مقالات عمومی

مرکز روانشناسی هیلان

معرفی کتاب: پیوند دوباره با جوهره خویشتن

معرفی کتاب: پیوند دوباره با جوهره خویشتن

معرفی کتاب

عنوان کتاب: پیوند دوباره با جوهره خویشتن

نویسنده : کریستین نایب

 

بسیاری از مردم در زندگی احساس شادی یا رضایت نمی‌کنند. آنها با اضطراب، افسردگی، فشار روانی، درد جسمانی، انرژی کم، ملال، نگرانی بی‌پایان، بی‌انگیزگی و مشکلات رابطه‌ای دست و پنجه نرم می‌کنند.

کریستین نایب، روانشناس بالینی و نویسنده این کتاب، با ترکیب پژوهش‌های علوم عصب‌شناختی مدرن، تکنیک‌های روان‌درمانی و تحقیقات حوزه هشیاری نشان می‌دهد که چگونه مغز ما به طور خودکار احساسات را به وسیله اضطراب سرکوب می‌کند و مکانیزم اضطراب علت اصلی علائم روانشناختی ماست.

تأثیر شگرفی که این مکانیزم خودکار تبدیل احساس به اضطراب بر شادی و بهزیستی ما، نحوه غلبه بر آن و التیام بخشیدن علائم ما و بازیابی اعتماد به نفس و انرژی می‌گذارد، در این کتاب به تفصیل بیان شده است.

با استفاده از مفاهیم، مثال‌ها، ابزار و تکنیک‌های قابل‌فهم می‌توانید بفهمید که مغز چگونه کار می‌کند، اضطراب چگونه ایجاد می‌شود و برای غلبه بر آن و تحقق نیروهای بالقوه وجودتان، چه کارهایی می‌توانید انجام دهید.

 

در متن کتاب آمده:

 

"مکانیسم خودکاری درون مغزهایمان وجود دارد که اجازه حس کردن احساسات را به ما نمی دهد، در عوض هنگامی که احساسی به وجود می‌آید، اضطراب را به شکل تنش، ناآرامی، استرس، دل‌آشوب، درد، گیجی، یا دیگر نشانه‌ها احساس می‌کنیم؛ مکانیسم اضطراب ناهشیار، کاری را انجام می‌دهد که بیشتر مردم از آن بی‌خبر هستند: در عرض 12‌میلی‌ثانیه، احساسی را به اضطراب تبدیل می‌کند."

 

حمایت‌های افراطی

حمایت‌های افراطی

آنچه ممکن است نگرانی یک کودک مضطرب را بیشتر کند،

حمایت‌های افراطی ما به عنوان یک والد است؛ حمایت‌هایی که از سر دلسوزی انجام می‌دهیم چرا که نمی‌خواهیم احساس اضطراب، بیش از این کودکمان را آزرده کند. به طور مثال، کارهایی را از جانب او انجام می‌دهیم. چون کودکمان از بودن در جمع مضطرب می‌شود او را به خود می‌چسبانیم و به فعالیت های گروهی ترغیبش نمی‌کنیم. یا اگر از تنهایی خوابیدن می‌ترسد، هر شب او را کنار خودمان می‌خوابانیم تا مبادا مضطرب شود. در حالیکه این حمایت‌های افراطی اضطراب کودک را بهبود نمی‌دهد.

لمس احساسات

لمس احساسات

 

شاید عجیب به نظر برسد، اما بخش بزرگی از مشکلات جهان ناشی از پدیده‌‌ای غیرمعمول در ذهن است: در ارتباط نبودن با احساسات و لمس نکردن تجارب احساسی.

 احساسات قطب‌نمای زندگی هستند و اگر آن‌ها را تجربه نکرده و شناختی از آنها نداشته باشیم کارکرد زندگی‌مان مختل می‌شود.

وقتی برای اولین بار این مفهوم به گوشمان می‌خورد عجیب و حتی کمی خنده‌دار به نظر می‌رسد؛ چطور ممکن است ندانیم چه احساسی داریم!

از دید بیرونی، ما موجوداتی منسجم هستیم، یک نام داریم و به یک بدن تعلق داریم، با این حال حداقل دو بخش متمایز در درون ما وجود دارد: خود تجربه‌گر و خود مشاهده‌گر، گاهی این دو کاملاً همسو هستند، شخصی از ما می‌پرسد چه احساسی داری و ارتباط این دو بخش به قدری هماهنگ است که  به سادگی می‌توانیم احساسمان را ببینیم و از آن بگوییم.

گاهی موارد پیچیده‌تری هم رخ می‌دهد، بعد از یک روز کاری طولانی در خانه نشسته‌ایم و این احساس را داریم که همه چیز آرام است، با این حال یک اظهارنظر جزئی از سمت شریک زندگی‌مان به کلی ما را آشفته می‌کند و شروع به داد زدن می‌کنیم، تا جایی که به یک بحران بدل شود.

چرا برای خود مشاهده‌گر تحلیل این احساسات دشوار است؟  شاید به این دلیل که ما تحت‌تأثیر فضای ذهنی در مورد غیرقابل پذیرش بودن برخی احساسات هستیم. برای شناخت بهتر خود ما به سطحی از خودآگاهی، شجاعت و صداقت نیازمندیم. در تمام دوران کودکی ایده‌هایی از پذیرش یا عدم پذیرش برخی از احساسات به ما القا شده، اینکه پسرها گریه نمی‌کنند، یا دخترها نباید شجاعت به خرج دهند.گویی دسته‌بندی‌هایی برای خود در نظر گرفته‌ایم، دختر خوب و پسر خوب

زمانی که این احساسات تهدید‌کننده به سراغمان می‌آیند، خود مشاهده‌گر کمی ترسیده و عقب می‌نشیند، به جای اینکه تحلیل دقیقی از احساس را ارائه دهد، بی‌حس شده و تحلیلی ارائه می‌دهد که با ایده‌های دوران کودکی‌تان مطابقت بیشتری داشته باشد، "من خسته هستم"، به جای اینکه "من ازت عصبانی‌ام".

با این حال، احساساتی که درک نشده‌اند، از بین نمی‌روند. آنها باقی هستند و نیرویشان را در جهات مختلفی پراکنده می‌کنند، حسادت خود را به شکل لجبازی نشان می‌دهد؛ خشم جای خود را به پرخاش می‌دهد و ... این احساسات گاهی خود را کارکرد روزمره‌مان هم ابراز می‌کنند: اعتیاد به الکل، ناتوانی در کار، اعتیاد به کار، وسواس‌های پاکیزگی و غیره.

اما چطور می‌توان با احساسات در ارتباط بود و آنها را لمس کرد؟

خواندن رمان می‌تواند نقش زیادی در این فرآیند داشته باشد، یک رمان‌نویس خوب می‌تواند تجارب احساسی عمیقی در ما بیدار کند و پذیرش این احساسات را در ما تسهیل کند، احساساتی که تا پیش از این برایمان دست‌نایافتنی و تهدید‌کننده بودند.

راه دیگر، این است که مطمئن شویم زمان کافی برای شناخت و مشاهده خود اختصاص می‌دهیم. شاید شب‌هنگام و زمانی که سکوت همه جا را فرا گرفته زمان مناسبی باشد تا قلم و کاغذی در دست گرفته و از احساساتی بنویسید که هیچ‌گاه نتوانستند خود را ابراز کنند.

بودن در کنار افرادی که به ما کمک کنند تا احساساتمان را پذیرا باشیم می‌تواند ما را با احساساتمان آشتی دهد. آنها کسانی هستند که ما به آنها شنونده خوب می‌گوییم، می‌توانند دوست صمیمی باشند و یا درمانگرتان، کسی که حقیقت وجودیتان را بپذیرد و به احساسات سرکوب‌شده‌تان بال و پر دهد.

 

 

 

رفتار تنظیم نشده

رفتار تنظیم نشده

فرزندتون بهتون به تازگی گفته : ازت متنفرم، تو بدترین مادر دنیایی، امیدوارم بمیری.

شما بچه‌ی بدی ندارید و خودتان هم والد بدی نیستید. بچه‌های خوبی که والدین خوبی دارند نیز این چیزها را می‌گویند. پس چه باید انجام دهیم؟

بهترین کار این است که قبل از اقدام و مداخله، بایستی درک کنیم.

در درجه اول بدان که رفتار تنظیم نشده نشانه‌ای از این است که درون کودکمان آشفته است. همچنین نشانه‌ای از این است که کودک ما به مهارت‌هایی که در آن لحظه نیاز داشته دسترسی نداشته تا بتواند پاسخ متفاوتی بدهد.  

اختلالات اضطرابی

اختلالات اضطرابی

اختلالات اضطرابی شایعترین اختلالات روانی هستند، ولی این مسئله که به چه میزان نوجوانان، به ویژه کودکان خردسال را تحت تاثیر قرار می‌دهد، هنوز روشن نیست. یکی از دلایل این مسئله این است که این اختلالات در کودکان و نوجوانان در بازه زمانی کوتاه مدتی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. دلیل دیگر آن است که کودکان خردسال غالبا اضطراب‌شان را تشخیص نمی‌دهند. یعنی ممکن است نه از طریق کلمات و گفتار بلکه از طریق رفتارهایی مانند چسبیدن، گریه کردن، یا بی‌حرکت شدن و نشانگانی جسمانی چون دل درد، سردرد، خستگی، بی‌اشتهایی، یا بی‌خوابی اضطراب‌شان را نشان دهند.

معیارهای تشخیصی جدید بر این مسئله تاکید کرده‌اند که نشانگان بایستی باعث پریشانی و ناتوانی گردند؛ درحالی که مطالعات قدیمی‌تر که این ملاک را از قلم انداخته‌اند، ممکن است شیوع این اختلال را بیش از حد نشان دهند.

تنظیم برانگیختگی

تنظیم برانگیختگی

کودکانی که در روابط دلبستگی، برای تنظیم برانگیختگی خویش کمک یا آموزشی دریافت نکرده‌اند، وقتی بزرگتر می‌شوند، هیجانات و تکانه‌های نیرومندی را احساس می‌کنند. آنها مشکلات رفتاری بیشتری دارند، زیرا روش‌های درونی کارآمدی برای مهار واکنش‌های خویش را آموزش ندیده‌اند.

در دلبستگی ناایمن، والدین به تظاهرات هیجانی درماندگی نوزاد پاسخ منفی می‌دهند. کودک می‌آموزد که برای حفظ دلبستگی، باید احساسات نیرومند خویش، به ویژه احساسات منفی را بازداری نماید. با گذشت زمان، او اجتناب از نشان دادن عواطف نیرومند را درونی می‌سازد.

 

در دسترس بودن

در دسترس بودن

اینکه چیزی برای کودک شما مفید است، الزاما به این مفهوم نیست که نبود آن آسیب رسان خواهد بود (به نقل از جی ملبورن)

پاسخگو بودن والدین به نیازهای کودکان و عشق و پذیرش نامشروط آنها می‌تواند موجب شکل گیری دلبستگی ایمن در کودکان شود ولی هیچ کس در تمام لحظه‌ها پاسخگو نیست. شواهد نشان می‌دهد که چنانچه والدین به طور میانگین در بیش از ۶۰ درصد زمان‌ها نسبت به نیازهای فرزندان خود پاسخگو باشندُ احتمال اینکه فرزندان دلبستگی ایمن داشته باشند؛ بسیار زیاد است. البته این درصد ثابت نیست. یعنی ممکن است برخی روزها پاسخگویی شما به 90 درصد مواقع نزدیک باشد در حالی که در یک روز دیگر؛ مثلا روزی که خسته هستید یا استرس خاصی دارید؛  ممکن‌ست پاسخگویی شما به 40 درصد کاهش پیدا کند.

با یک مثال می‌توانیم این مفهوم را بهتر درک کنیم.

-اینکه شیر خوردن از پستان مادر می‌تواند به ایجاد دلبستگی ایمن کمک کند به این معنا نیست که کودکی که از پستان مادر تغذیه نشده دلبستگی ایمن نخواهد داشت.

- یا مثلا اینکه پاسخگویی مناسب به گریه کودک می‌تواند به شکل گیری دلبستگی ایمن در او کمک کند به این معنا نیست که اگر گاهی نمی‌توانید گریه او را آرام کنید؛ پس به دلبستگی ایمن او آسیب زده‌اید.

- یا اینکه ماندن در کنار کودک و در دسترس بودن به اندازه کافی می‌تواند به شکل گیری دلبستگی ایمن کمک کند؛ به این مفهوم نیست که کودکی که نگاره دلبستگی‌اش (مثلا مادر) سر کار می‌رود؛ دلبستگی ایمن نخواهد داشت.

در نهایت اینکه والدگری حساس و پاسخگو ابزارهای متفاوت و شیوه های بسیاری دارد. والدین به شیوه‌های مختلفی می توانند به رابطه خود و فرزندشان کمک کنند و امکان تحول یک رابطه ایمن و صمیمی را فراهم آورند.

تنظیم حالات هیجانی

تنظیم حالات هیجانی

برانگیختگی به احساس فاعلی گوش به زنگ بودن، به همراه واکنش‌های فیزیولوژیک تپش قلب، نفس نفس زدن و تنش جسمانی اشاره دارد.

 چنانچه برانگیختگی بدون هیچ تسکینی همچنان افزایش یابد، تبدیل به احساس بیزاری  شده و نوزاد را درمانده می‌کند. در این زمان نوزاد نشانه‌های درماندگی را نشان می‌دهد و به سمت مراقب می‌رود. در دلبستگی ایمن، نوزاد قادر است از مادر برای تنظیم درماندگی خویش کمک بگیرد. ظرفیت مادر برای تشخیص درست عواطف کودک و آرامش دادن به او، به نوزاد کمک می‌کند تا برانگیختگی‌اش را تعدیل نماید.

 

 

Image

ساعات کاری

شنبه تا پنج شنبه از ساعت ۹ الی ۲۱

با ما تماس بگیرید

اینماد