خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

وقتی والدین همه چیز را می‌دانند!

وقتی والدین همه چیز را می‌دانند!

وقتی والدین همه چیز را می‌دانند!

(نقش والدین در رشد کلامی)

مادر یا پدری را تصور کنید که به خاطر اضطراب یا تلاش زیادی که برای بی‌نقص بودن یا حفظ کنترل شرایط دارد، قبل از اینکه کودک ابراز نیاز یا ناراحتی کند،

سریعاً برای رفع نیاز او دست به کار می‌شود. طوری که انگار والد و کودک «یکی» هستند!

والد «به جای کودک» احساس نیاز می‌کند، تصمیم می‌گیرد و گاهی بدون اینکه از درست بودن حدس و تصمیم خود درباره کودک مطمئن شود، اقدام می‌کند...

در حالی که یادگیری زبان، رشد کلام و حتی تفکر، نتیجه تجربه فاصله با والد است. وقتی کودک می‌فهمد که از والدین خود جداست و آن‌ها همه چیز را درباره او و نیازهایش نمی‌دانند،

سعی می‌کند با استفاده از زبان راهی برای منتقل کردن خواسته‌ها و نیازهایش پیدا کند.

اما در مثالی که فرض شد، هیچ فاصله‌ای بین کودک و والد وجود ندارد. کودک عملاً از دایره تصمیم‌گیری‌ها خارج شده است و این مادر و پدر هستند که

بدون تلاش کافی برای فهمیدن خواسته واقعی کودک، عمل می‌کنند. در نتیجه، کودک نیاز جدی به فکر کردن درباره خواسته‌های خودش و ایجاد یک پل ارتباطی (استفاده از کلام)  احساس نمی‌کند.

شیوه ارتباط والدین و کودک و حضور بیش از اندازه یا مداخله‌گرانه آن‌ها، گاهی اوقات باعث می‌شود که کودک تلاش کم‌تری برای شناخت و فکر کردن درباره خود و دنیای اطراف داشته باشد و در نتیجه، برای انتقال احساسات و نیازهایش از طریق کلام، کم‌تر اقدام می‌کند.

مادرانی که اهل گفتگو هستند، سوال می‌پرسند و کودک را به بیان افکار و احساسات خود تشویق می‌کنند، کمک بزرگی به رشد تفکر و زبان در فرزند خود می‌کنند.

روان درمانی زمان می‌برد

روان درمانی زمان می‌برد

"روان‌درمانی زمان می‌برد"

 روان‌درمانی از منحنی «واکنش متناسب با مقدار»* پیروی می‌کند. 

بیش از ۲۰ جلسه یا حدود ۶ ماه درمان هفتگی طول می‌کشد تا اینکه ۵۰٪ بیماران بهبود معناداری را نشان دهند.

بیش از ۴۰ جلسه طول می‌کشد تا ۷۵٪ بیماران بهبود معناداری را نشان دهند.

این یافته‌ها براساس مطالعه علمی روی بیش از ده‌ هزار مورد روان‌درمانی است و با آنچه روان‌درمانگران در مورد روان‌درمانی موفق

و همچنین بیماران در مورد تجربه درمانی خود گزارش می دهند، مطابقت دارد.

 

جاناتان شدلر

 

برگرفته از مقاله Selling Bad Therapy to Trauma Victims

 

*dose-response

افسانه‌های تک فرزندی

افسانه‌های تک فرزندی

افسانه‌های تک فرزندی

 

بحث تک‌فرزندی و پیامدهای آن یکی از موضوعات داغ این روزهاست. ما نه می‌خواهیم از آن دفاع کنیم و نه آن را نفی کنیم، چون باور داریم این تصمیم، به عوامل بسیاری وابسته است و نمی‌توان فرمول یکسانی برای همه خانواده‌ها داد. هدف این پست، نقد برخی گزاره‌های کلی و رایج درباره تک‌فرزندی است. 

«نبود خواهر و برادر، به سلامت روان تک‌فرزندان آسیب می‌زند؟» 

سلامت روان، سازه‌ای پیچیده و چندبعدی است و عوامل مختلفی بر آن اثر دارند. درست است که خواهر و برادر می‌توانند برای کودک سودمند باشند، اما عواملی مانند دلبستگی ایمن، کیفیت روابط با والدین، سلامت روان والدین و محیط اجتماعی- اقتصادی نیز بسیار موثرترند. جالب است بدانید برخی تحقیقات نشان می‌دهند سطح شادمانی می‌تواند در تک‌فرزندها بالاتر باشد.

«تک‌فرزندها، مهارت‌های اجتماعی و دوست‌یابی ضعیفتری دارند؟» 

مهارتهای ارتباطی در طول تحول و به‌واسطه عوامل مختلفی شکل می‌گیرند. قطعا وجود خواهر و برادر فرصتی برای تمرین روابط اجتماعی می‌دهد؛ ولی نبود آنها لزوماً به معنی ضعف این مهارت تک‌فرزندان نیست.با فراهم کردن فرصت‌هایی برای تمرین تعاملات اجتماعی و رشد مولفه‌هایی مثل عزت نفس، ظرفیت همدلی و شنیدن، ظرفیت در نظر گرفتن دیگری و همچنین بهبود کیفیت رابطه والد- کودک، می‌توان مهارتهای اجتماعی را در تک‌فرزندان رشد داد.

«تک‌فرزندها نازپرورده‌ و خودخواه هستند؟» 

اگر پیش‌فرض ما این است که این ویژگی‌ها به علت روش‌های نادرست تربیتی شکل می‌گیرند، باید آگاه باشیم که راهبردهای فرزندپروری، بیشتر به ویژگی‌ها و تجارب قبلی خود والدین مربوط است تا تعداد فرزندانشان. به عبارت دیگر، ممکن است والدینی، یک فرزند داشته باشند که ظرفیت خوبی برای درک نیازهای دیگران دارد؛ یا چند فرزند داشته باشند که در تلهٔ خودمحوری گیر افتاده‌اند. برخی تحقیقات نشان می‌دهند که تک‌فرزندان انسان‌هایی مستقل‌تری هستند. 

آیا در یک رابطه سالم هستم؟

آیا در یک رابطه سالم هستم؟

آیا در یک رابطه سالم هستم؟

با شفافیت ارتباط برقرار می‌کنید

آیا می‌توانید هرچیزی را با پارتنر خود در میان بگذارید، از نیازهای فردی خود گرفته تا موضوعاتی که صحبت راجع به آن‌ها دشوار است؟

یک ارتباط خوب شامل گوش دادن فعالانه، اشتیاق و احترام است.

بحث می‌کنید

ممکن است عجیب به نظر برسد اما بحث کردن گاهی در رابطه سالم ضروری است، در غیر این صورت احساسات سرکوب شده و تبدیل به دلخوری و رنجش می‌شوند.

البته بحث نباید با دعوای تخریبگری که در آن زوجین با رفتار و زبان پرخاشگرایانه استفاده می‌کنند اشتباه گرفته شود.

 جزئیات رابطه را خصوصی نگه می‌دارید

گاهی اوقات طبیعی است که وقتی با شریک زندگی خود درگیر می‌شوید با دوستان نزدیک و خانواده صحبت کنید، اما علنی کردن مشکلات پرخاشگری منفعلانه است و می تواند به اعتمادی بین شما آسیب برساند.

کینه نمی‌ورزید

بعد از مدتی که شناخت پارتنرتان می‌گذرد احتمال دارد که یکدیگر را ناراحت کنید، همه ما گاهی کمی آشفته می‌شویم و چیزهای ناخوشایندی را به هم می‌گوییم و قصد آن را نداریم که ناراحتش کنیم. اما کینه‌ورزی بعد از عذرخواهی می‌تواند به رابطه شما آسیب برساند.

انتظارات واقع‌بینانه‌ای دارید

یک پارتنر ایده‌آل وجود ندارد و حفظ یک رابطه زمان و انرژی می‌طلبد. کلید حفظ یک رابطه بلندمدت سالم تعهد، ارتباط صادقانه و مصالحه و سازش است.

برای خود فضا و زمان در نظر می‌گیرید

بودن در یک رابطه رابطه به معنای چسبیدن به یکدیگر نیست، شما می‌توانید علایق و دوستان متفاوتی داشته باشید و بتوانید احساس فردیت خود را حفظ کنید.

به هم اعتماد دارید

زوج‌های سالم می‌توانند زمانی دور از هم باشند بدون نگرانی از اینکه پارتنرشان با چه کسی وقت می‌گذراند یا اینکه بخواهند آنها را در شبکه‌های اجتماعی تعقیب کنند

از گذراندن وقت با همدیگر لذت می‌برید 

چه صرف شام با همدیگر باشد یا بازی با حیوان خانگی‌تان یا دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌تان. شما علاقمندید زمانی از برنامه شلوغ کاریتان را به او اختصاص دهید و از این کار خوشحال باشید.

 

اختلالات روانی در دی‌اس‌ام

اختلالات روانی در دی‌اس‌ام

اختلالات روانی در دی‌اس‌ام سازه‌های نظری هستند و نه بیماری.

توصیفی هستند اما تبیین‌کننده نیستند.

به منظور انتقال مفاهیم و در طرح درمان مفید است  اما هیچ‌ ادعایی برای بیان علیت، همگن بودن و تعیین مرزهای روشن ندارد.

از نظر بالینی زمانی مفید است که با احتیاط و تردید استفاده شود.

ما همه این‌ها را در مقدمه دی‌اس‌ام چهارم نوشتیم اما کسی آن را نخواند!

 

 APA دکتر آلن فرانسیس – از اعضای انجمن روانپزشکی آمریکا

 

آیا نوزاد فقط به مادرش نیاز دارد؟

آیا نوزاد فقط به مادرش نیاز دارد؟

هر تازه‌مادری بعد از تولد فرزندش به زمان نیاز دارد تا در نقش تازه خود جابیافتد و با کودکش پیوند برقرار کند، اما این تفکر که در دوران نوزادی فقط تعامل و رابطه مادر با کودک برای رشد اهمیت دارد، کاملاً اشتباه است.

 

در گذشته تصور می‌شد چون بیشتر نیازهای نوزاد را مادر برآورده می‌کند، نیازی به حضور و درگیری پدر نیست. اما با تغییرات امروزی خانواده‌ها و فعال‌تر شدن نقش پدران، همه اعضای خانواده می‌توانند از این موضوع سود ببرند. چرا که برای رشد سالم رابطه نوزاد با پدر هم به اندازه رابطه او با مادر، ضروری‌ست.

 

هرچند در ماه‌های اولیه مراقب اصلی عموماً مادر است، اما به این معنا نیست که نیازی به مشارکت پدر نیست.

حتی می‌توان گفت ورود پدر به امور فرزندپروری به ساخت رابطه سالم بین مادر و نوزاد هم کمک می‌کند. به این علت که فرصتی ایجاد شود که علاوه بر نوزاد، به نیازها و هیجانات مادر تازه فارغ شده نیز توجه شود.

 

پدران هم مانند مادران می‌توانند در تربیت و مراقبت از نوزادانشان سهیم باشند و تکالیف مهمی را برعهده بگیرند. هرچه این مشارکت از سالهای اول بیشتر باشد، تاثیر عمیق‌تری درامنیت دلبستگی، رشد شناختی و هیجانی، و تاب‌آوری کودک برای سالهای بعدی دارد.

کی والده، کی فرزند؟

کی والده، کی فرزند؟

شاید به نظر برسد کودکی که بزرگتر از سنش می‌فهمد و حواسش به والدینش و نیازهای آنهاست، کودک دانایی‌ست. والدین هم ممکن است از توجه فرزند به خودشان، لذت ببرند.

اما اگر فرزند شما دائماً نقش مراقبت‌کننده را برعهده می‌گیرد، پس جای والد و فرزند با هم جابجا شده است.

در یک رابطه سالم، والد برای فرزند، مراقبت جسمانی و عاطفی فراهم می‌کند تا او در فضای امنی، رشد کند و شکوفا شود.

زمانی‌که والدی، مشکلات و نیازهای پاسخ‌داده نشده‌ای دارد، فرزندش ناخواسته، مسئولیت‌هایی را برعهده می‌گیرد که مناسب سنش نیست. مثلاً: رسیدگی به کارهای منزل، مراقبت از بچه‌های دیگر و سنگ صبور والدین بودن.

چنین کودکی خیلی زود می‌فهمد نیازها و هیجانات خودش نه تنها اولویت ندارند، بلکه می‌توانند والد را عصبانی و ناراحت کنند. این کودکان یاد می‌گیرند در اغلب موقعیت‌ها، نیازها و هیجانات خودشان را نادیده بگیرند.

کودکی که بدون هیچ آمادگی و مهارتی وظایف بزرگترها را برعهده می‌گیرد، نسبت به توانایی والدین در مورد مراقبت از خودش، تردید پیدا می‌کند. پس او یا باید تنهایی از پس آنها بربیاید یا آنها را سرکوب کند.

افسردگی یک نشانه است ، نه یک بیماری!

افسردگی یک نشانه است ، نه یک بیماری!

افسردگی معادل روانی «تب» است. تب پاسخی نامشخص به طیف وسیعی از بیماری‌های جسمانی از سرماخوردگی تا ویروس ابولا است، افسردگی هم یک واکنش «نامشخص» به بازه وسیعی از بیماری‌های روانی زمینه‌ای است.

بنابراین صحبت به شکل کلی در مورد درمان «افسردگی» بی‌فایده است؛ چون افسردگی مانند تب یک نشانه است و نه یک اختلال و بیماری.

افسردگی خود یک معلول است و نه علت و در نتیجه درمان مؤثر افسردگی به معنای درک و پرداختن به علت‌هاست نه درمان نشانه‌ها.  این علت‌ها اغلب در تار و پود زندگی یک فرد تنیده شده است. بنابراین راه‌حل بلند مدت آن مستلزم این است که با کمک یک فرد دیگر خودمان را بررسی کنیم، چگونه زندگی می‌کنیم، کارکردمان چگونه است، چطور با دیگران ارتباط داریم و چطور در ارتباط با دیگران شکست می‌خوریم ؛ و این کار دشواری است.

و این همان کار روان‌درمانی است. بدون آن، آسیب‌پذیری در مورد افسردگی باقی خواهد ماند.

البته برای هر قاعده‌ای استثنا هم وجود دارد اما برای بیشتر افراد هیچ راه‌حل سریع و جادویی برای درمان آن وجود ندارد.

افسردگی پیامی همراه خود دارد. پیام آن این است:

باید چیزی را در مورد خود تغییر دهیم

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد