خواندنی‌ها

مقالات عمومی، تخصصی و اخبار

آیا روان‌درمانی قفس خلاقیت هنری است یا کلید آن؟

آیا روان‌درمانی قفس خلاقیت هنری است یا کلید آن؟

آیا روان‌درمانی قفس خلاقیت هنری است یا کلید آن؟

دیوید لینچ، فیلمساز برجسته‌ی جهانی، در کتاب صید ماهی بزرگ نوشته است: «یک بار نزد رواندرمانگر رفتم. سرگرم کاری بودم که به عادتی در زندگی‌ام تبدیل شده بود. پس با خودم گفتم، بهتر است بروم با رواندرمانگر حرف بزنم. وقتی وارد دفترش شدم از او پرسیدم: «فکر می‌کنی فرآیند درمان یه جورایی می‌تونه به خلاقیتم آسیب بزنه؟» و او جواب داد: «خب راستش رو بخوای دیوید: آره!» پس با او دست دادم و آنجا را ترک کردم.»
اما آیا واقعا با همان صراحتی که آن رواندرمانگر به این سوال پاسخ داد می‌توان مطمئن بود که روان‌درمانی برای خلاقیت هنری مضر است؟
تأثیر روان‌درمانی بر خلاقیت هنری، همانند بسیاری از پدیده‌های روانشناختی، پیچیده و چند وجهی است و می‌تواند دارای جوانب گوناگون مثبت و منفی باشد. این مقاله به شکل اجمالی به بررسی این تأثیرات بر خلاقیت هنری می‌پردازد.

 

تأثیرات مثبت بالقوه

تسهیل خودشناسی و بیان عمیق‌تر احساسات: آفرینش هنری معمولاً در فضای تلاقی هشیاری و ناهشیاری روی می‌دهد. روان‌درمانی با فراهم آوردن فضایی امن می‌تواند به هنرمندان کمک کند تا بر روی فرآیندها، حالات ذهنی و لایه‌های پنهان شخصیت خود، به شکل عمیق‌تری تأمل کنند و به منابع الهام دنیای درونی خود دسترسی بیشتری داشته باشند، در نتیجه، آثار هنری بدیع‌تر و اصیل‌تری خلق کنند.

تنظیم هیجانات و مدیریت عواطف: با افزایش آگاهی از احساسات و نحوه کارکرد آن‌ها، هنرمندان می‌توانند به طور مؤثرتری احساسات خود را درک کنند، به آن‌ها معنا ببخشند و از آن‌ها به عنوان منبعی برای خلق آثار هنری استفاده کنند. از طرفی روان‌درمانی می‌تواند به هنرمندان کمک کند تا با تنظیم عواطف ناخوشایندشان نظیر شرم، اضطراب، خشم، ناامیدی و افسردگی، مانع از غرق‌ شدنشان در این هیجاناتشان شوند و ظرفیت‌های ذهنی‌شان را صرف فعالیت‌های خلاقانه و تمرکز بر دیدگاه‌های هنری‌شان کنند.

بهبود زخم‌های عزت‌نفس: روان‌درمانی می‌تواند به هنرمندان یاری رساند تا ریشه‌های آسیب‌پذیری در عزت‌نفس خود مانند تجربیات کودکی و روابط آسیب‌زا را بهتر شناسایی کنند و به جای ترس از شکست و بیان ایده‌های خود و یا مقایسه مداوم خود با دیگران، مهارت‌هایشان را ارتقا ببخشند. از این رهگذر، هنرمندان آمادگی این را پیدا می‌کنند که با انتقادات از رشد و بهبود بازنمانند و از نقدهای سازنده در جهت رشد خود بهره ببرند.


تأثیرات منفی بالقوه

مقاومت در برابر تغییر: فرایند روان‌درمانی در برخی مقاطع می‌تواند برای بعضی افراد دردناک و دشوار باشد. این مقاومت می‌تواند به صورت موقت نیروی خلاقیت را کاهش دهد.

محدودیت بیان خودجوش: برخی از هنرمندان نگران هستند که روان‌درمانی ممکن است به دلیل تأکید بر منطق و واقعیت، بیان خودجوش و خیال‌پردازی هنری را محدود کند. از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر تحلیل روانشناختی ممکن است باعث شود که فرد به جای اجازه دادن به جریان آزادانه ایده‌ها، به دنبال تفسیر همه چیز باشد.

از دست دادن اصالت: نگرانی دیگری که مطرح می‌شود این است که در برخی رویکردهای روان‌درمانی ممکن است به دلیل تأکید بر تطابق با هنجارهای اجتماعی، به اصالت و منحصر به فرد بودن آثار هنری آسیب برسد.

 

عوامل مؤثر بر تأثیر روان‌درمانی بر خلاقیت هنری

شخصیت هنرمند: سازمان و ساختار شخصیت هنرمند و برخی ویژگی‌های شخصیتی او، مانند میزان انعطاف‌پذیری و گشودگی به تجربه، می‌تواند در نحوه پاسخگویی او به روان‌درمانی مؤثر باشد.

رابطه درمانی و شخصیت درمانگر: کیفیت رابطه بین درمانگر و بیمار و فضای بیناذهنی آن دو نقش مهمی در موفقیت درمان دارد. احساس ناامنی در درمانجو و مداخله‌‌جویی و اقتدارگرایی نامتعادل درمانگر در جریان درمان می‌تواند بروز خلاقیت هنری را در درمانجو دچار مشکل کند. از طرفی، وابستگی بیش از حد درمانجو به درمانگر ممکن است باعث شود که فرد به جای تکیه بر توانایی‌های خلاقانه خود، به دنبال تأیید درمانگر باشد.

اهداف درمان: اگر یکی از اهداف درمان، بهبود خلاقیت هنری باشد، درمانگر می‌تواند تخصص خود را برای تسهیل این فرآیند به کار ببرد. به عنوان مثال به‌کارگیری برخی رویکردهای پویشی مانند رویکردهای مبتنی بر نظریات ملانی کلاین، دانلد وینیکات و ویلفرد بیون، درمان مبتنی بر ذهنی‌سازی و هنردرمانی، می‌تواند بهبود خلاقیت هنری را درپی داشته باشد.

بنابراین، تصمیم‌گیری در مورد مناسب بودن روان‌درمانی برای افزایش خلاقیت، نیازمند بررسی دقیق و مشاوره با متخصصان حوزه روانشناسی و هنر است.


توجه: این مطلب صرفاً یک مرور کلی بر موضوع است و برای درک عمیق‌تر آن، نیاز به مطالعه بیشتر و تخصصی‌تر است.

 

والد شاد؛ والد واقعی

والد شاد؛ والد واقعی

"والد شاد؛ والد واقعی"

یکی از پیام‌هایی که روانشناسی زرد یا «شبه روانشناسی» بعضاً به والدین القا می‌کند این است که کودکان برای داشتن روانی سالم به والدینی «شاد» نیاز دارند.
اگرچه این یک حقیقت است که روحیه و وضعیت سلامت روانی و هیجانی والدین در رشد بهینه فرزندان موثر است، اما حقیقتی که باید بپذیریم آن است که فرزند شما به یک والد «همیشه شاد» احتیاجی ندارد.
باور داشتن به پیام‌هایی از این دست می‌تواند منجر به این شود که والدین انرژی زیادی را صرف سرکوب و سانسور احساسات واقعی اما ناخوشایند خود کنند و یا از نمایش احساسات ناخوشایندشان شرمگین شوند.
این در حالی است که کودکان برای شناخت و پرورش هیجانات خود به والدینی واقعی نیاز دارند؛ پدر و مادری که طیف وسیعی از احساسات را تجربه می‌کنند و با اینکه آن‌ها را به زبان بیاورند راحت هستند.
البته نباید فراموش کرد که تجربه، ابراز و صحبت درباره هیجانات واقعی با برون‌ریزی شدید و کنترل نشده احساسات متفاوت است.
والدینی که می‌توانند بدون نشان دادن عکس‌العمل‌های رفتاری شدید، درباره احساسات گوناگون خود صحبت کنند، این قابلیت را دارند که نحوه پردازش و مدیریت احساسات را برای فرزندان خود الگوسازی کنند.
در واقع آنچه فرزندان به آن نیاز دارند، داشتن والدینی است که بتوانند بدون سرکوب احساسات واقعی خود و یا برون‌ریزی افراطی عواطف ناخوشایند، احساساتشان را به اشتراک بگذارند و نمونه‌ای از مدیریت هیجان را به نمایش بگذارند.
رشد کردن در چنین محیطی به کودکان اجازه می‌دهد که بفهمند احساسات بخش طبیعی از زندگی هر انسانی است. آنها متوجه می‌شوند که هر هیجان در زندگی انسانی کاربردی دارد؛ می‌آموزند که هیجانات ناخوشایند شرم‌آور یا اشتباه نیستند و در انتها می‌آموزند که چطور می‌توان طیف وسیعی از احساسات را به شیوه نسبتاً مناسبی مدیریت کرد.

آیا دوستی متمرکز بر منفعت ، دوستی را می‌کشد؟

آیا دوستی متمرکز بر منفعت ، دوستی را می‌کشد؟

آیا دوستی متمرکز بر منفعت ، دوستی را می‌کشد؟

نگاهی روانشناختی به Friends with Benefits

 

   افزایش روزافزون روابط "دوستانه متمرکز بر منفعت " در جامعه‌ی امروز، نگرانی‌هایی را در مورد پیامدهای روانی احتمالی آن‌ها ایجاد کرده است. در حالی که این نوع روابط اغلب به عنوان راهی ساده و بدون تعهد برای برآوردن نیازهای جنسی در نظر گرفته می‌شوند، می‌توانند عواقب ناخوشایندی برای سلامت روان داشته باشند.

    از منظر آرای ملانی کلاین روانکاو برجسته اتریشی، ظرفیت درک دیگران به عنوان اشخاصی پیچیده با ویژگی‌های مثبت و منفی برای برقراری روابط سالم ضروری است. این ظرفیت به ما کمک می‌کند کلیت انسانی دیگران را در نظر بگیریم، در برقراری ایجاد روابط صمیمانه با دیگران فقط به ویژگی‌هایی که برای رفع نیازهای خودمان خوشایند است توجه نکنیم، و آن‌ها را ایده‌آل یا بی‌ارزش تصور نکنیم.  با این حال، در روابط دوستانه متمرکز بر منفعت ، خطر بازگشت به حالت ابتدایی‌تر روابط وجود دارد که می‌تواند منجر به درک تحریف‌شده‌ای از دیگران شود. در روابط دوستانه متمرکز بر منفعت ، معمولاً تمرکز اصلی بر صمیمیت فیزیکی است که می‌تواند اهمیت ارتباط عاطفی را تحت‌الشعاع قرار دهد. این امر می‌تواند منجر به در نظر گرفتن پارتنر به عنوان یک شیء صرفاً جنسی شود و سایر ویژگی‌های او نادیده گرفته شود. این در حالی‌ست که میل جنسی به ظاهر فیزیکی پارتنر، با کنار گذاشتن صمیمیت عاطفی، می‌تواند بسیار زودگذر باشد و به راحتی از بین برود، به نحوی که منجر به احساس ناامیدی، طرد و حتی خشم در طرفین شود.

    علاوه بر این، فقدان تعهد عاطفی در این روابط می‌تواند به احساس تنهایی و پوچی را دامن بزند. انسان‌ها موجوداتی اجتماعی هستند که به ارتباط و صمیمیت نیاز دارند. هنگامی که این نیازها برآورده نشوند، افراد ممکن است احساس انزوا و نارضایتی کنند. این امر می‌تواند تأثیرات نامطلوبی بر عزت نفس و سلامت کلی روانی داشته باشد.

    ماهیت مبهم روابط دوستانه با مزایا می‌تواند تعیین مرزهای روشن و انتظارات را دشوار کند. این امر می‌تواند منجر به سردرگمی، دلخوری، خیانت و روابط موازی منجر شود. هنگامی که افراد از نظر عاطفی به یکدیگر متعهد نیستند، نادیده گرفتن احساسات یا نیازهای طرف مقابل آسان‌تر است. این امر می‌تواند فضایی ناامن و بی‌ثبات  ایجاد کند که اعتماد طرفین را از بین ببرد و این بی‌اعتمادی و احساس ناامنی برای سیستم عصبی و سلامت روان افراد آسیب‌زاست.

    از سوی دیگر چالش‌های روانشناختی روابط دوستانه متمرکز بر منفعت می‌توانند پیامدهای گسترده‌تری برای جامعه داشته باشند. با عادی‌سازی روابط جنسی بی‌تعهد و زودگذر، افراد ممکن است به فرهنگی کمک کنند که صمیمیت عاطفی و تعهد را بی‌ارزش می‌داند. این امر می‌تواند تشکیل روابط پایدار و معناداری بر اساس احترام متقابل و عشق را برای افراد دشوارتر کند.

    افزایش پذیرش روابط دوستانه با مزایا ممکن است به افزایش بیماری‌های مقاربتی  و بارداری‌های ناخواسته نیز کمک کند. هنگامی که افراد بدون محافظت کافی به رابطه جنسی اتفاقی می‌پردازند، خطر ابتلا به بیماری‌های مقاربتی را افزایش می‌دهند. علاوه بر این، فقدان تعهد عاطفی در روابط دوستانه با مزایا می‌تواند احتمال بحث در مورد روش‌های پیشگیری از بارداری یا اتخاذ اقدامات لازم برای جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته را کاهش دهد.

    در نتیجه، اگرچه روابط دوستانه متمرکز بر منفعت ممکن است به عنوان راهی بی‌آزار برای برآوردن نیازهای جنسی به نظر برسند، اما می‌توانند عواقب منفی برای سلامت روان و رفاه کلی داشته باشند. این روابط می‌توانند به ایده‌آل‌سازی آسیب‌زای روابط جنسی بی‌تعهد، احساس تنهایی و مشکلات در تعیین مرزها منجر شوند. علاوه بر این، روابط دوستانه با مزایا می‌توانند پیامدهای گسترده‌تری برای جامعه داشته باشند، مانند بی‌ارزش شدن صمیمیت عاطفی و افزایش بیماری‌های مقاربتی و بارداری‌های ناخواسته. مهم است که قبل از ورود به چنین رابطه‌ای، خطرات و مزایای بالقوه آن را در نظر گرفت و اولویت را به ارتباط عاطفی و روابط سالم داد.


توجه:
این مطلب صرفاً یک مرور کلی بر موضوع است و برای درک عمیق‌تر آن، نیاز به مطالعه بیشتر و مشورت تخصصی‌تر است.

چرا بچه‌ها حرف گوش نمی‌دهند؟

چرا بچه‌ها حرف گوش نمی‌دهند؟

چرا بچه‌ها حرف گوش نمی‌دهند؟

۱. آن‌ها اولویت‌های متفاوتی نسبت به ما دارند.
عمده تمرکز بچه‌ها بر لحظه اینجا و اکنون و یادگیری و کشف محیط معطوف است. در حالی که ما بزرگسالان، به عنوان والد، اغلب روی فعالیت‌هایی که «باید انجام شوند»، زمان‌بندی برای رسیدن به برنامه‌ها و کارهایی که در آینده باید به آن رسیدگی شود متمرکز هستیم. به همین دلیل در بسیاری از اوقات درک درستی بین والدین و کودک جریان پیدا نمی‌کند و کودک همراهی و همکاری که والدین انتظار دارند را از خود نشان نمی‌دهند.

۲. پای یک نیاز اساسی برآورده نشده در میان است.
اغلب اوقات، زمانی که کودک درگیر یک نیاز اساسی برآورده نشده خود است، ظرفیت‌های ذهنی خود را معطوف به آن نیاز می‌کند. به نحوی که ظرفیت کافی برای پیروی از دستورات دیگری را ندارد. نیازهایی مثل گرسنگی، خستگی، احساس تنهایی، فوران شدید هیجانات و نیاز به تنظیم آن‌ها، نیاز به تفریح و بازی و یا نیاز به قدرت و کنترل.

۳. آن‌ها احساس نمی‌کنند که با والدین خود «در ارتباط» هستند.
این یک امر بدیهی است که هر یک از ما از شخصی پیروی و تبعیت می‌کنیم که احساس نزدیکی و مرتبط بودن با او را داشته باشیم. طبیعی است که در لحظاتی که ارتباط والد و کودک قطع یا مخدوش شده است، کودکان کمتر به حرف‌های بزرگسالان توجه نشان دهند.
چرا آنها باید به حرف ما گوش بدهند، در حالی که ما چنین کاری برای آن‌ها انجام نمی‌دهیم؟!

۴. ظرفیت‌های ذهنی آن‌ها برای کنترل رفتار هنوز در حال رشد است.
توجه کردن، به خاطر سپردن، یادآوری و کنترل رفتار، همگی مهارت‌های ذهنی کلیدی هستند. که برای پیروی از دستورالعمل‌ها و کنترل رفتار ضروری‌اند. این در حالی است که مغز کودکان هنوز در حال رشد است ساختارهاست و هنوز به ظرفیت کامل خود دست پیدا نکرده‌اند.

ذهن مصنوعی، قلب انسانی

ذهن مصنوعی، قلب انسانی

ذهن مصنوعی، قلب انسانی: آیا هوش مصنوعی می‌تواند جایگزین درمانگر انسانی شود؟

با پیشرفت روزافزون فناوری، هوش مصنوعی (AI) به بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره ما تبدیل شده است. این فناوری به سرعت در حوزه‌های مختلفی از جمله پزشکی، آموزش و روانشناسی نفوذ کرده است. یکی از پرسش‌های مهم در این زمینه این است که آیا در حال حاضر هوش مصنوعی می‌تواند جایگزین روان‌درمانگر انسانی شود؟
می‌توانیم دلایل متعددی بیابیم که نشان می‌دهند جایگزینی کامل هوش مصنوعی با درمانگر انسانی با محدودیت‌هایی اساسی روبه‌روست. برخی از این دلایل عبارتند از:

عدم تجربه‌ی زیسته: هوش مصنوعی فاقد تجربه‌ مستقیم از احساسات، هیجانات و دردهای انسانی است، تجاربی که سنگ بنای درک مناسب از روان دیگری هستند.

کاستی در در همدلی: هوش مصنوعی می‌تواند الگوهای احساسی را شناسایی کند و جملاتی همدلانه به کار ببرد، اما درک و پاسخگویی درخور به احساسات انسانی، فراتر از امکانات فعلی آن است.

محدودیت در واکاوی فرآیندهای ناهشیار: ناهشیار انسان سرشار از نمادها، معانی ضمنی، فانتزی‌ها و خیال‌ورزی‌هاست که در گفتار و رفتار ما نمود پیدا می‌کند. هوش مصنوعی، با وجود توانایی در پردازش حجم عظیمی از داده‌ها، در درک و تفسیر این نمادها و معانی محدود است.

عدم توانایی در ایجاد رابطه درمانی پیچیده: رابطه درمانی، یک رابطه بین فردی پویا و پیچیده است که در آن عوامل متعددی از جمله انتقال، انتقال متقابل، مقاومت، دفاع‌های روانی و تأویل نقش دارند. هوش مصنوعی قادر به ایجاد چنین رابطه چندلایه‌ای نیست.

محدودیت در خلاقیت و انعطاف‌پذیری: هر جلسه درمانی تجربه‌ای یکه از حضور دو روان انسانی است و پیشبرد آن نیاز به خلاقیت در سطح عاطفه و شناخت دارد. هوش مصنوعی در خلق ایده‌های جدید و انطباق با شرایط متغیر، علیرغم پیشرفت‌ در یادگیری ماشین، محدودیت‌‌هایی دارد. در واقع تصمیم‌گیری‌های آن بیشتر بر مبنای الگوریتم‌هاست تا شرایط یکتای یک درمانجوی خاص.

عدم درک از اخلاق و ارزش‌ها: تصمیم‌گیری در روان‌درمانی، اغلب مستلزم در  نظر گرفتن عوامل اخلاقی و ارزش‌های انسانی است. هوش مصنوعی، اگرچه می‌تواند بر اساس داده‌ها تصمیم‌گیری کند، اما درک عمیقی از ارزش‌ها و اخلاق انسانی ندارد. حفظ حریم شخصی افراد نیز از دیگر چالش‌های این حوزه است.

در نتیجه، اگرچه هوش مصنوعی می‌تواند به عنوان یک ابزار کمکی قدرتمند در کنار درمانگر انسانی مورد استفاده قرار گیرد، اما نمی‌تواند به طور کامل جایگزین درمانگر انسانی به خصوص در رویکردهای پویشی شود. درمانگری یک هنر است که نیازمند درک عمیق از روان انسان، ظرفیت‌های ارتباطی و توانایی ایجاد رابطه درمانی است. در آینده، همکاری بین انسان و هوش مصنوعی می‌تواند منجر به بهبود کیفیت خدمات درمانی شود، اما نقش محوری در درمان همچنان بر عهده درمانگر انسانی خواهد بود. به عبارت دیگر، رابطه درمانی، یک گفتگوی عمیق و پیچیده بین دو انسان است که در آن، تجربه، همدلی و درک متقابل نقش‌های کلیدی ایفا می‌کنند. هوش مصنوعی، با وجود توانایی‌های محاسباتی بالا، در عصر حاضر قادر به ایجاد چنین ارتباطی نیست.


توجه:
این مطلب صرفاً یک مرور کلی بر موضوع است و برای درک عمیق‌تر آن، نیاز به مطالعه بیشتر و تخصصی‌تر است.

 

والدین مصالحه‌جو

والدین مصالحه‌جو

"والدین مصالحه‌جو"

اغلب اوقات درباره والدینی که رفتارهای آسیب‌زننده با همسر و فرزندان خود دارند و تأثیری که چنین تجربه‌هایی بر روان کودک می‌گذارد، صحبت شده است. اما معمولاً درباره رنج داشتن پدر یا مادری که از کودک در برابر والد دیگر محافظت نکرده است، صحبت نمی‌شود.
بسیاری از ما با والدینی مصالحه‌جو بزرگ شده‌ایم. این والدین زمانی که همسرشان در حال بروز رفتارهای ناکارآمد، توهین آمیز یا آسیب‌زاست، معمولاً خاموش، منفعل و گسسته می‌شوند.
در چنین خانواده‌ای، کودکان اغلب با این والدین مصالحه‌جو ارتباط برقرار می‌کنند و آن‌ها را در نقش «یک قهرمان و یا یک قربانی» می‌بینند.
بزرگ شدن در بستر چنین پویایی‌های ارتباطی به کودکان می‌آموزد که بهترین راه مقابله با مسائل و مشکلات، اجتناب از آن‌هاست.
همچنین به آن‌ها می‌آموزد که برای رفتارهای آسیب‌زا و نامناسب افراد در روابط بزرگسالانه مدام بهانه بتراشند تا از روبرویی و مواجهه مستقیم با آن‌ها پرهیز کنند.
والدین مصالحه‌جو ممکن است به دلیل احساس گناهی که درباره فرزندان خود تجربه می‌کنند، سعی کنند تا از طریق دیگری به آن‌ها محبت خود را نشان دهند؛ و به نوعی سکوت و انفعال خود را از طریق چیزهایی مثل غذا، هدیه خریدن و ... جبران کنند.
این مسئله باعث ایجاد رفتارهای آرامش‌بخش ناسالم می‌شود که در دوران کودکی ریشه دارند و تا بزرگسالی ادامه پیدا می‌کنند. رفتارهایی مثل پرخوری، خرید بیش از حد، قمار و سوء مصرف مواد، که به عنوان راهکاری موقت برای دور شدن از مشکلات به کار می‌رود.

مرزبندی کافی

مرزبندی کافی

مرزبندی کافی: بنیان روابط سالم

یکی از پایه‌های استواری روابط عاطفی سالم، مرزگذاری است. این مرزها، خطوطی نامرئی هستند که نشان می‌دهند چه چیزی در رابطه پذیرفتنی و چه چیزی غیرقابل قبول است. صحبت صریح و صادقانه در مورد این مرزها، از ارکان اصلی ایجاد صمیمیت و احترام متقابل در رابطه است. اما پارتنرها در مورد چه مرزهایی باید صحبت کنند؟ در اینجا به چند نمونه از مهم‌ترین مرزهای عاطفی اشاره می‌کنیم:

۱.  مرزهای فیزیکی و جنسی:

در مورد میزان صمیمیت فیزیکی‌ای که برایتان قابل قبول است صحبت کنید.

دربارۀ تمایلات و نیازهای جنسی خود صادق باشید.

  1. مرزهای عاطفی:

میزان اشتراک‌گذاری احساسات و افکارتان با یکدیگر را مشخص کنید.

در مورد نحوۀ ابراز احساساتتان به یکدیگر توافق کنید.

دربارۀ میزان و شیوۀ حمایتی که از یکدیگر انتظار دارید صحبت کنید.

۳.  مرزهای زمانی:

در مورد نحوه‌ی گذراندن وقت با یکدیگر و تنهایی توافق کنید.

دربارۀ میزان در دسترس بودن برای یکدیگر شفاف‌سازی کنید.

در خصوص نحوۀ مدیریت تعارضات زمانی همفکری کنید.

۴.  مرزهای خانوادگی و دوستانه:

در مورد میزان صمیمیت با خانواده و دوستان یکدیگر توافق کنید.

پیرامون شیوۀ مدیریت تعارضات با خانواده و دوستان یکدیگر، با هم تعمق کنید.

انتظاراتتان از یکدیگر در مورد تعهد به رابطه و خانواده را با هم سهیم شوید.

۵.  مرزهای مالی:

دربارۀ روش‌های مدیریت پول و دارایی‌هایتان توافق کنید.

حول نحوه‌ی تصمیم‌گیری در مورد مسائل مالی گفت‌وگو کنید.

انتظاراتتان از یکدیگر در مورد کمک مالی به یکدیگر را بیان کنید.

 

به یاد داشته باشید که مرزها سیال هستند و می‌توانند با گذشت زمان تغییر کنند. مهم این است که در مورد این تغییرات با یکدیگر صحبت کنید و به نیازها و احساسات یکدیگر احترام بگذارید. صحبت در مورد مرزهای عاطفی ممکن است در ابتدا چالش‌برانگیز باشد، اما این گفتگوها برای ایجاد یک رابطه سالم و بادوام ضروری هستند. اگر در صحبت کردن در مورد مرزها با پارتنرتان مشکل دارید، می‌توانید از یک متخصص سلامت روان کمک بگیرید.

توجه: این مطلب حاضر صرفاً برای اطلاع‌رسانی عمومی بود و نباید به عنوان جایگزینی برای کمک حرفه‌ای تلقی شود.

نمی‌خواهم کودکم با ترس آشنا شود!

نمی‌خواهم کودکم با ترس آشنا شود!

نمی‌خواهم کودکم با ترس آشنا شود!


یکی از تصورات رایج و اشتباهی که در برخی از خانواده‌ها جریان دارد این است که «اگر فرزندم با مفهوم ترس و ترسیدن آشنا نشود، درگیر ترس و اضطراب نخواهد شد».
برخی از والدین این موضوع را مطرح می‌کنند که ما هیچ وقت درباره ترس صحبت نمی‌کنیم و حتی از این واژه استفاده نمی‌کنیم، به این دلیل که دوست نداریم فرزندمان درگیر ترس شود.
اما مسئله این است که هیجانات، بیش از آنکه یک مفهوم آموختنی و شناختی باشند، در سطح بدن جریان دارند.
به عبارت دیگر، شما قبل از اینکه بتوانید موقعیت را کاملاً ارزیابی کنید، مغز و بدن شما نسبت به خطر احتمالی واکنش نشان می‌دهد.
بنابراین، اینکه «ترس» توسط والدین و کودک به عنوان یک احساس و هیجان طبیعی شناخته نشود، به معنای آن نخواهد بود که فرزند شما هرگز نخواهد ترسید!
بلکه به این معناست که کودک نمی‌تواند نسبت به آنچه درون او می‌گذرد شناخت درستی داشته باشد، نمی‌تواند آن را با شما در میان بگذارد و از منابع و راهکارهای حمایتی برای مدیریت خود بی‌بهره خواهد ماند.
انکار و سرکوب یک هیجان خاص در کودک، اغلب منجر به خلع سلاح شدن فرزند شما در برابر آن احساس می‌شود!

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد