت و فشار مضاعفی را به والدین تحمیل می‌کند که می‌تواند سبب درگیری و تعارض بیشتر با فرزندشان شود.

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت اول)

سوگ مهاجرت چیست؟ (قسمت اول)

مهاجرت اغلب با چالش‌های هیجانی زیادی همراه است. از آنجایی که مهاجران با شوک فرهنگی و چالش‌های مربوط به سازگاری با محیط جدید روبرو هستند، اغلب احساسات پیچیده‌ای از فقدان هویت و سوگ را تجربه می‌کنند. اما آیا می‌توان روزی با این چالش‌های هیجانی کنار آمد؟

 

سوگ در مهاجرت چند لایه است، جدایی از جغرافیای آشنا، از دست دادن آشناییت‌ها و شبکه‌های حمایتی، دلتنگی، احساس عدم تعلق به مکان جدید و ...همه لایه‌هایی از این سوگ را در بر می‌گیرند، سوگی که مهاجران آن را در آن واحد ممکن است تجربه کنند. سوگی که می‌تواند روابط آنها را در محیط جدید تحت‌تأثیر قرار دهد.

وقتی فردی احساس فقدان و سوگ را تجربه می‌کند، معمولاً این فقدان ملموس است. ممکن است یکی از اعضای خانواده و یا حیوان خانگیتان، شغل مورد‌علاقه‌ و یا خانه خود را از دست دهید و احساسات پیچیده‌ای را تجربه کنید. اما در مورد مهاجرت این احساس فقدان، نامشخص و غیرشفاف است. سوگی که از آن با نام "سوگ مبهم" نیز نام برده می‌شود. مدیریت این غم و کنار با آمدن با این سوگ دشوار است.

ما برای دوستانمان، پدر و مادر، همه کسانی که دوستشان داشتیم، همه مکان‌هایی که روزی به آنجا رفتیم و علاقمند شدیم، برای محیط زندگی قبلی، حتی برای غذاهایی که می‌خوردیم و برای هویت و موقعیت اجتماعی و شغلی که داشتیم غمگین می‌شویم.

بسیاری از این احساسات به نظر غیرمنطقی می‌آیند، گاهی نیز مهاجران خود را به خاطر داشتن این احساسات سرزنش می‌کنند زیرا می‌توانند ببینند که احتمالا در کشور جدید رفاه و وضعیت بهتری را تجربه می‌کنند. ممکن است این احساسات را به "نق زدن" تعبیر کنند خصوصا زمانی که می‌بینند عزیزانشان در کشور خود در موقعیت‌های بدتر و خطرناک‌تری قرار دارند.

گاهی این غم‌ و اندوه به ایده‌آل‌سازی موقعیتی برمی‌گردد که فرد مهاجر تصور می‌کند اگر می‌ماند، می‌توانست باشد.

هزارتوی یک زندگی جدید برای نوجوان

هزارتوی یک زندگی جدید برای نوجوان

والدین اغلب با درنظرگرفتن فرصتهایی که در کشوری جدید برای رشد و موفقیت فرزندشان فراهم خواهد شد، قدم به این راه می‌گذارند. در عین حال، همیشه زندگی با یک نوجوان چالش‌هایی را به همراه دارد که می‌توانند در خلال فرآیند مهاجرت، سمت و سوی دیگری نیز پیدا کنند. در اینجا می‌خواهیم به بخشی از چالش‌هایی که برای نوجوانان در خانواده‌های مهاجر پیش می‌آید، نگاهی بیاندازیم.

 

  • احساس انزوای اجتماعی

 نوجوانی دوران جدال پایان‌ناپذیری بین نیاز به برقراری صمیمیت و نزدیکی و نداشتن مهارت‌های لازم برای شروع و حفظ یک رابطه دوستانه است. در کشوری جدید، این مسئله با افرادی که فرهنگ و پیشینه متفاوت دارند، جدی‌تر است و نوجوان اضطراب‌های بیشتری را تجربه خواهد کرد. تفاوت سیستم آموزشی جدید و انتظارات معلمان، نداشتن پیشینه و علایق مشترک با همکلاسان و محدود بودن روشهای حل‌مسئله، مانع می‌شوند نوجوان تصویر جامع‌تری از انتظارات محیط و مهارت‌های خود به دست بیاورد.

  • فرهنگ جدید و انتظارات والدین

در فرهنگ و جامعه جدید، هنجارهای اجتماعی نیز بازتعریف می‌شوند. هنجارهایی مثل میزان آزادی نوجوان، طریقه لباس پوشیدن، ارتباط با جنس مخالف و حتی اختیاراتی که دارد و باعث محدودیت بیشتر در نظارت والدین بر او می‌شود.

برای اغلب والدین مهاجر، این میزان از آزادی نگران‌کننده است و آنها با روش‌های مستقیم و غیرمستقیم، سعی می‌کنند نوجوانشان را کنترل کنند تا از بروز خطرات احتمالی جلوگیری شود. در اینجا تفاوت‌های جنسیتی هم به نوعی دیگر بروز پیدا می‌کنند: نوجوان‌های دختر بیان می‌کنند محدودیت‌ در روابط برای آنها بیشتر از برادرانشان است و نگرانی والدین در مورد پسران، بیشتر در حیطه مصرف مواد یا رفتارهای خشونت‌آمیز است.

  • مشکل هویت‌یابی

از دیدگاه تحولی، تکلیف اصلی در دوره نوجوانی، یافتن پاسخ به این سوال است: «من کیستم؟ و می‌خواهم چه‌کسی شوم؟» هرقدر بتوانیم پاسخی منسجم‌تر در مورد هویت خود پیدا کنیم، بیشتر می‌توانیم به تجارب خود معنا دهیم و راهنمایی برای مسیر زندگی داشته باشیم.

برای نوجوانان مهاجر، هویت‌یابی دشوارتر است، چرا که آنها یک فرهنگ را پشت سر گذاشته‌اند، اما هنوز در فرهنگ جدید هم جای خود را پیدا نکرده‌اند. این تضاد می‌تواند گیج‌کننده باشد و دوره هویت‌یابی آنها را طولانی‌تر کند. ادغام کردن مفاهیم ارزشمند از فرهنگ خود با فرهنگ جدید، همیشه امکان‌پذیر نیست و گاهی نوجوان نیاز دارد بخشی از ارزش‌های بومی خود را حفظ، و بخشی دیگر را با ارزش‌های جدید جایگزین کند تا مسیر خود را در زندگی پیدا کند.

  • گسست ارتباطی با والدین

وقتی نوجوان متوجه تفاوت شیوه‌های ارتباطی والدین خود با خانواده دوستان غیرمهاجرش می‌شود، توقعات و چالش‌های جدیدی ایجاد می‌شوند. این گسست، باعث دوپاره شدن احساس نوجوان به خودش نیز هست: او از طرفی می‌خواهد مقبول دوستانش باشد و از طرفی هنوز تشویق و تایید از سوی والدین برایش مهم است.

خانواده‌های مهاجر انتظاراتی هم از نوجوان دارند که ممکن است با بافت جامعه جدید ناهمخوان باشد. انتظاراتی  که از نظر نوجوان مسخره و حوصله‌سربر است.

برای ترمیم این گسست‌ها نیاز است به هر نوجوانی به عنوان فردی با علایق و دیدگاه‌های خاص خودش نگریسته شود، درخواست‌ها و انتظارات آنها شنیده شود و در عین حال، به او این مفهوم انتقال داده شود که برای یک زندگی خانوادگی، درک انتظارات و نیازهای دیگر افراد خانواده هم ضروری و غیرقابل اجتناب است.

 

در نهایت، هر تغییر بزرگی از جمله مهاجرت، اضطراب‌ها و چالشهای خاص خود را به همراه دارد و کمک گرفتن از یک درمانگر می‌تواند برای شما در پیمودن این مسیر سازنده باشد.

آسیب‌های دوران کودکی چگونه در روابط صمیمانه ظاهر می‌شود؟(قسمت اول)

آسیب‌های دوران کودکی چگونه در روابط صمیمانه ظاهر می‌شود؟(قسمت اول)

همانطور که کودک در حال رشد است به مراقبین خود به عنوان الگوهایی از نحوه تعامل به دنیای اطراف نگاه می‌کند. شیوه‌هایی که نگاره‌های دلبستگی‌مان با ما و با خودشان تعامل می‌کردند دیدگاه ما را نسبت به دنیای بیرونی و اطرافیانمان شکل دهد. این به نوبه خود می‌تواند بر احساس ما نسبت به خودمان،‌ شیوه تعامل ما با دیگران و نحوه شکل‌دادن روابطمان تأثیر بگذارد.

اگر این مراقبین به شیوه‌هایی ناسالم و ناکارآمد رفتار کنند احتمال اینکه کودکان نیز این الگوهای ناسالم را درونی کنند زیاد است. در بسیاری از افراد تأثیر آسیب‌های دوران کودکی در روابط ناکارآمد بین‌فردی مشاهده می‌شود. تا زمانی که به بینشی هیجانی از تأثیر گذشته در روابطمان دست پیدا نکنیم معمولاً همان رفتارها را در بزرگسالی تکرار خواهیم کرد.  اما این تأثیر چگونه در روابط عاطفی و صمیمانه بروز پیدا می‌کند؟

۱.ترس از رها شدن

کودکانی که توسط مراقبین خود نادیده گرفته شدند و یا مورد غفلت واقع شدند اغلب در بزرگسالی با ترس از طرد و رها شدن دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. ترس اصلی در رابطه این است که شریک زندگی در نهایت او را ترک کند اما این افکار در موقعیت‌های روزمره نیز به چشم می‌خورد. مضطرب شدن زمانی که شریک زندگی به تنهایی سفر می‌رود، ناتوانی در تسکین خود به هنگام مشاجره، حسادت شدید و حس مالکیت نمونه‌هایی از این مورد هستند.

۲.زودرنجی و تحریک‌پذیری زیاد

زمانی که در محیطی بزرگ می‌شویم که اغلب مورد انتقاد قرار می‌گیریم و یا مدام شاهد انتقاد از دیگران هستیم می‌آموزیم که این تنها راه طبیعی برای ابراز نارضایتی در روابط است. می‌آموزیم که عیب‌ها و نقص‌های ما غیرقابل‌پذیرش هستند و این را به شریک زندگی خود نیز فرافکنی می‌کنیم.

 

۳.نیاز زیاد به زمان و فضای شخصی

بزرگ شدن در یک محیط غیرقابل‌پیش‌بینی استرس زیادی را بر روان فرد وارد می‌کند. سیستم عصبی این کودکان همواره در یک حالت گوش‌به‌زنگی قرار دارد، این کودکان تبدیل به بزرگسالانی می‌شوند که نیاز به زمان زیادی برای پایین آوردن این علائم اضطراب،ترس و نگرانی دارند.

 

۴.مسئولیت‌پذیری نابرابر در مسائل مالی و خانگی

تکیه کردن بیش از حد و برعکس بی‌میلی کامل به تکیه کردن به شریک زندگی می‌تواند نتیجه نیازهای برآورده‌نشده دوران کودکی باشد. گاهی یک فرد تمام مسئولیت مالی و مسائل مربوط به خانه را بر عهده می‌گیرد و گاه نیز تا جایی پیش می‌رود که مانند کودکی ارضا تمام نیازهای خود را بر دوش شریک زندگی‌اش می‌گذارد.

 

۵. مشاجره و دعوای مداوم و یا اجتناب زیاد از تنش و درگیری در رابطه

تعارض در همه روابط وجود دارد اما کودکانی که در محیط‌هایی بزرگ شده‌اند که مراقبان همیشه در آن بحث و جدل می‌کردند و یا از سوی دیگر از هر نوع تنشی اجتناب می‌کردند، اغلب مهارت‌های لازم برای داشتن ارتباطی سازنده و سالم را نمی‌آموزند. ارتباطی که شامل راه‌های سالم و سازنده برای هدایت و مدیریت این تعارض‌ها است.

رابطه به پایان رسیده!

رابطه به پایان رسیده!

سال‌ها پژوهش در زمینه روابط عاشقانه به ما کمک کرده است  به پیش‌بین‌هایی در مورد تداوم رابطه‌ها و همچنین فروپاشی آنها دست یابیم. دانستن این موارد به ما کمک می‌کند روی برخی از نشانه‌ها در رابطه آگاه‌تر شویم و گامی در جهت ترمیم آن برداریم.

در اینجا مواردی از این پیش‌بین‌های جدایی یا فروپاشی رابطه را با هم خواهیم دید.

 

  • فقدان تصورات مثبت: نداشتن سوگیری دوطرفه در دیدن خصوصیات مثبت یکدیگر
  • نداشتن تعهد: مطمئن نیستیم که می‌خواهیم آینده‌ای در کنار یکدیگر داشته باشیم
  • فقدان عشق: عاطفه کمرنگ و یا نداشتن نگرانی نسبت به طرف مقابل
  • کمرنگ بودن تصور از خود در دیگری: در روابطی که پایدار هستند، تصوری که فرد از پارتنرش دارد با تصورش از خود همپوشانی دارد
  • وابستگی کم: احساس نمی‌کنید که به طرف مقابل نیاز دارید.
  • دوسوگرایی زیاد:‌ مطمئن نیستید که می‌خواهید با طرف مقابل ادامه دهید
  • بی‌اعتمادی: شک دارید که فرد مقابل قابل اطمینان و مورد اعتماد است.
  • خودافشایی کم: به اشتراک نگذاشتن افکار و احساسات خود با طرف مقابل
  • نزدیکی کم: نداشتن حس نیرومندی از ارتباط
  • داشتن پارتنر‌های جایگزین:‌ اگر ارتباط پایان یابد، فرد به راحتی می‌تواند با شخص دیگری رابطه داشته باشد
  • سرمایه‌گذاری کم روی رابطه: صرف نکردن زمان کافی، تلاش یا هزینه برای رابطه
  • نارضایتی از رابطه: ناراضی بودن از نحوه پیش رفتن رابطه
  • دلبستگی اجتنابی: سبکی از ارتباط با افراد دیگر که شامل ترس از نزدیک شدن بیش از حد و یا کنترل شدن است.
  • دلبستگی دوسوگرا: ترس از اینکه شخص او را رها کرده یا به او خیانت کند
  • تجربه کم احساسات مثبت در جریان روزمرگی: ابراز کم محبت و علاقه نسبت به یکدیگر در جریان زندگی روزمره
  • خیانت: داشتن رابطه جنسی با فردی خارج از رابطه
  • فشار مداوم: تحمل استرس های طولانی‌مدت که فرد را خسته می‌کند

 

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد